کلمه جو
صفحه اصلی

realm


معنی : حوزه، ناحیه، متصرفات، قلمرو سلطان
معانی دیگر : کشور پادشاهی (kingdom هم می گویند)، قلمرو، حیطه، سرزمین، گستره، محدوده، مملکت

انگلیسی به فارسی

قلمرو، حوزه، ناحیه، متصرفات، قلمرو سلطان


قلمرو سلطان، متصرفات، مملکت، ناحیه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a royal kingdom; domain.
مترادف: domain, dominion, kingdom

- The king expanded his realm by conquering the neighboring tribes.
[ترجمه ترگمان] پادشاه قلمرو خود را با فتح قبایل همسایه گسترش داد
[ترجمه گوگل] پادشاه قلمرو خود را با تسخیر قبایل همسایه گسترش داد

(2) تعریف: sphere; province.
مترادف: domain, province, sphere
مشابه: kingdom, region, world

- The art teacher encouraged the students to step into the realm of their imagination.
[ترجمه ترگمان] معلم هنر دانش آموزان را تشویق کرد تا وارد قلمرو تخیل آن ها شوند
[ترجمه گوگل] معلم هنر دانش آموزان را تشویق کرد تا به قلمرو تصورات خود برسند
- He considered raising the children to be solely within his wife's realm; he rarely took an interest or rendered an opinion.
[ترجمه ترگمان] او پرورش کودکان را تنها در قلمرو همسرش به حساب می آورد؛ او بندرت توجه می کرد یا عقیده ای را بیان می کرد
[ترجمه گوگل] او در نظر دارد فرزندان خود را تنها در قلمرو همسرش قرار دهد؛ او به ندرت علاقه ای را به خود جلب کرد یا نظر را ارائه داد
- That their efforts should succeed is within the realm of possibility, but I don't consider it likely.
[ترجمه ترگمان] اینکه تلاش های آن ها باید موفقیت آمیز باشد، در محدوده احتمال است، اما من آن را محتمل نمی دانم
[ترجمه گوگل] تلاش های آنها باید در حوزه امکان پذیر باشد، اما من احتمالا آن را در نظر نمی گیرم
- For her, astronomy is the most interesting area within the realm of science.
[ترجمه ترگمان] برای او ستاره شناسی، جالب ترین قسمت در حوزه علم است
[ترجمه گوگل] برای او، نجوم جالب ترین منطقه در حوزه علم است

• kingdom; domain, sphere; region, area
you can refer to any area of activity or thought as a realm; a formal word.
a realm is also a country with a king or queen; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] قلمرو، حیطه، حوزه، سرزمین، گستره، محدوده - در بوم شناسی الف) بخشی از کره زمین که از چندین ناحیه ساخته شده است. - ب) یک ناحیه بزرگ

مترادف و متضاد

حوزه (اسم)
extent, range, circle, area, ambit, sphere, domain, realm, scope, precinct, apanage, appanage, zone, district, department, compass

ناحیه (اسم)
region, area, realm, shire, zone, district, subregion, terrain, sector, demesne, output area, situs

متصرفات (اسم)
realm, possessions

قلمرو سلطان (اسم)
realm, sultanate

area of responsibility or rule


Synonyms: branch, compass, country, department, dimension, domain, dominion, empire, expanse, extent, field, ground, kingdom, land, monarchy, neck of the woods, neighborhood, orbit, place, principality, province, purview, radius, range, reach, region, scope, sphere, state, stomping grounds, sweep, territory, turf, world, zone


جملات نمونه

1. the realm of sa'di
(مجازی) قلمرو سعدی

2. the realm of science
قلمرو علم

3. existance and realm that is immortal
(ناصرخسرو) بقایی و ملکی که نا اسپری است

4. in the realm of exemplary ideas
در حوزه ی اندیشه های نمونه

5. the whole realm of nonentities such as "the round square"
سرتاسر خطه ی توهمات مثلا ((مربع گرد))

6. within the realm of possibility
در محدوده ی امکانات

7. the defence of the realm
دفاع از سرزمین سلطان

8. he extended his power throughout the whole realm
او قدرت خود را در سرتاسر آن حوزه تعمیم داد.

9. The king banished the traitor from the realm.
[ترجمه ترگمان]پادشاه خائن رو از مملکت تبعید کرد
[ترجمه گوگل]پادشاه خائن را از قلمرو اخراج کرد

10. He made outstanding contributions in the realm of foreign affairs.
[ترجمه ترگمان]او در حوزه امور خارجه کاره ای برجسته ای انجام داد
[ترجمه گوگل]او مشارکت برجسته ای در قلمرو امور خارجی انجام داد

11. A philosopher dwells in the realm of ideas.
[ترجمه ترگمان]یک فیلسوف در قلمرو افکار زندگی می کند
[ترجمه گوگل]یک فیلسوف در حوزه ایده ها زندگی می کند

12. They fought to defend the realm.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای دفاع از کشور جنگیدند
[ترجمه گوگل]آنها برای دفاع از قلمرو مبارزه کردند

13. The idea belongs in the realm of science fiction.
[ترجمه ترگمان]این ایده به حوزه علمی تخیلی مربوط می شود
[ترجمه گوگل]ایده متعلق به حوزه علم تخیلی است

14. The ancient realm of Solland in the far south and Drakwald in the north no longer exist and consequently have no counts.
[ترجمه ترگمان]قلمرو باستانی of در جنوب و Drakwald در شمال دیگر وجود ندارد و در نتیجه هیچ عددی ندارد
[ترجمه گوگل]قلمرو سنی سولانا در جنوب غربی و درکودال در شمال دیگر وجود ندارد و در نتیجه شمارا ندارند

15. The underground realm was connected by tunnels stretching from the far north to the south beyond the Old World itself.
[ترجمه ترگمان]قلمرو زیرزمینی با tunnels که از شمال تا جنوب آن سوی دنیای قدیم امتداد داشتند، متصل بود
[ترجمه گوگل]قلمرو زیرزمینی توسط تونلهایی که از شمال به جنوب فراتر از خود جهان قدیم کشیدند متصل بود

16. Feminism exists outside the realm of political instrumentality, as an idea.
[ترجمه ترگمان]فمینیسم نیز به عنوان یک ایده خارج از قلمرو ابزار سیاسی وجود دارد
[ترجمه گوگل]فمینیسم به عنوان یک ایده خارج از قلمرو ابزار سیاسی است

17. In this realm, there is no controversy between Christians, only the certainty of doubtful origins.
[ترجمه ترگمان]در این قلمرو، هیچ بحثی بین مسیحیان وجود ندارد، تنها قطعیت شک و تردید
[ترجمه گوگل]در این قلمرو هیچ اختلاف میان مسیحیان وجود ندارد، بلکه تنها به این معنی است که ریشه های تردید وجود دارد

the defence of the realm

دفاع از سرزمین سلطان


He extended his power throughout the whole realm.

او قدرت خود را در سرتاسر آن حوزه تعمیم داد.


the realm of Sa'di

(مجازی) قلمرو سعدی


within the realm of possibility

در محدوده‌ی امکانات


پیشنهاد کاربران

empire

عرصه، دامنه

حوزه

the realm of science
قلمرو علم

مُلک

قلمرو , حوزه

– The king expanded his realm
– They fought to defend the realm
– The realm of fact is distinct from fancy
– Her interests are in the realm of science


کلمات دیگر: