کلمه جو
صفحه اصلی

sanguinary


معنی : امیدوار، خونین، خون اشام، قرمز، خونی، دموی
معانی دیگر : همراه با کشتار و خونریزی، خون گرفته

انگلیسی به فارسی

خونی، دموی، امیدوار


جنایی، خونین، خون اشام، دموی، خونی، امیدوار، قرمز


انگلیسی به انگلیسی

• bloody, covered with blood; bloodthirsty, murderous; composed of or containing blood

صفت ( adjective )
مشتقات: sanguinarily (adv.), sanguinariness (n.)
(1) تعریف: of a murderous nature or in a murderous state of mind; bloodthirsty.
مترادف: bloodthirsty
مشابه: barbarous, bloody, brutal, cold-blooded, deadly, ferocious, inhuman, murderous, ruthless, savage

(2) تعریف: involving much bloodshed; bloody.
مترادف: bloody, gory
مشابه: gruesome, lurid

مترادف و متضاد

امیدوار (صفت)
anticipant, hopeful, heartsome, sanguinary, sanguineous

خونین (صفت)
sanguinary, sanguineous, murderous, blooded, bloody, gory, internecine, blood-red, slaughterous

خون اشام (صفت)
carnal, sanguinary, bloodthirsty, murderous, blood-minded, tigerish, butcherly, cannibalish, slaughterous

قرمز (صفت)
bloodshot, sanguinary, sanguineous, vinaceous, bloody, red, vermilion, coralline, vermeil, gules, vine-colored, vine-coloured

خونی (صفت)
sanguinary, sanguineous, bloody, gory, sanguine, hematic, haematic, hemal, haemal

دموی (صفت)
sanguinary, sanguineous, sanguine

جملات نمونه

1. In all of this sanguinary excess, it is the guilty who die.
[ترجمه ترگمان]در همه این افراط خون خوار، این گناه است که می میرد
[ترجمه گوگل]در تمام این فراز و نشیب ها گناه مرگ است

2. Tennyson's sanguinary phrase reflects not a rule of life, but despair at the death of a friend.
[ترجمه ترگمان]عبارت خونی \"تنیسون\" انعکاسی از زندگی نیست، بلکه ناامیدی از مرگ یکی از دوستان است
[ترجمه گوگل]احضار قضایی تنیسون، حاکمیت زندگی نیست بلکه ناامیدی در مرگ یک دوست است

3. A sanguinary encounter seemed daily imminent between the two parties in the street of Baltimore.
[ترجمه ترگمان]برخورد خونی روزانه بین دو طرف در خیابان بالتیمور به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]یک برخورد محکم بین دو طرف در خیابان بالتیمور روزمره به نظر می رسید

4. With sangfroid the sanguinary man bangs his sanguine son against the hanger in the hangar.
[ترجمه ترگمان]با خون سردی، پسر sanguinary، پسر sanguine را در آشیانه هواپیما به صدا در می اورد
[ترجمه گوگل]مرد با شکوه با مردی سرخ می کند پسر قورباغه خود را در برابر آویز در آشیانه می کشد

5. It was a sanguinary affair, and especially interesting as showing one of Peter's peculiarities, which was that in the middle of a fight he would suddenly change sides.
[ترجمه ترگمان]این کار یک جریان خون خوار بود و مخصوصا جالب که یکی از ویژگی های خاص پیتر را نشان می داد، که در وسط یک جنگ ناگهان عوض می شد
[ترجمه گوگل]این یک امر قهرآمیزی بود و به ویژه جالب توجه بود که یکی از ویژگی های پیتر را نشان می داد که در اواسط یک جنگ او ناگهان طرفین را تغییر داد

6. A revolution is violent, turbulent and sanguinary .
[ترجمه ترگمان]انقلابی خشن، متلاطم و خون خوار است
[ترجمه گوگل]یک انقلاب خشونت آمیز، آشفته و سرگردان است

7. It also has something profound. That is the sanguinary nature of human beings.
[ترجمه ترگمان]هم چنین چیزی عمیق دارد این طبیعت خونی انسان است
[ترجمه گوگل]این نیز چیزی عمیق دارد این ماهیت انسانی انسان است

8. Last week these sanguinary omens may be presumed to have fired his brain afresh.
[ترجمه ترگمان]هفته گذشته این نشانه ها و نشانه های خونی ممکن است از نو ذهنش را به کار انداخته باشند
[ترجمه گوگل]ممکن است فرض کنیم که هفته گذشته این عناصر قاعدهمند، تازه از مغز او اخراج شده است

9. As he climbed through her bedroom window she would flee down the stairs, slamming the door on his sanguinary hand.
[ترجمه ترگمان]همچنان که از پنجره اتاقش بالا می رفت، از پله ها پایین می رفت و در را با دست خون آلود به هم می کوبید
[ترجمه گوگل]همانطور که از طریق پنجره ی اتاق خواب او صعود کرد، او را از پله ها فرار کرد، و دست را بر روی دست خود گرفت

10. Suicide bombings ensuing due to revenge are prevalent in certain regions where sanguinary conflicts among various ethnic, religious and interest groups are ubiquitous.
[ترجمه ترگمان]بمب گذاری های انتحاری ناشی از انتقام در مناطق خاصی شایع است که درگیری های خونین میان گروه های مختلف قومی، مذهبی و منافع در همه جا وجود دارد
[ترجمه گوگل]بمب گذاری های انتحاری که به دلیل انتقام ناشی از انتقام رخ می دهد، در مناطق خاصی رخ می دهد که درگیری های سنگین میان گروه های گوناگون قومی، مذهبی و منافقین همه جا وجود دارد

11. They alone have the requisite determination and tenacity to fight a sanguinary issue through the end.
[ترجمه ترگمان]تنها آن ها عزم و سرسختی لازم برای مبارزه با یک مشکل خونی را دارند
[ترجمه گوگل]آنها به تنهایی دارای عزم و اراده لازم برای مبارزه با یک مسئله جنایی از طریق پایان هستند

12. Since the latter Qing dynasty, the national disaster had occurred repeatedly, just at that time, West's constitutional government thought spread to China in the sanguinary role.
[ترجمه ترگمان]از زمان دودمان دوم، فاجعه ملی به طور مکرر رخ داده بود، درست در همان زمان، دولت قانون اساسی غرب به چین در نقش خونخوار تبدیل شد
[ترجمه گوگل]از آنجا که سلسله دوم چینگ، فاجعه ملی بارها و بارها رخ داده است، فقط در آن زمان، دولت قانون اساسی غربی به نقش چین در چین گسترش یافته است

13. Even if they lived in the blood district plain for several annuals and had not looked a so sanguinary attack for well.
[ترجمه ترگمان]حتی اگر آن ها در منطقه خون به مدت چندین سال در منطقه خون زندگی می کردند و به خوبی به آن حمله نمی کردند
[ترجمه گوگل]حتی اگر در چند سالی که در دشت منطقه خون زندگی می کردند، یک حمله بسیار خطرناک را به خوبی انجام ندهند

14. In return for promises of financial backing, Chiang Kai-shek immediately obliged his supporters in a particularly sanguinary way.
[ترجمه ترگمان]در بازگشت به وعده های پشتیبانی مالی، چیانگ Kai بلافاصله حامیان خود را به شیوه ای خاص مجبور کرد
[ترجمه گوگل]چیانگ کای-شیک در عوض وعده کمک مالی، بلافاصله به طرفدارانش احتیاج داشت

پیشنهاد کاربران

خون خوار


کلمات دیگر: