کلمه جو
صفحه اصلی

rattling


معنی : تند، بشاش، جانانه، خیلی تند
معانی دیگر : (عامیانه) بسیار، خیلی، جغجغو، تق تقو، آنچه که تلق تلق کند، (عامیانه) تند، زنده، شاد، پرنشاط، خیلی خوب

انگلیسی به فارسی

جانانه، بشاش، تند، خیلی تند، خیلی خوب


تکان دادن، تند، جانانه، خیلی تند، بشاش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: that rattles.

- a rattling window
[ترجمه ترگمان] یک پنجره پر سر و صدا
[ترجمه گوگل] یک پنجره لرزان

(2) تعریف: (informal) vigorous, brisk, or good.

- a rattling performance
[ترجمه ترگمان] صدای تق تق بلندی به گوش رسید
[ترجمه گوگل] عملکرد تند و زننده
قید ( adverb )
• : تعریف: (informal) very.

- a rattling good show
[ترجمه ترگمان] یه نمایش خیلی خوب
[ترجمه گوگل] یک نمایش خوب درهم و برهم

• rattling is used to emphasize how good or pleasant something is; an old-fashioned, informal word.

مترادف و متضاد

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

بشاش (صفت)
pleasing, merry, cheerful, heartsome, beaming, blithesome, rattling, canty, riant, eupeptic, roseate, jocund

جانانه (صفت)
rattling

خیلی تند (صفت)
rattling

جملات نمونه

1. a rattling good time
اوقات بسیار خوش

2. a cart was rattling along the cobblestone
یک گاری روی سنگفرش تلق تلق کنان می رفت.

3. the mudguard of the bicycle was rattling
گلگیر دوچرخه تلق تلق می کرد.

4. The windows were rattling in the wind.
[ترجمه ترگمان]پنجره ها تلق تلق می کردند
[ترجمه گوگل]پنجره ها در حال وزش باد بود

5. He kept rattling away about his adventures.
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند درباره ماجراهایی که در سر داشت با صدای بلند شروع به صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او در مورد ماجراهای خود به دور زدن ادامه داد

6. The girls awoke to the sound of rain rattling on the windows.
[ترجمه ترگمان]دخترها با صدای باران که از پنجره ها به گوش می رسید بیدار شدند
[ترجمه گوگل]دختران به صدای گرمای باران در پنجره ها بیدار شدند

7. Did you just hear a rattling sound outside?
[ترجمه ترگمان]اون بیرون صدای تلق تلق رو شنیدی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فقط صدای درهم و برهم در خارج می شنوید؟

8. This book is a rattling good read.
[ترجمه ترگمان]این کتاب خیلی زیاد است
[ترجمه گوگل]این کتاب خواندن و نوشتن خوب است

9. At that moment, there was a rattling at the door.
[ترجمه ترگمان]در آن لحظه صدای تق تق در به گوش رسید
[ترجمه گوگل]در آن لحظه، در حال چرخ زدن بود

10. Hailstone are rattling on the window-panes.
[ترجمه ترگمان]hailstone در شیشه های پنجره تلق تلق می کنند
[ترجمه گوگل]سنگ های صخره ای روی پنجره های شیشه ای گره خورده اند

11. The typewriter was rattling away so loudly that we could not fall asleep.
[ترجمه ترگمان]صدای ماشین تحریر آنقدر بلند بود که نمی توانستیم به خواب فرو برویم
[ترجمه گوگل]ماشین تحریر به طوری با صدای بلند گریه کرد که نمی توانستیم خواب ببینی

12. His handcart is still rattling along though it was oiled yesterday.
[ترجمه ترگمان]صدای handcart هنوز به گوش می رسید گو اینکه دیروز روغن کاری شده بود
[ترجمه گوگل]دست قلم او هنوز در حال چرخش است در حالی که آن روز روغن بود

13. She spent the last few years alone, rattling around the old family home.
[ترجمه ترگمان]او چند سال گذشته را تنها و با سرو صدا در خانه قدیمی خانواده اش سپری کرد
[ترجمه گوگل]او تنها چند سال گذشته را سپری کرده بود، در اطراف خانه ی قدیمی اش می لرزید

14. We don't want to move, but we're rattling around in our large house.
[ترجمه ترگمان]ما نمی خوایم جا به جا کنیم، اما در خانه بزرگ ما تلق تلق می کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمی خواهیم حرکت کنیم، اما ما در خانه بزرگمان در حال چرخش هستیم

15. I finally managed to cure the rattling noise in my car.
[ترجمه ترگمان]بالاخره تونستم سر و صدایی که توی ماشینم بود رو درمان کنم
[ترجمه گوگل]در نهایت من موفق به درمان سر و صدا زدن در ماشین من

a rattling good time

اوقات بسیار خوش



کلمات دیگر: