کلمه جو
صفحه اصلی

scatterbrain


معنی : ادم پریشان فکر، ادم گیج و بی فکر
معانی دیگر : آدم حواس پرت، آدم گیج، آدم پریشان فکر

انگلیسی به فارسی

آدم گیج وبی فکر، آدم پریشان فکر


پراکنده، ادم پریشان فکر، ادم گیج و بی فکر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: scatterbrained (adj.)
• : تعریف: someone unable to organize, concentrate on, or remember things; flighty person.

• one who does not think in a clear and orderly manner; giddy or frivolous person
someone who is a scatterbrain often forgets things and seems unable to think sensibly about anything; an informal word.

مترادف و متضاد

ادم پریشان فکر (اسم)
scatterbrain

ادم گیج و بی فکر (اسم)
scatterbrain

جملات نمونه

1. I'm such a scatterbrain - I'm always leaving my umbrella behind.
[ترجمه ترگمان]من خیلی خسته هستم - همیشه چترم را پشت سر می گذارم
[ترجمه گوگل]من چنین پراکنده ای هستم - من همیشه چترم را پشت سرم می گذارم

2. Mary is such a scatterbrain that she always forgets something.
[ترجمه ترگمان]مری خیلی سبک است که همیشه چیزی را فراموش می کند
[ترجمه گوگل]مری چنین پراکنده ای است که همیشه چیزی را فراموش می کند

3. If you're a scatterbrain like me, you'll probably find this harder than you think.
[ترجمه ترگمان]اگر تو مردی مثل من، احتمالا این را سخت تر از اونی که فکر می کنی پیدا می کنی
[ترجمه گوگل]اگر شما یک پراکنده هستید مثل من، احتمالا این را سخت تر از آنچه فکر می کنید پیدا خواهید کرد

4. What a scatterbrain! She forgot to plug in the coffee-maker.
[ترجمه ترگمان]چه سبک مغزی! یادش رفت قهوه ساز رو خاموش کنه
[ترجمه گوگل]چه چیزی پراکنده است او قهوه ساز را پاره کرد

5. Aunt Mary is such a scatterbrain that she always forgets something.
[ترجمه ترگمان]عمه مری چنان سبک مغزی است که همیشه چیزی را فراموش می کند
[ترجمه گوگل]عمه مری چنین پراکنده ای است که او همیشه چیزی را فراموش می کند

6. The scatterbrain me might just forget to tell her if I leave it till tomorrow.
[ترجمه ترگمان]سبک مغزی شاید فراموش کنم که به او بگویم تا فردا آن را ترک کنم یا نه
[ترجمه گوگل]ممکن است فرار کنه من فقط فراموش کرده ام که او را تا فردا ترک کنم

7. He is a scatterbrain.
[ترجمه ترگمان] اون آدم مغزی - ه
[ترجمه گوگل]او پراکنده است


کلمات دیگر: