کلمه جو
صفحه اصلی

recoil


معنی : واکنش داشتن بر، پس زدن، بحال خود برگشتن، پس نشستن، لگد کردن، عقب نشستن، فنری بودن، بحال نخستین برگشتن
معانی دیگر : پس رفتن، (خود را) پس کشیدن، یکه خوردن، واخوردن، پس افتادن، به عقب افتادن، (سلاح آتشین) لگد زدن، (با : on یا upon ) به جای نخست بازگشتن (مانند فنر رها شده)، پس جهیدن، برگشتن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، پس جهش، یکه خوری، عودکردن، با on و upon واکنش داشتن بر، دوباره حلقه کردن،دوباره دور قرقره (یا ماسوره و غیره) پیچاندن،دوباره سیم پیچ کردن

انگلیسی به فارسی

پس زدن، واکنش داشتن بر، بحال خود برگشتن، پس نشستن، لگد کردن، عقب نشستن، فنری بودن، بحال نخستین برگشتن


بحال خود برگشتن، بحال نخستین برگشتن، پس زدن، عودکردن، پس نشستن، فنری بودن، (با on و upon ) واکنش داشتن بر


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: recoils, recoiling, recoiled
(1) تعریف: to draw or start back, as in disgust or horror.
مترادف: shrink
مشابه: flinch, quail, react, retreat, shy, start, startle, wince, withdraw

(2) تعریف: to move sharply in the opposite direction from an expended force, as a rifle moves against one's shoulder when fired.
مترادف: kick
مشابه: bounce, jump, spring

(3) تعریف: to cause damage by an unexpected return of negative effect.
مترادف: backfire
مشابه: backlash, boomerang, react, redound

- The criticism recoiled against the critics.
[ترجمه ترگمان] انتقاد از منتقدان به قهقرا رفت
[ترجمه گوگل] این انتقادات علیه منتقدان است
اسم ( noun )
(1) تعریف: the movement that is an object's reaction to its own action, such as the kick of a firearm.
مترادف: kick
مشابه: backlash, flinch, kickback, reaction

(2) تعریف: the act or an instance of recoiling.
مترادف: shy
مشابه: backlash, bounce, flinch, jump, reaction, spring
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: re-coils, re-coiling, re-coiled
• : تعریف: to wind into a coil again.

• backlash, kickback, rebound; wince, flinch
rebound, kick back; flinch, wince, flinch, draw back
if you recoil from something, you feel afraid or disgusted by it.
you also say that someone recoils when they move part of their body away from something because it gives them an unpleasant feeling.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] پس زنی، به جای خود برگشتن
[ریاضیات] عقب نشینی

مترادف و متضاد

واکنش داشتن بر (اسم)
recoil

پس زدن (فعل)
backlash, recoil, eject, kickback, rebut, draw back, rebound, set back, hang off, push back

بحال خود برگشتن (فعل)
recoil

پس نشستن (فعل)
recoil

لگد کردن (فعل)
recoil, tread

عقب نشستن (فعل)
recoil, withdraw, retreat

فنری بودن (فعل)
recoil

بحال نخستین برگشتن (فعل)
recoil, relapse

shrink away


Synonyms: backfire, balk, blanch, blench, blink, carom, cringe, demur, dodge, draw back, duck, falter, flinch, hesitate, jerk, kick, pull back, quail, quake, react, rebound, reel, resile, shake, shirk, shrink, shudder, shy away, spring, start, step back, stick, stickle, swerve, tremble, turn away, waver, wince, withdraw


Antonyms: face, meet


جملات نمونه

1. The recoil of the gun sent him flying backwards.
[ترجمه ترگمان]عقب کشیدن تفنگ او را به عقب می راند
[ترجمه گوگل]تفنگ تفنگ او را به عقب فرستاد

2. Many people recoil with horror when they see a big spider like this.
[ترجمه باقر یلوه] خیلی از آدمها وقتی یک عنکبوت بزرگ را مثل این یکی می بینند با وحشت عقب میرن
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم هنگام دیدن یک عنکبوت بزرگ با وحشت عقب نشینی می کنند
[ترجمه گوگل]زمانی که آنها عنکبوت بزرگ را دیدند بسیاری از مردم با ترس و وحشت می میرند

3. She felt him recoil from her, frightened.
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که از ترس و وحشت خود را عقب می کشد
[ترجمه گوگل]او احساس کرد او از او رد می شود، ترسید

4. We recoil in horror from the thought of subjecting someone to extreme pain.
[ترجمه ترگمان]از فکر کردن کسی که به شدت درد می کند وحشت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از ترس از اندیشیدن فرد به درد شدید، تکان می دهیم

5. The recoil was so violent it almost tore the weapon from his grasp.
[ترجمه ترگمان]ترس چنان شدید بود که نزدیک بود سلاح را از چنگش بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]بازخورد خیلی خشونت آمیز بود که تقریبا از درکش سلاح را از بین برد

6. Most people would recoil at the sight of the snake.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم به دیدن مار عقب نشینی می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم در معرض مار است

7. Revenge may recoil upon the person who takes it.
[ترجمه ترگمان]انتقام تنها کسی است که آن را می گیرد
[ترجمه گوگل]انتقام ممکن است بر کسی که آن را می گیرد، برود

8. An evil deed may recoil on the head of the doer.
[ترجمه ترگمان]یک عمل شیطانی ممکن است بر سر ملوان لرزان شود
[ترجمه گوگل]یک عمل بد ممکن است بر سر کارفرمایان بیفتد

9. People used to recoil from the idea of getting into debt.
[ترجمه ترگمان]مردم عادت داشتند از ایده وارد شدن به قرض اجتناب کنند
[ترجمه گوگل]مردم از ایده گرفتن به بدهی استفاده می کردند

10. We are attracted by nice smells and recoil from nasty ones.
[ترجمه ترگمان]ما مجذوب بوی خوبی هستیم و از بچه های کثیف دور می شویم
[ترجمه گوگل]ما با بوی خوبی جذب می شویم و از آن ها تکان دهنده می شویم

11. They they do not recoil from each other, but blend together in one mass.
[ترجمه ترگمان]آن ها از هم عقب نشینی نمی کنند، اما در یک جرم با هم ترکیب می شوند
[ترجمه گوگل]آنها آنها را از یکدیگر جدا نمی کنند، اما در یک توده با هم ترکیب می شوند

12. They recoil away as if the intruder were unpleasant to them - something more than simply shading them from sunlight.
[ترجمه ترگمان]انگار کسی مزاحم آن ها شده بود - چیزی بیشتر از اینکه آن ها را زیر نور خورشید پنهان کند
[ترجمه گوگل]آنها باز می گشتند به طوری که مزاحم برای آنها ناراحت کننده بود - چیزی بیش از آن که آنها را فقط از نور خورشید سایه زد

13. I squeeze the trigger, recoil, smell the metallic smoke, hear the shotgun crack.
[ترجمه ترگمان]ماشه را فشار می دهم، عقب نشینی می کنم، و بوی فلزی را می شنوم، صدای شلیک تفنگ را می شنوم
[ترجمه گوگل]من ماشه را فشار می دهیم، عقب می کشیم، بوی سیگار می کشد، شکاف تفنگ را می شنویم

14. The recoil gives you added stability, but you must take care that it doesn't thrust you backwards and off balance.
[ترجمه ترگمان]عقب نشینی به شما ثبات بیشتری می دهد، اما باید توجه داشته باشید که این مساله شما را به عقب و توازن پرتاب نمی کند
[ترجمه گوگل]استراحت می دهد ثبات شما را اضافه می کند، اما باید مراقب باشید که آن را به عقب و جلوگیری از تعادل نیندازید

15. I recoil at the idea of opting in as strongly as I hurt at the implications of opting out.
[ترجمه ترگمان]به ایده انتخاب به همان اندازه که به مفهوم انتخاب من صدمه می زند، به خودم فشار می آورم
[ترجمه گوگل]من به این ایده از انتخاب به عنوان قوی به عنوان من در معرض پیام از اخراج است

As soon as he saw the rotten corpse he recoiled with disgust.

تا جسد فاسد‌شده را دید از شدت تنفر یکه خورد.


He recoiled under the heavy fist blows.

زیر ضربات شدید مشت بر پشت افتاد.


The rifle recoiled and threw the boy to the ground.

تفنگ لگد انداخت و پسر را بر زمین افکند.


Their hatred recoiled on themselves.

تنفر آنان به خودشان برگشت.


The spring recoiled and hit the guest in the face.

فنر پس جهید و به‌صورت مهمان خورد.


Our troops recoiled before the savage attack of the enemy.

سربازان ما در مقابل حمله‌ی وحشیانه‌ی دشمن عقب‌نشینی کردند.


پیشنهاد کاربران

در مهندسی پلیمر یعنی : ضدمارپیچ ، تمایل زنجیر برای خارج شدن از حالت مارپیچی

لگد تفنگ

خودرا عقب کشیدن از چیزی بد


جا خوردن

کناره گیری

- [فعل]: عقب رفتن ، عقب نشتن

- [اسم]: عقب روی

recoil ( فیزیک )
واژه مصوب: پس‏زنی 1
تعریف: عقب رفتن یا دور شدن ذره یا سامانه براثر برخورد

جاخالی دادن


کلمات دیگر: