کلمه جو
صفحه اصلی

reasonably


معنی : خردمندانه
معانی دیگر : معقولانه، عقلا، با دلیل، حقا، بطور معقول یا عادلانه

انگلیسی به فارسی

معقولانه،عقلا،با دلیل،حقا،بطور معقول یا عادلانه


منطقی، خردمندانه


انگلیسی به انگلیسی

• credibly, plausibly; wisely, intelligently; rationally, logically
reasonably means to quite a good or great degree.
if someone is behaving reasonably, they are behaving in a fair and sensible way.

مترادف و متضاد

خردمندانه (قید)
advisedly, wisely, sagely, reasonably

جملات نمونه

1. Set yourself targets that you can reasonably hope to achieve.
[ترجمه ترگمان]اهداف خود را مشخص کنید که بتوانید به طور منطقی امیدوار به رسیدن به آن باشید
[ترجمه گوگل]اهداف خود را تنظیم کنید که بتوانید به طور منطقی امیدوار باشید

2. He could not reasonably have foreseen the consequences.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست عواقب آن را پیش بینی کند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست عواقب پیش بینی کند

3. The meeting ended on reasonably amicable terms.
[ترجمه ترگمان]جلسه به طور منطقی دوستانه به پایان رسید
[ترجمه گوگل]این جلسه به شرایط قابل احترام متقابل پایان یافت

4. I can be reasonably precise about the time of the incident.
[ترجمه ترگمان]من می توانم در مورد زمان حادثه کاملا دقیق باشم
[ترجمه گوگل]من می توانم دقیقا در مورد زمان حادثه باشد

5. It is not reasonably practicable to offer her the original job back.
[ترجمه ترگمان]منطقی نیست که شغل اصلی خود را به او پیشنهاد کنید
[ترجمه گوگل]این کار عملی نیست که بتواند کار اصلی خود را پیش بیاورد

6. Did the BBC act reasonably in sacking the journalist?
[ترجمه ترگمان]آیا بی بی سی بطور منطقی اقدام به اخراج خبرنگار کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا بی بی سی به راحتی در روزنامه نگاری گم شد؟

7. She seems reasonably happy in her new job.
[ترجمه ترگمان]او در شغل جدیدش به طور معقولی خوشحال به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]او در شغل جدیدش خوشحال است

8. The car is in reasonably good condition.
[ترجمه ترگمان]این خودرو شرایط بسیار خوبی دارد
[ترجمه گوگل]ماشین در شرایط مناسب است

9. Does he cook reasonably well?
[ترجمه ترگمان]آیا او خوب آشپزی می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا او به اندازه کافی خوب کار می کند؟

10. Tania kept the children reasonably quiet and contented.
[ترجمه ترگمان]Tania بچه ها را کاملا آرام و راضی نگه داشت
[ترجمه گوگل]تانیا بچه ها را آرام و دلپذیر نگه داشت

11. He's doing reasonably well at school.
[ترجمه ترگمان]در مدرسه خوب کار می کند
[ترجمه گوگل]او در مدرسه به اندازه کافی خوب عمل می کند

12. She writes reasonably good children's books.
[ترجمه ترگمان]او کتاب های خوب و معقولی می نویسد
[ترجمه گوگل]او کتابهای کودکان نسبتا خوب را می نویسد

13. There is a very reasonably priced menu.
[ترجمه ترگمان]یک منوی بسیار با قیمت مناسب وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک منو بسیار مقرون به صرفه وجود دارد

14. I think it was a reasonably democratic decision.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که این یک تصمیم دموکراتیک منطقی بود
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این یک تصمیم منطقی دموکراتیک بود

15. His description had been reasonably accurate.
[ترجمه ترگمان]توضیحات او بسیار دقیق بود
[ترجمه گوگل]شرح او دقیقا دقیق بود

پیشنهاد کاربران

قابل قبول - رضایت مدانه

تا حد رضایت بخش

حقیقتا

به اندازه کافی

۱ ) نسبتا، تقریبا
۲ ) منطقا

به جد

به طور مستدل

تا جای ممکن

منطقی

قانع کننده؛ منطقی؛ قابل قبول

تا حد زیادی؛ نسبتاً

بە حد نیاز

به طورقابل قبول

به طور منطقی


کلمات دیگر: