کلمه جو
صفحه اصلی

ravage


معنی : ویرانی، تاخت و تاز، یغما، ویران کردن، غارت کردن، تاخت و تاز کردن، بلا زده کردن
معانی دیگر : نابودسازی، تباهگری، انهدام، نابودی، ویرانگری، دمار، (جمع) اثرات تخریبی، ویرانگری ها، ویرانگری کردن، تباهگری کردن، (باخشونت و خون ریزی) تخریب کردن، چاپیدن و کشتن، تخریب کردن، به حال زار درآوردن، غارت، ستمگری

انگلیسی به فارسی

خرابکاری، تاخت و تاز، یغما، ویرانی، تاخت و تاز کردن، ویران کردن، غارت کردن، بلا زده کردن


غارت، یغما، تاخت و تاز، ویرانی، ستمگری، ویران کردن، غارت کردن، تاخت و تاز کردن، بلا زده کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ravages, ravaging, ravaged
• : تعریف: to damage or destroy, as by violent action.
مترادف: destroy, devastate, lay waste, ruin, waste, wreck
مشابه: blight, consume, damage, demolish, desolate, harry, prey, rape, tear

- The invaders ravaged the village.
[ترجمه ترگمان] مهاجمان روستا را ویران کردند
[ترجمه گوگل] مهاجمان روستا را ویران کردند
- The forest fire ravaged the hillside.
[ترجمه ترگمان] آتش سوزی جنگل را ویران کرد
[ترجمه گوگل] آتش سوزی جنگل به دام افتاده
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to cause damage or destruction, as by violent action; ruin.
مشابه: destroy, lay waste
اسم ( noun )
مشتقات: ravagement (n.), ravager (n.)
(1) تعریف: (usu. pl.) the result of destruction; ruin.
مترادف: destruction, devastation, ruins

- the ravages of the bombing
[ترجمه ترگمان] ضربه انفجار بمب
[ترجمه گوگل] نابودی بمب گذاری

(2) تعریف: action that is ruinous; destruction.
مشابه: depredation

- the ravages of cancer
[ترجمه ترگمان] دچار حمله سرطان میشه
[ترجمه گوگل] نابودی سرطان

• destruction, ruin, devastation
rob, plunder, pillage; destroy, ruin, demolish
to ravage something means to harm or damage it so that it is almost destroyed.
the ravages of the weather, time, or war are the bad effects these things have.

مترادف و متضاد

ویرانی (اسم)
ruin, desolation, ravage, destruction, demolition, downcast, ruination, destruct, dilapidation

تاخت و تاز (اسم)
onset, attack, invasion, raid, ravage, incursion, inroad

یغما (اسم)
spoil, ravage, sack, booty, pillage, plunder, despoliation

ویران کردن (فعل)
desolate, destroy, harry, ravage, rubble, throw, demolish, havoc, raze, devastate, ruinate, kayo, knockout

غارت کردن (فعل)
rob, despoil, harry, ravage, ransack, sack, harrow, raven, pillage, plunder, pirate, loot, foray, maraud, spoliate, reave

تاخت و تاز کردن (فعل)
ravage, foray, overrun

بلا زده کردن (فعل)
ravage

destroy, ransack


Synonyms: annihilate, break up, capture, consume, cream, crush, damage, demolish, desecrate, desolate, despoil, devastate, dismantle, disorganize, disrupt, exterminate, extinguish, forage, foray, gut, harry, impair, lay waste, leave in ruins, loot, overrun, overthrow, overwhelm, pillage, pirate, plunder, prey, prostrate, pull down, raid, rape, raze, rob, ruin, sack, seize, shatter, sink, smash, spoil, spoliate, stamp out, strip, sweep away, total, trample, trash, waste, wreak havoc, wreck, wrest


Antonyms: aid, assist, help, protect


جملات نمونه

1. the house was saved from ravage by fire
خانه را از نابودی توسط حریق نجات دادند.

2. they completed their victory with ravage
پیروزی خود را با ویرانگری کامل کردند.

3. The forest was ravaged by fire.
[ترجمه ترگمان]جنگل توسط آتش نابود شده بود
[ترجمه گوگل]جنگل آتش زده بود

4. Bands of soldiers ravaged the countryside.
[ترجمه ترگمان]دسته های سربازان روستا را ویران کردند
[ترجمه گوگل]گروه های سربازان حومه را ویران کردند

5. The area has been ravaged by drought/floods/war.
[ترجمه ترگمان]این منطقه توسط خشکسالی \/ سیل \/ جنگ ویران شده است
[ترجمه گوگل]این منطقه توسط خشکسالی / سیل / جنگ ویران شده است

6. The same can not withstand the ravages of time, emotion, to the time it will cool.
[ترجمه ترگمان]مثل این نیست که در برابر حملات زمان و احساس، مقاومت در برابر آن زمان مقاومت کند
[ترجمه گوگل]این همان چیزی است که می تواند در برابر زمان های عصبی، احساسات، زمان کافی، مقاومت کند

7. For two decades the country has been ravaged by civil war and foreign intervention.
[ترجمه ترگمان]دو دهه است که این کشور براثر جنگ داخلی و مداخله خارجی ویران شده است
[ترجمه گوگل]برای دو دهه این کشور توسط جنگ داخلی و مداخله خارجی ویران شده است

8. His health was gradually ravaged by drink and drugs.
[ترجمه ترگمان]سلامتی او بتدریج از طریق نوشیدن و مواد مخدر ویران شد
[ترجمه گوگل]سلامت او به تدریج توسط نوشیدنی ها و داروها ویران شد

9. The whole area was ravaged by forest fires.
[ترجمه ترگمان]کل منطقه در اثر آتش سوزی جنگل ویران شد
[ترجمه گوگل]کل منطقه توسط آتش سوزی جنگل زده شد

10. The countryside has been ravaged by pollution.
[ترجمه ترگمان]ییلاقات اطراف این منطقه آلوده به آلودگی شده اند
[ترجمه گوگل]حومه شهر توسط آلودگی ویران شده است

11. The ravages of the fire showed in the splintered woodwork and blistered paint of the houses.
[ترجمه ترگمان]شعله های آتش در آن قسمت از چوب خرد شده و از دست زدن خانه ها به هم ریخته بود
[ترجمه گوگل]آثار آتش سوزی در خرده چوب و رنگ پرتقال خانه ها نشان داد

12. My native village was ravaged seriously in the war.
[ترجمه ترگمان]روستای بومی من در جنگ به شدت ویران شده بود
[ترجمه گوگل]روستای بومی من به طور جدی در جنگ جنگیدند

13. Inside appeared a dark labyrinth of ravaged shelves behind plate glass still festooned with the posters advertising special Christmas bargains.
[ترجمه ترگمان]داخل قفسه های پر از پر از قفسه های غارت شده در پشت شیشه هنوز تزیین شده بود و آگهی حراج ویژه کریسمس را تبلیغ می کردند
[ترجمه گوگل]در داخل ظاهر یک تیرچه تاریک از قفسه های خراب شده پشت شیشه ای باقی مانده بود که با پوستر تبلیغاتی کالاهای ویژه کریسمس جشن گرفته می شد

14. Not content with ravaging postmen, our canine friends, it seems, now rate runners' legs high on the menu.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که ما با ravaging ravaging، دوست سگ مان، راضی نیستیم حالا به نظر می رسد که پای runners در منوی غذا بالا است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که با پستچیانی که از بین نرفته اند و دوستان خود را دوست ندارند، محاسبه می شود، در حال حاضر امتیازات دونده ها را در منو بالا می گذارند

The house was saved from ravage by fire.

خانه را از نابودی توسط حریق نجات دادند.


They completed their victory with ravage.

پیروزی خود را با ویرانگری کامل کردند.


the ravages of time

ویرانگری‌های زمانه


The occupying forces ravaged cities.

اشغالگران شهرها را چاپیدند و ویران کردند.


Fire has ravaged this forest.

آتش این جنگل را ویران کرده است.


a face ravaged by smallpox

چهره‌ای که آبله آن را خراب کرده است


farmers whom disease and poverty had ravaged completely

روستایی‌‌هایی که بیماری و فقر آنان را کاملاً به حال زار درآورده بود


پیشنهاد کاربران

ravages = اثرات مخرب

⁦✔️⁩ویران کردن، به حال زار درآوردن
North Korea’s economy is ravaged by sanctions and pandemic isolation. Kim is lashing out
The Washington Post@

formal : to damage or harm ( something ) very badly
بطور وحشتناک و خیلی سختی آسیب و خسارت و ضرر رساندن

ویران کردن
تخریب کردن


کلمات دیگر: