کلمه جو
صفحه اصلی

ranking


معنی : رتبه بندی، دارای مقام بزرگ و عالی، عالی مرتبه
معانی دیگر : بلند پایه، والاجاه، والامقام، ارشد، تیمسار، برجسته، سرشناس، نامدار

انگلیسی به فارسی

دارای مقام بزرگ و عالی


رتبه بندی، عالی رتبه


رتبه بندی، عالی مرتبه، دارای مقام بزرگ و عالی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a senior or superior position.
مشابه: full-fledged, senior, superior

- the ranking party leader
[ترجمه faezeh] رهبر هذب رده بندی
[ترجمه ترگمان] رهبر حزب رده بندی
[ترجمه گوگل] رهبر حزب رتبه بندی

(2) تعریف: occupying a particular rank or position (usu. used in combination).

- a low-ranking official
[ترجمه ترگمان] یک مقام رده پایین
[ترجمه گوگل] یک مقام کم رتبه

• act of grading, act of classifying, act of assigning ranks
you use ranking after a word such as `high' to describe someone's position or grade in an organization.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] رتبه بندی

مترادف و متضاد

رتبه بندی (اسم)
ranking

دارای مقام بزرگ و عالی (صفت)
ranking

عالی مرتبه (صفت)
high-ranking, ranking

جملات نمونه

1. a ranking composer
آهنگساز برجسته

2. a ranking officer
افسر بلندپایه

3. the highest ranking officer of the bank
بلندپایه ترین کارمند بانک

4. He has improved his ranking this season from 67th to 30th.
[ترجمه ترگمان]او رده بندی خود را در این فصل از ۶۷ به ۳۰ ارتقا داده است
[ترجمه گوگل]او در این فصل از 67 تا 30 امسال بهبود یافته است

5. The decision rests with the ranking officer.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم بر عهده این افسر عالی رتبه است
[ترجمه گوگل]این تصمیم با افسر رتبه بندی شده است

6. She has retained her No. 1 world ranking.
[ترجمه ترگمان]او رده بندی جهانی شماره ۱ خود را حفظ کرده است
[ترجمه گوگل]او رتبه اول رتبه اول خود را حفظ کرده است

7. Agassi was playing well above his world ranking of
[ترجمه ترگمان]آقاسی در بالای رده بندی جهانی خود بازی می کرد
[ترجمه گوگل]Agassi بازی کرد و بالاتر از رتبه جهانی خود را از

8. An appropriate ranking is achieved by creating two sets of institutions.
[ترجمه ترگمان]رتبه بندی مناسب با ایجاد دو سری موسسه حاصل می شود
[ترجمه گوگل]یک رتبه بندی مناسب با ایجاد دو مجموعه موسسات به دست می آید

9. This ranking order is based on the latest available mortality statistics, ranging from 1977 to 197
[ترجمه ترگمان]این رتبه رتبه بندی براساس آخرین آمار مرگ و میر در دسترس، از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۷ است
[ترجمه گوگل]این رتبه بندی براساس آخرین آمار مرگ و میر موجود در محدوده 1977 تا 197 است

10. But the ranking Democrat on the committee, Sen.
[ترجمه ترگمان]اما سناتور عالی رتبه کمیته، سناتور
[ترجمه گوگل]اما دموکراتیک رتبه بندی در کمیته، سناتور

11. But defining and ranking these concepts produced some of the drafters' bitterest arguments.
[ترجمه ترگمان]اما تعریف و رتبه بندی این مفاهیم، برخی از بحث های پیش نویس کنندگان را به وجود آورد
[ترجمه گوگل]اما تعریف و رتبه بندی این مفاهیم، ​​بعضی از بحث های تلخ نویسندگان نویسندگان را تهیه می کند

12. Hierarchical ranking operated within each social grouping as well as between members of different groups.
[ترجمه ترگمان]سلسله مراتبی در هر گروه بندی اجتماعی و بین اعضای گروه های مختلف عمل می کند
[ترجمه گوگل]رتبه بندی سلسله مراتبی در داخل هر گروه اجتماعی و همچنین بین اعضای گروه های مختلف قرار دارد

13. Ben Cardin of Maryland, ranking Democrat on the panel, said Rep.
[ترجمه ترگمان]به گفته نماینده جمهوری خواه، بن Cardin از مریلند، دموکرات رده بندی این هیات
[ترجمه گوگل]بن کاردین مریلند، نماینده دموکرات در هیئت مدیره، گفت:

14. A second possibility is that social ranking of wife or housewife roles varies with different socio-economic contexts.
[ترجمه ترگمان]یک احتمال دوم این است که رتبه بندی اجتماعی نقش های زن یا زن با زمینه های مختلف اجتماعی - اقتصادی فرق می کند
[ترجمه گوگل]احتمال دوم این است که رتبه بندی اجتماعی همسر یا نقش زنان خانه دار با شرایط مختلف اجتماعی و اقتصادی متفاوت است

a ranking officer

افسر بلندپایه


a ranking composer

آهنگساز برجسته


پیشنهاد کاربران

رده بندی ، دسته بندی

رتبه، ردیف، مرتبه

1 ) رتبه بندی
2 ) بلند پایه، برجسته

ranking ( عمومی )
واژه مصوب: رتبه‏بندی
تعریف: عملی که ازطریق آن مرتبۀ فرد یا چیز یا گروهی در مقایسه با بقیه مشخص می شود


کلمات دیگر: