کلمه جو
صفحه اصلی

take the lead


معنی : سبقت جستن

انگلیسی به انگلیسی

• be in front, be ahead

مترادف و متضاد

سبقت جستن (فعل)
forestall, anticipate, take the lead, outguess, get the better of, get the start, outpace, outgo, have the upper hand, take the precedence

جملات نمونه

1. She had the strength and stamina to take the lead and win the gold medal.
[ترجمه زهرا حبیبی] قدرت و استقامت او به حدی بود که بتواند بهترین باشد و مدال طلا را بِبَرَد.
[ترجمه ترگمان]او قدرت و استقامت را داشت که سرب را بردارد و مدال طلا را ببرد
[ترجمه گوگل]او قدرت و استقامت را داشت تا رهبری کند و مدال طلا را بردارد

2. Sharon Wild set a blistering pace to take the lead.
[ترجمه ترگمان]شارون وحشی به سرعت یک قدم به جلو برداشت تا رهبری را به دست گیرد
[ترجمه گوگل]Sharon Wild یک گل دیگه رو برای تیرانداز فراهم کرد

3. If we take the lead in this, others may follow.
[ترجمه ترگمان]اگر ما رهبری این کار را به عهده بگیریم، ممکن است دیگران از آن پیروی کنند
[ترجمه گوگل]اگر ما این را در این زمینه بگیریم، دیگران ممکن است پیروی کنند

4. Vanderbilt had a chance to take the lead, but Freije missed a jumper from the baseline.
[ترجمه ترگمان]Vanderbilt شانس این را داشت که رهبری را به عهده بگیرد، اما Freije یک ژاکت را از سطح پایه دریافت کرد
[ترجمه گوگل]واندربیلت فرصتی برای سرمربی کردن داشت، اما Freije از جناح راست دوام نداشت

5. But my inability to belay or take the lead soon became obvious.
[ترجمه ترگمان]اما ناتوانی من در belay یا گرفتن رهبری خیلی زود آشکار شد
[ترجمه گوگل]اما ناتوانی من در نهایت به زخم شدن یا سربی شدن منجر شد

6. Always lets the man take the lead.
[ترجمه رضا] همیشه ب شخص اجازه بده حرکت کنه و ب جلو قدم برداره و البته سبقت بگیره و بهترین باشه.
[ترجمه ترگمان]همیشه به این مرد اجازه بده که سرب را بردارد
[ترجمه گوگل]همیشه انسان را هدایت می کند

7. Finds widespread agreement that the government should take the lead in securing the re-use of contaminated land.
[ترجمه ترگمان]پی توافقی گسترده مبنی بر اینکه دولت باید رهبری را در تامین مجدد استفاده مجدد از زمین آلوده اتخاذ کند
[ترجمه گوگل]توافق گسترده ای را تصریح می کند که دولت باید رهبری را در زمینه استفاده مجدد از زمین های آلوده داشته باشد

8. It took only eight minutes for Portadown to take the lead.
[ترجمه ترگمان]تنها هشت دقیقه طول کشید تا Portadown سرب را بردارد
[ترجمه گوگل]هشت دقیقه طول کشید تا پورتادوون بتواند هدایت کند

9. Principals are key players and are encouraged to take the lead to ensure that identification procedures are implemented.
[ترجمه ترگمان]Principals بازیگران اصلی هستند و تشویق می شوند که رهبری را به عهده بگیرند تا اطمینان حاصل شود که روش های شناسایی اجرا می شوند
[ترجمه گوگل]مدیران، بازیکنان کلیدی هستند و تشویق می شوند تا اطمینان حاصل شود که روش های شناسایی اجرا می شوند

10. They had three chances to take the lead but failed each time and eventually missed eight straight shots.
[ترجمه ترگمان]آن ها سه شانس برای گرفتن سرب داشتند اما در هر بار نتوانستند موفق شوند و در نهایت هشت شوت مستقیم را از دست دادند
[ترجمه گوگل]آنها سه شانس داشتند که سرمربی شوند اما هر بار شکست خوردند و در نهایت هشت پاس گل مستقیم را از دست دادند

11. Our government must take the lead in formulating policy regarding the cloning of humans.
[ترجمه ترگمان]دولت ما باید رهبری را در تدوین سیاست مربوط به شبیه سازی انسان انجام دهد
[ترجمه گوگل]دولت ما باید در شکل گیری سیاست های مربوط به شبیه سازی انسان ها رهبری کند

12. It's up to the U. S. and Russia to take the lead in solving the crisis.
[ترجمه بهمن] این به آمریکا و روسیه بستگی دارد که در حل این بحران پیش قدم شوند .
[ترجمه ترگمان]به U اس و روسیه باید رهبری را در حل این بحران به عهده بگیرد
[ترجمه گوگل]این امر به سوی ایالات متحده و روسیه بستگی دارد در حل بحران

13. The railways in Britain did not take the lead in developing the suburbs.
[ترجمه ترگمان]خطوط آهن در بریتانیا رهبری در توسعه حومه شهر را به عهده نگرفت
[ترجمه گوگل]راه آهن در بریتانیا در توسعه حومه ها منجر نشد

14. Developed countries should take the lead in helping developing countries –they cannot be compared like for like.
[ترجمه ترگمان]کشورهای توسعه یافته باید رهبری را در کمک به کشورهای در حال توسعه اتخاذ کنند - آن ها نمی توانند مانند آن ها مقایسه شوند
[ترجمه گوگل]کشور های توسعه یافته باید در کمک به کشورهای در حال توسعه هدایت شوند - آنها را نمی توان مقایسه کرد مانند برای

پیشنهاد کاربران

هدایت را به عهده بگیر، پیشگام باش.
( در رقص دونفره هدایت حرکات را به عهده گرفتن که معمولا توسط مرد انجام میشود )

در انتها مسابقه برنده شدن

\پیشی گرفتن

اوضاع را تو دست گرفتن

گوی سبقت را بردن
دست همه را از پشت بستن
پیشگام شدن
از همه جلو زدن


پیشگام، پیشرو

پیش قدم شدن

در مسابقه جلو افتادن.


کلمات دیگر: