معنی : وظیفه، خرحمالی، خرکاری، کارناخوشایند، کار معلوم
معانی دیگر : کاری که بعنوان وظیفه انجام میشود
کاری که بعنوان وظیفه انجام میشود، وظیفه، کارمعلوم، کارناخوشایند
کارهای کاری، وظیفه، خرحمالی، کارناخوشایند، خرکاری، کار معلوم، کاری که بعنوان وظیفه انجام میشود