کلمه جو
صفحه اصلی

tantamount


معنی : همپایه، برابر، معادل، هم کف، بمثابه
معانی دیگر : (معمولا با: to) برابر (با)، به منزله ی، در حکم، به مثابه

انگلیسی به فارسی

برابر، معادل، هم کف، همپایه، بمثابه، به منزله‌ی، در حکم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: equal to or the same as; equivalent.
مشابه: alike, coordinate, equal, equivalent

- His act was tantamount to treason.
[ترجمه امیرمحمد] کاری که او کرد همچون خیانت بود
[ترجمه ترگمان] کاری که او می کرد این بود که در حد خیانت کار کند
[ترجمه گوگل] عمل او معادل خیانت بود

• equivalent to, equal to
if you say that one thing is tantamount to another, you mean that it is almost the same as it; a formal word, used showing disapproval.

مترادف و متضاد

همپایه (اسم)
tantamount

برابر (صفت)
plain, symmetric, symmetrical, equal, equivalent, homological, square, parallel, double, paired, tantamount, equipollent

معادل (صفت)
equivalent, tantamount, equipollent

هم کف (صفت)
tantamount, floor-length

بمثابه (صفت)
tantamount

same


Synonyms: alike, as good as, commensurate, duplicate, equal, equivalent, identical, indistinguishable, like, parallel, same as, selfsame, synonymous, uniform, very


Antonyms: different, opposite, polar, reverse


جملات نمونه

1. negotiating with them is tantamount to a de facto recognition of their government
مذاکره با آنها به مثابه به رسمیت شناسی بالفعل دولت آنها است.

2. among them, shaking hands was tantamount to a pledge of marriage
در میان آنان دست فشردن به منزله ی قول ازدواج بود.

3. any violent crossing of the border will be tantamount to a declaration of war
هرگونه عبور خشونت آمیز از مرز به منزله ی اعلان جنگ خواهد بود.

4. The King's request was tantamount to a command.
[ترجمه ترگمان]درخواست پادشاه به مثابه دستوری بود
[ترجمه گوگل]درخواست شاه به معنای یک فرمان بود

5. To leave a dog home alone is tantamount to cruelty.
[ترجمه ترگمان]ترک کردن یک سگ به تنهایی برابر با بی رحمی است
[ترجمه گوگل]برای ترک سگ خانه به تنهایی معادل ظلم و ستم است

6. Her statement is tantamount to a confession of guilt.
[ترجمه ترگمان]بیانیه او برابر با اعتراف به گناه است
[ترجمه گوگل]بیانیه او معادل اعتراف گناه است

7. If he resigned it would be tantamount to admitting that he was guilty.
[ترجمه امیرمحمد] اگر او استعفا میداد به منزله این بود که بپذیرد گناهکار است
[ترجمه ترگمان]اگر استعفا داده بود، این بود که قبول کند گناهکار است
[ترجمه گوگل]اگر او استعفا داد، معادل آن است که می پذیرد که او مجرم است

8. In safe seats selectionist tantamount to election.
[ترجمه ترگمان]در صندلی های راحتی، selectionist برابر با انتخابات است
[ترجمه گوگل]در انتخاب صندوق های امن انتخابات

9. Journalists argued that the law was tantamount to censorship.
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاران مدعی بودند که این قانون برابر با سانسور است
[ترجمه گوگل]روزنامه نگاران استدلال کردند که این قانون به معنی سانسور است

10. A simple error of judgement was tantamount to artistic suicide.
[ترجمه ترگمان]خطای ساده قضاوت در حکم خودکشی هنری بود
[ترجمه گوگل]یک خطای ساده قضاوت به معنای خودکشی هنری است

11. Critics say the arrangement is tantamount to a dictatorship.
[ترجمه ترگمان]منتقدان می گویند که این قرارداد به مثابه دیکتاتوری است
[ترجمه گوگل]منتقدان می گویند این ترتیبات معادل یک دیکتاتوری است

12. This has been distorted in the press as tantamount to planning violent attacks on the summit.
[ترجمه ترگمان]این موضوع در مطبوعات به اندازه برنامه ریزی حملات خشونت آمیز در این نشست تحریف شده است
[ترجمه گوگل]این در مطبوعات تحریف شده است که معادل برنامه ریزی حملات خشونت آمیز به نشست است

13. He considered it an impossible feat, tantamount to asking for eighteen miracles in a row.
[ترجمه ترگمان]او این کار را یک شاهکار غیرممکن می دانست، tantamount بود که از هیجده معجزه در یک ردیف تقاضا کند
[ترجمه گوگل]او آن را یک عمل غیرممکنی دانست، معادل درخواست هجده معجزه در یک ردیف است

14. For campaign strategists, this was tantamount to spinning straw into gold.
[ترجمه ترگمان]برای استراتژیست ها جهت مبارزه، این به مثابه تبدیل کاه به طلا بود
[ترجمه گوگل]برای استراتژیست های مبارزات انتخاباتی، این به معنی چرخش کاه به طلا بود

any violent crossing of the border will be tantamount to a declaration of war.

هرگونه عبور خشونت‌آمیز از مرز به منزله‌ی اعلان جنگ خواهد بود.


negotiating with them is tantamount to a de facto recognition of their government.

مذاکره با آن‌ها درعمل به‌ منزله‌ی به رسمیت‌شناسی دولت آن‌ها است.


among them, shaking hands was tantamount to a pledge of marriage.

در میان آنان دست فشردن به منزله‌ی قول ازدواج بود.


پیشنهاد کاربران

مانندِ، مثلِ، همچون

The same as
Equal
Close
Alike

A victory that is tantamount to defeat
پیروزی که برابر/معادل با شکست است.

( پارسی ) هم ارز ، همعنا، همچم = ( آلمانی ) gleichbedeutend = ( انگلیسی ) tantamount
tantamount to = به سانِ . . . ، به مانندِ . . .


کلمات دیگر: