کلمه جو
صفحه اصلی

scandal


معنی : تهمت، ننگ، رسوایی، افتضاح، تهمت زدن
معانی دیگر : آبروریزی، بدنامی، خفت، (در اصل) عمل ناشایسته ی آدم مذهبی (که سر مشق بدی برای دیگران شود)، افترا، شایعه پراکنی، بدگویی، غیبت، (محلی) تهمت زدن، بدنام کردن

انگلیسی به فارسی

رسوایی، افتضاح، ننگ، تهمت، تهمت زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an action, situation, or behavior that seriously offends societal standards of propriety or morality.
مترادف: disgrace, ignominy, wrongdoing
مشابه: affair

- Their private use of government funds was a scandal.
[ترجمه گنج جو] استفاده ی اختصاصی آنها از منابع دولتی منجر به آبروریزی شد.
[ترجمه عباس نعمتی فر] استفاده شخصی آنها از بودجه دولتی، یک رسوایی بود.
[ترجمه ترگمان] استفاده خصوصی آن ها از بودجه های دولتی یک افتضاح بود
[ترجمه گوگل] استفاده شخصی آنها از بودجه دولتی، رسوایی بود

(2) تعریف: the damage or disgrace that results from such action or behavior; disrepute.
مترادف: disgrace, disrepute, ignominy, opprobrium

(3) تعریف: someone or something that causes a general sense of shame or disgrace.
مترادف: disgrace, embarrassment, reproach

- The public schools are a scandal.
[ترجمه ترگمان] مدارس عمومی یک افتضاح هستند
[ترجمه گوگل] مدارس دولتی رسوایی دارند

(4) تعریف: malicious talk or gossip.
مترادف: aspersion, defamation, dirt, libel, slander
مشابه: gossip, talk

- That newspaper peddles scandal.
[ترجمه ترگمان] این روزنامه افتضاح بود
[ترجمه گوگل] این روزنامه رسوایی را تحریک می کند

• outrage, offense; rumor, malicious gossip; dishonor, disgrace
a scandal is a situation or event that a lot of people think is shocking and immoral.
scandal is talk about people's shocking and immoral behaviour.
you can refer to something as a scandal when you are angry about it.

مترادف و متضاد

تهمت (اسم)
abuse, libel, accusation, scandal, defamation, accusal, delation, slur, smear word

ننگ (اسم)
shame, scandal, reproach, dishonor, attainder, infamy, stain, opprobrium, smirch, stigmatism

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

افتضاح (اسم)
ignominy, scandal, disgrace, infamy, debacle

تهمت زدن (فعل)
scandal, accuse, slander, task, trump up

public embarrassment


Synonyms: aspersion, backbiting, backstabbing, belittlement, calumny, crime, defamation, depreciation, detraction, dirty linen, discredit, disgrace, dishonor, disparagement, disrepute, dynamite, eavesdropping, gossip, hearsay, idle rumor, ignominy, infamy, mud, obloquy, opprobrium, reproach, rumor, scorcher, shame, sin, skeleton in closet, slander, tale, talk, turpitude, wrongdoing


جملات نمونه

1. a scandal sheet
روزنامه ی شایعه پراکن

2. that scandal tainted his reputation
آن افتضاح شهرت او را لکه دار کرد.

3. the scandal dished his hopes of being elected
آن رسوایی امید او را به انتخاب شدن تبدیل به یاس کرد.

4. a hot scandal
رسوایی جنجال آفرین

5. the watergate scandal led to nixon's demise
رسوایی واترگیت منجر به برکناری نیکسون شد.

6. this noxious political scandal
این رسوایی سیاسی منزجر کننده

7. to give a scandal an airing
ننگی را برملا کردن

8. actions that may invite scandal
اعمالی که ممکن است به افتضاح بکشد

9. the government's coverup of the scandal
سرپوش گذاری دولت روی آن افتضاح

10. the press was cushioning the scandal
روزنامه ها آن افتضاح را مسکوت گذاشته بودند.

11. the government first tried to whitewash the scandal
در آغاز دولت کوشید که آن رسوایی را ماستمالی کند.

12. The scandal sent tremors through the political establishment.
[ترجمه ترگمان]این رسوایی از طریق ایجاد سیاسی به لرزه درآمد
[ترجمه گوگل]رسوایی از طریق استبداد سیاسی لرزه ها را فرستاد

13. Ministers have dismissed the rumours of a bribery scandal as nonsense.
[ترجمه ترگمان]وزرا شایعات مبنی بر یک رسوایی رشوه را رد کرده اند
[ترجمه گوگل]وزیران شایعات رسمی رشوه خواری را رد کرد

14. Their affair caused/created a scandal in the office.
[ترجمه ترگمان]رابطه آن ها باعث ایجاد یک رسوایی در این دفتر شد
[ترجمه گوگل]این امر باعث ایجاد یک رسوایی در دفتر شد

15. This scandal could prove seriously damaging to the government.
[ترجمه ترگمان]این رسوایی می تواند به شدت به دولت آسیب برساند
[ترجمه گوگل]این رسوایی می تواند به طور جدی به دولت ضربه بزند

16. The scandal made her resignation inevitable.
[ترجمه ترگمان]این رسوایی به سبب استعفای او اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]رسوایی استعفای خود را اجتناب ناپذیر ساخته است

17. This latest episode in the fraud scandal has shocked a lot of people.
[ترجمه ترگمان]آخرین قسمت رسوایی تقلب تعداد زیادی از مردم را شوکه کرده است
[ترجمه گوگل]این آخرین قسمت در رسوایی تقلب بسیاری از مردم را شوکه کرد

18. The Government was discredited by the scandal.
[ترجمه ترگمان]دولت از این رسوایی بی اعتبار شد
[ترجمه گوگل]حکومت به دلیل رسوایی آن را رد کرد

19. The scandal has been discussed by the politburo, although the authorities have tried to hush it up.
[ترجمه ترگمان]این رسوایی توسط رئیس دفتر سیاسی مورد بحث قرار گرفته است، اگرچه مقامات سعی کرده اند که آن را خاموش کنند
[ترجمه گوگل]این رسوایی توسط پلیتبرو مورد بحث قرار گرفته است، هرچند مقامات تلاش کرده اند آن را تحریک کنند

After a series of scandals about his wife, he resigned yesterday.

بعد از یک سلسله آبروریزی مربوط به زنش دیروز استعفا داد.


The Watergate scandal led to Nixon's demise.

رسوایی واترگیت منجر به برکناری نیکسون شد.


پیشنهاد کاربران

اشتباه. ابروبردن. ننگ وار

عمل شرم آور

رسوایی اخلاقی

بی آبرویی

رسوایی ننگ آبروریزی


کلمات دیگر: