کلمه جو
صفحه اصلی

patronize


معنی : تشویق کردن، سرپرستی کردن، ریاست کردن، نگه داری کردن، رئیس وار رفتار کردن، مشتری شدن
معانی دیگر : مشتری دائم بودن، (تداعی منفی) بنده نوازی کردن (به طور مغرورانه)، آقامنش رفتار کردن، ارباب وار رفتار کردن، سروری کردن، خدایگانی کردن، کمک و اعانه دادن

انگلیسی به فارسی

رئیس وار رفتار کردن، تشویق کردن، نگه داری کردن،مشتری شدن


حامی، تشویق کردن، رئيس وار رفتار کردن، نگه داری کردن، ریاست کردن، مشتری شدن، سرپرستی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: patronizes, patronizing, patronized
مشتقات: patronizer (n.)
(1) تعریف: to be a customer or client of, esp. on a regular basis.
مشابه: frequent, visit

- Fewer people are patronizing the stores downtown since the mall opened on the outskirts of town.
[ترجمه ترگمان] از زمانی که این مرکز خرید در حومه شهر افتتاح شد مردم کمتری این فروشگاه ها را به دست گرفتند
[ترجمه گوگل] از آنجا که بازار در حومه شهر افتتاح شده است، تعداد کمتری از فروشگاه ها در مرکز شهر هستند

(2) تعریف: to serve as a guardian, supporter, or sponsor of.
مترادف: back, maintain, sponsor
مشابه: assist, bankroll, befriend, cultivate, finance, fund, help, promote, subsidize, support

- Many of the town's businesses patronize the local theater group.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کسب و کاره ای شهر از گروه تئاتر محلی حمایت می کنند
[ترجمه گوگل] بسیاری از کسب و کارهای شهر از گروه تئاتر محلی حمایت می کنند

(3) تعریف: to act in an offensively superior manner toward.
مترادف: condescend, disdain, talk down to
مشابه: belittle, depreciate, disparage, humiliate, humor, insult

- Don't patronize me just because I'm old; I'm perfectly capable of understanding the contract without your simplifications.
[ترجمه ترگمان] من فقط به این دلیل که پیر هستم از من طرفداری نکن، من کاملا توانایی درک این قرارداد را ندارم
[ترجمه گوگل] فقط به خاطر من پیر می شوم من کاملا قادر به درک قرارداد بدون ساده کردن شما هستم

• be arrogant, behave in a condescending manner; serve as a sponsor, serve as a benefactor; be a regular customer at a store or other business (also patronise)
if someone patronizes you, they speak or behave towards you in a way which seems friendly, but which shows that they think they are superior to you; used showing disapproval.
if you patronize a shop, pub, or other place, you are one of its customers; a formal use.
if you patronize something, you encourage its development and give it support.
see also patronizing.

مترادف و متضاد

condescend


تشویق کردن (فعل)
abet, encourage, cheer, countenance, patronize, eulogize, inspirit, grace

سرپرستی کردن (فعل)
patronize, manage, care, tutor, superintend

ریاست کردن (فعل)
patronize, chairman, superintend

نگهداری کردن (فعل)
patronize, ward, keep, protect, maintain, upkeep, conserve

رئیس وار رفتار کردن (فعل)
patronize

مشتری شدن (فعل)
patronize

Synonyms: be gracious to, be lofty, be overbearing, deign, favor, indulge, look down on, pat on the back, snub, stoop, talk down to, toss a few crumbs, treat as inferior, treat badly, treat like a child


Antonyms: be humble, be modest


support a cause


Synonyms: assist, back, befriend, foster, fund, help, maintain, promote, sponsor, subscribe to


Antonyms: antagonize, contend, oppose


do business at an establishment


Synonyms: be a client, be a customer, buy, buy from, deal with, frequent, give business to, habituate, purchase from, shop at, shop with, trade with


Antonyms: ignore, use competition


جملات نمونه

1. he tried to patronize me by acting too familiarly
او سعی کرد که با خودمانی رفتار کردن مراکوچک کند.

2. We always patronize Beaumont's - the food is so good there.
[ترجمه ترگمان] ما همیشه \"بومانت\" رو دوست داریم غذا اونجا خیلی خوبه
[ترجمه گوگل]ما همیشه از Beaumont حمایت می کنیم - غذا خیلی خوب است

3. Don't patronize me. I'm not a child.
[ترجمه ترگمان] منو خر نکن من بچه نیستم
[ترجمه گوگل]مرا حرمت نده من بچه نیستم

4. The ladies of Berne liked to patronize the Palace for tea and little cakes.
[ترجمه ترگمان]خانم ها دوست داشتند کاخ را برای چای و کیک بخورند
[ترجمه گوگل]خانم های برن دوست داشتند که برای کاشتن چای و کیک کوچک به کاخ پادشاهی کنند

5. A: It makes sense to patronize a travel agent.
[ترجمه ترگمان]پاسخ: حمایت از یک نماینده مسافرتی منطقی است
[ترجمه گوگل]A این امر به معنای حامی یک نماینده مسافرتی است

6. Nor did he patronize or overindulge her by giving her three extra pieces of cake.
[ترجمه ترگمان]او با دادن سه تکه کیک با او زیاده روی یا افراط کرد
[ترجمه گوگل]او با دادن سه قطعه اضافی از کیک خود او را حامی یا سرپرستی نکرد

7. We patronize them for their incompleteness, for their tragic fate of having taking form so far below ourselves.
[ترجمه ترگمان]ما آن ها را به خاطر incompleteness از آن ها حمایت می کنیم، زیرا سرنوشت tragic آن ها این است که خیلی پایین تر از خودمان شکل بگیرند
[ترجمه گوگل]ما آنها را برای ناتمام بودن آنها سرپرستی می کنیم، زیرا سرنوشت غم انگیزشان در حال شکل گیری کمتر از خودمان است

8. We dislike to have anyone patronize us.
[ترجمه ترگمان]ما از اینکه کسی مزاحم ما بشود نفرت داریم
[ترجمه گوگل]ما دوست نداریم که هر کسی ما را حامی ما کند

9. Welcome old and new clients come to patronize.
[ترجمه ترگمان] به مشتری های قدیمی و جدید خوش اومدین
[ترجمه گوگل]خوش آمدید مشتریان قدیمی و جدید به حمایت می کنند

10. That's not a shop I patronize nowadays.
[ترجمه ترگمان]این روزها فروشی نیست
[ترجمه گوگل]این فروشگاهی نیست که امروزه از آن حمایت می کنم

11. Welcome domestic and international enterprise and friend to patronize cooperation heartily.
[ترجمه ترگمان]به شرکت های داخلی و بین المللی و دوست برای حمایت از هم کاری از ته دل خوش آمدید
[ترجمه گوگل]خوش آمدید شرکت های داخلی و بین المللی و دوستان برای حمایت از همکاری با مشتاقانه

12. Those who patronize other people, demonize those they disagree with, or disregard foreign cultures as primitive have come to seem foolish.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که از مردم دیگر حمایت می کنند، از آن هایی که با آن ها مخالف نیستند مخالفت می کنند و یا به فرهنگ های خارجی بی توجهی می کنند که به نظر احمقانه می رسند
[ترجمه گوگل]کسانی که از دیگران حمایت می کنند، کسانی را که با آنها مخالفت می کنند، دین زدگی می دهند یا فرهنگ های خارجی را به عنوان بدوی بی توجهی می کنند، به نظر می رسد احمقانه است

13. Others are refused to patronize the firm.
[ترجمه ترگمان]سایرین از حمایت از این شرکت خودداری کرده اند
[ترجمه گوگل]دیگران از شرکت حمایت می کنند

14. Tom and Beiqi patronize the play, out of Dahuo Er a labyrinth.
[ترجمه ترگمان]تام و Beiqi بازی را ازسر گرفتند
[ترجمه گوگل]تام و بیکی بازی را از بازی Dahuo Er لبه دار حمایت می کنند

I have been patronizing this store for years.

من سال‌هاست از این مغازه خرید می‌کنم.


He tried to patronize me by acting too familiarly.

او سعی کرد که با خودمانی رفتار‌کردن مرا کوچک کند.


پیشنهاد کاربران

حمایت

رییس بازی در اوردن

هندوانه زیر بغل کسی دادن

احمق فرض کردن یا بی اهمیت شمردن کسی

معادل این کلمه در فارسی نیست. مفهومش میشه اینکه به گونه ای رفتار یا صحبت کنی که به نظر مهربانانه و با قصد کمک هستش، ولی درواقع یک دیدِ از بالا به پایین و برتری در حرفات یا رفتارت، نسبت به اون شخص هست.

تحقیر کردن

تایید الکی دادن چون طرفو خر فرض کردین و حوصله ندارین ایرادشو براش توضیح بدین.

بچه فرض کردن.
Don't patronize me.
منو بچه فرض نکن.


تحقیر کردن
احمق فرض کردن
خوار کردن
مشتری جایی بودن
حمایت مالی و معنوی از یک تشکیلات یا فعالیتی

پدرسالارانه رفتار کردن

از موضع بالا صحبت یا رفتار کردن


کلمات دیگر: