کلمه جو
صفحه اصلی

saleable


معنی : فروختنی، قابل خرید، معاملهای، قابل فروش حراج، فروشی
معانی دیگر : رجوع شود به: salable، salable قابل فروش

انگلیسی به فارسی

( salable ) قابل فروش، فروختنی، قابل خرید، معامله ای


قابل فروش است، قابل فروش، فروختنی، قابل خرید، معاملهای، قابل فروش حراج، فروشی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: variant of salable.

• able to be sold, fit to be sold, marketable

مترادف و متضاد

فروختنی (صفت)
salable, for sale, saleable

قابل خرید (صفت)
salable, saleable

معامله ای (صفت)
salable, saleable

قابل فروش حراج (صفت)
salable, saleable

فروشی (صفت)
salable, saleable

جملات نمونه

1. The Oxfam shops depend on regular supplies of saleable items.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های آکسفام به تدارکات منظم اقلام قابل فروش، وابسته هستند
[ترجمه گوگل]مغازه های Oxfam به تامین منظم اقلام قابل فروش بستگی دارند

2. The pop video had become a commodity saleable to the public.
[ترجمه ترگمان]این ویدیو به یک کالای قابل فروش در عموم تبدیل شده بود
[ترجمه گوگل]ویدیو پاپ تبدیل به یک کالا قابل فروش برای عموم مردم شده است

3. No further excuse was needed to organise a saleable exhibition of king-hell Jimibelia.
[ترجمه ترگمان]برای سازماندهی یک نمایشگاه قابل فروش در hell hell هیچ عذر دیگری لازم نبود
[ترجمه گوگل]برای برگزاری یک نمایشگاه قابل فروش از پادشاه جهنم جیمیبلیا، هیچ اتهام دیگری در این باره نبود

4. Renaissance bureaucracy treated offices as saleable property.
[ترجمه ترگمان]بروکراسی رنسانس، دفاتر را به عنوان ملک قابل فروش در نظر گرفت
[ترجمه گوگل]بوروکراسی رنسانس دفاتر را به عنوان دارایی قابل فروش تحت پوشش قرار داد

5. Large or small, a home is always more saleable if it has gas central heating.
[ترجمه ترگمان]خانه بسیار کوچک یا کوچک است و خانه همیشه more است اگر گرمایش مرکزی گاز داشته باشد
[ترجمه گوگل]بزرگ یا کوچک، خانه اگر همیشه دارای گرمایش مرکزی گاز باشد، همیشه قابل فروش است

6. All sorts of things are saleable.
[ترجمه ترگمان]همه جور چیزها خشک شدن
[ترجمه گوگل]همه انواع چیزها قابل انتقال هستند

7. House Covered Area includes the Saleable Area and area of Carport, Filtration Plant Room, A/C Room and Facilities Room.
[ترجمه ترگمان]منطقه تحت پوشش خانه شامل منطقه saleable و مساحت of، اتاق کارخانه تصفیه تصفیه، اتاق نشیمن \/ C و اتاق امکانات است
[ترجمه گوگل]محوطه مسکونی شامل محوطه قابل سکونت و منطقه Carport، اتاق کارخانه تصفیه، اتاق A / C و امکانات اتاق می باشد

8. Saleable Area includes area of the balcony and utility platform.
[ترجمه ترگمان]منطقه saleable شامل قسمت بالکن و سکوی برق است
[ترجمه گوگل]منطقه قابل سکونت شامل منطقه بالکن و پلت فرم ابزار است

9. The design of saleable garments. Producing these garments in bulk.
[ترجمه ترگمان]طراحی وسایل قابل فروش تولید این پوشاک به طور عمده
[ترجمه گوگل]طراحی لباس قابل فروش تولید این پوشاک به صورت عمده

10. Saleable Area includes the area of Balcony but does not include Other Areas.
[ترجمه ترگمان]منطقه saleable شامل منطقه Balcony است اما شامل مناطق دیگری نمی شود
[ترجمه گوگل]منطقه قابل فروش شامل مساحت بالکن است، اما مناطق دیگر را شامل نمی شود

11. House Covered Area includes the Saleable Area and area of carport.
[ترجمه ترگمان]منطقه تحت پوشش خانه شامل منطقه saleable و منطقه of است
[ترجمه گوگل]منطقه مسکونی شامل منطقه قابل سکونت و منطقه carport است

12. A saleable commodity, the right to occupy or use the air space above a specific property.
[ترجمه ترگمان]یک کالای قابل فروش، حق اشغال یا استفاده از فضای هوایی بالای یک ویژگی خاص
[ترجمه گوگل]یک کالا قابل فروش، حق اشغال یا استفاده از فضای هوایی بالای یک ملک خاص است

13. In 198 the saleable area reaches 1371 square meters after decoration.
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۸ گیاه قابل فروش به متر مربع پس از تزیین می رسد
[ترجمه گوگل]در سال 1982، منطقه قابل فروش بعد از دکوراسیون به 1371 متر مربع می رسد

14. Saleable Area includes area of the balcony ( if any ) and utility platform ( if any ).
[ترجمه ترگمان]ناحیه saleable شامل قسمت بالکن (در صورت وجود)و پلت فرم صنعتی (در صورت وجود)است
[ترجمه گوگل]منطقه قابل فروش شامل مساحت بالکن (در صورت وجود) و پلت فرم ابزار (در صورت وجود)

15. First, the construction area and the saleable area of confusion substitution.
[ترجمه ترگمان]ابتدا، محل ساخت وساز و ناحیه قابل فروش تعویض دست پاچگی
[ترجمه گوگل]اول، منطقه ساخت و ساز و منطقه قابل تحمل جایگزینی سردرگمی


کلمات دیگر: