کلمه جو
صفحه اصلی

quotidian


معنی : پیش پا افتاده، روزانه، یومیه، روزمره
معانی دیگر : هر روزی، عادی

انگلیسی به فارسی

روزانه، یومیه، روزمره، پیش پا افتاده


quotidian، روزمره، روزانه، یومیه، پیش پا افتاده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: happening every day or once a day.
مترادف: daily, day-to-day, diurnal, everyday
مشابه: per diem, routine

- Retrieving water from the well for drinking and cooking was a quotidian task for the women in the village.
[ترجمه ترگمان] در حال بازیابی آب از چاه آب آشامیدنی و پخت وپز وظیفه quotidian برای زنان روستا بود
[ترجمه گوگل] بازیابی آب از چاه برای نوشیدن و پخت و پز یک وظیفه quotidian برای زنان در روستا بود
- The partners had their brief, quotidian meetings at nine o'clock each morning.
[ترجمه ترگمان] شرکا جلسات کوتاه و quotidian را در ساعت نه صبح داشتند
[ترجمه گوگل] شرکا هر روز صبح ساعت نه صبح جلسات مختصر و مختصر داشتند

(2) تعریف: ordinary; mundane.
مترادف: everyday, habitual, mundane, normal, ordinary, routine, standard, usual, workaday
متضاد: extraordinary, unusual
مشابه: banal, common, commonplace, day-to-day, pedestrian, prosaic

- We were served a quotidian breakfast of toast, eggs, and coffee.
[ترجمه ترگمان] صبحانه، تخم مرغ، تخم مرغ و قهوه پذیرایی می کردیم
[ترجمه گوگل] ما یک صبحانه ی کوتوئیایی از نان تست، تخم مرغ و قهوه تهیه کردیم
- Her new job, exciting at first, eventually became quotidian to her.
[ترجمه ترگمان] شغل جدیدش، که در ابتدا هیجان انگیز بود، سرانجام تبدیل به quotidian شد
[ترجمه گوگل] شغل جدید او، در ابتدا هیجان انگیز، در نهایت به او تبدیل شد

• daily occurrence; fever or illness that recurs daily
common, ordinary; recurring every day (about attacks of disease)
quotidian activities are normal, everyday activities; a formal word.

مترادف و متضاد

پیش پا افتاده (صفت)
ordinary, common, commonplace, banal, quotidian, well-known, well-worn

روزانه (صفت)
quotidian, daily, diurnal, workaday

یومیه (صفت)
quotidian, ephemeral

روزمره (صفت)
quotidian, routine

جملات نمونه

1. Television has become part of our quotidian existence.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون بخشی از موجودیت quotidian ما شده است
[ترجمه گوگل]تلویزیون به بخشی از موجودیت کوتیدی ما تبدیل شده است

2. There are quotidian bumps and creases and noteworthy spills all along the way that need attention.
[ترجمه ترگمان]در تمام طول مسیر که نیاز به توجه دارد، quotidian و چروک برداشته و قابل ذکر است
[ترجمه گوگل]در طول راه هایی که نیاز به توجه دارند، ریزش ها و چروک ها و ریزش قابل توجهی وجود دارد

3. Thereafter, I tracked their quotidian lives as they played out against a shimmering scrim of cultural and political context.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن، من زندگی های quotidian را دنبال کردم، همانطور که آن ها در مقابل یک چارچوب لرزان از بافت فرهنگی و سیاسی بازی می کردند
[ترجمه گوگل]پس از آن، من زندگی خود را به عنوان quotidian در حالی که آنها در برابر یک مبهم مبهم از زمینه های فرهنگی و سیاسی بازی

4. Gaze detection can endow quotidian machines with seemingly magical behavior.
[ترجمه ترگمان]تشخیص دقیق می تواند به ماشین های quotidian با رفتار ظاهری ظاهری عطا کند
[ترجمه گوگل]تشخیص غش کردن می تواند ماشین های کوتی دیزی را با رفتار ظاهرا جادویی به ارمغان بیاورد

5. Intrigue against each other is quotidian in every company.
[ترجمه ترگمان]توطئه علیه یکدیگر، روزمره در هر شرکت است
[ترجمه گوگل]فتنه انگیز در مقابل یکدیگر، در هر شرکت یکسان است

6. There's nothing quite like a real train conductor to add color to a quotidian commute.
[ترجمه ترگمان]چیزی شبیه به یک رهبر قطار واقعی وجود ندارد که رنگ را به رفت و آمد quotidian اضافه کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز کاملا شبیه یک قطار واقعی قطار برای اضافه کردن رنگ به رفت و آمد کویتی است

7. Like the last scene of Uncle Vanya, all that was left was the bleakly quotidian.
[ترجمه ترگمان]مثل آخرین صحنه عمو Vanya، تنها چیزی که باقی مانده بود، اندوه روزمره بود
[ترجمه گوگل]همانند آخرین صحنه عمو وانا، همه چیزهایی که باقی مانده بود، به طرز وحشیانه ای بود

8. They possess the concreteness of imaginative, spiritual experience rather than the concreteness of quotidian reality.
[ترجمه ترگمان]آن ها دارای concreteness تجربه ذهنی و معنوی به جای the واقعیت quotidian هستند
[ترجمه گوگل]آنها دارای خاصیت تجارب تخیلی، معنوی و نه خاصیت واقعیت کوتییدی هستند

9. Quickly they piled into the car, which sped noisily and dangerously off through the quotidian traffic.
[ترجمه ترگمان]به سرعت سوار اتومبیل شدند که با سر و صدا در خیابان های روزمره پیش می رفت
[ترجمه گوگل]به سرعت آنها را به ماشین، که به شدت و به طور خطرناک از طریق ترافیک quotidian غرق شد

10. Since then, other researchers have come up with other quotidian examples of horizons.
[ترجمه ترگمان]از آن زمان به بعد محققان دیگر با مثال های quotidian دیگر از افق ها دست یافته اند
[ترجمه گوگل]از آن زمان، محققان دیگر با نمونه های دیگری از افق ها به نمایش گذاشته شده اند

11. Since then, other researchers have come up with other quotidian examples of event horizons.
[ترجمه ترگمان]از آن زمان به بعد محققان دیگر نمونه های quotidian دیگر از افق های رویداد را مطرح کرده اند
[ترجمه گوگل]از آن زمان، محققان دیگر با نمونه های دیگری از افق های رویداد به کار رفته اند

12. Gourmands who swore by New York strip are now singing the praises of the more quotidian hanger steak.
[ترجمه ترگمان]کسانی که در نیویورک سوگند یاد می کنند که در حال حاضر از جنس گوشت خوک که هر روز گوشت گوسفند را می خورند آواز می خوانند
[ترجمه گوگل]گارمندی هایی که توسط نوار نیویورک قسم خورده اند، در حال خواندن ستایش های بیشتری از چوب آویز کتوودی هستند


کلمات دیگر: