کلمه جو
صفحه اصلی

sally


معنی : حمله، یورش، حرکت سریع، جواب سریع و زیرکانه، حمله ور شدن، یورش اوردن
معانی دیگر : (خروج ناگهانی محاصره شدگان و حمله بر محاصره کنندگان) یورش، برون تک، برون تاخت، فعالیت ناگهانی، کنشوری ناگهانی، برون ریزش، جواب زیرکانه، پاسخ دندان شکن، پاسخ تند و مزاح آمیز، متلک، سفر، یورش بردن، برون تک کردن، برون تاخت کردن، ناگهان خارج شدن، بیرون زدن، برون جهیدن، (با: forth یا out) سفر رفتن، راهی شدن، اسم خاص مونث، شلیک، شلیک کردن

انگلیسی به فارسی

یورش، حمله، حرکت سریع، شلیک، یورش آوردن، شلیک کردن، حمله ورشدن، جواب سریع و زیرکانه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: sallies
(1) تعریف: a sudden forward attack or rush from a defensive position by a military force.

- They'd relaxed their guard and were unprepared for the sally of the enemy.
[ترجمه ترگمان] آن ها guard را رها کرده بودند و برای ورود به جنگ آماده بودند
[ترجمه گوگل] آنها گارد خود را آرام کردند و برای جسد دشمن آماده نشدند

(2) تعریف: a trip or excursion; jaunt.
مشابه: excursion, jaunt, outing

- They went off for a sally into the woods.
[ترجمه ترگمان] برای قدم زدن به جنگل رفتند
[ترجمه گوگل] آنها برای یک سالی به جنگل رفتند

(3) تعریف: a clever remark or quip; witticism.
مشابه: quip, wisecrack, witticism

- She always responded to his playful wisecracks with a sally of her own.
[ترجمه ترگمان] همیشه به شوخی خود با سالی پاسخ می داد
[ترجمه گوگل] او همیشه با عصبانیت بازیگوشانه خود با سلیقه خود پاسخ داد

(4) تعریف: an unexpected or sudden burst of activity or emotion; outburst.

- The audience was taken aback by the politician's sally of emotion.
[ترجمه ترگمان] حضار تحت تاثیر حمله ناگهانی این سیاست مدار قرار گرفتند
[ترجمه گوگل] تماشاچیان با سلیقه سیاستمدار از احساسات ناراحت شدند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sallies, sallying, sallied
(1) تعریف: to start out on a trip or excursion (often fol. by forth).

- The pioneers sallied forth into the wilderness.
[ترجمه ترگمان] The به بیابان رفتند
[ترجمه گوگل] پیشگامان به سمت بیابان رفتند

(2) تعریف: to set out or depart, esp. with energy or vigor.

- Ready for the hunt, the shooting party sallied from the gate.
[ترجمه ترگمان] برای شکار آماده شدم، گروه تیراندازی از دروازه بیرون آمد
[ترجمه گوگل] آماده برای شکار، حزب تیراندازی از دروازه

(3) تعریف: to rush forward or attack suddenly, esp. from a defensive military position.

- The troops sallied in a furious attempt to push the enemy back.
[ترجمه ترگمان] سربازان با کوشش بسیار می کوشیدند تا دشمن را به عقب برانند
[ترجمه گوگل] سربازان در یک تلاش خشمگین برای دشمن به عقب برگشتند

• forward rush, assault; outburst of emotion (or laughter, etc.); witty remark, clever reply; pleasure trip, journey
burst forth, rush forward; leave on a journey, set out on a trip
sallies are clever and amusing remarks; a literary word.
if someone sallies forth, they go to a place quickly or energetically; a literary expression.
if someone sallies out, they leave a place in order to go somewhere; a literary expression.

مترادف و متضاد

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

یورش (اسم)
offense, rush, attack, assault, offensive, onslaught, onrush, raid, pash, pounce, sally, sortie

حرکت سریع (اسم)
movement, skitter, sally

جواب سریع و زیرکانه (اسم)
sally

حمله ور شدن (فعل)
sally

یورش اوردن (فعل)
raid, storm, sally, sortie

جملات نمونه

recent sallies into unknown space

سفرهای اخیر به فضای ناشناخته


We sallied out against the besiegers.

ما بر محاصره‌کنندگان یورش بردیم.


1. making a sally against the besieging forces
یورش بردن بر نیروهای محاصره کننده

2. Sally found it difficult to disengage herself from his embrace.
[ترجمه ترگمان]سلی برایش سخت بود که خود را از آغوش او خلاص کند
[ترجمه گوگل]سلی می توانست خود را در آغوش بگیرد

3. We have made a successful sally.
[ترجمه ترگمان]ما یه سالی موفق رو شروع کردیم
[ترجمه گوگل]ما یک سالن موفقیت داریم

4. Have you heard? Sally and Ray are getting engaged .
[ترجمه ترگمان]شما هم شنیدید؟ سالی \"و\" ری \"نامزد شدن\"
[ترجمه گوگل]آیا شنیده ای؟ سالی و ری مشغول هستند

5. With encouragement, Sally is starting to play with the other children.
[ترجمه ترگمان]با تشویق، سالی دارد با بچه های دیگر بازی می کند
[ترجمه گوگل]با تشویق، سلی شروع به بازی با بچه های دیگر می کند

6. Sally keeps her make-up kit in her bag.
[ترجمه ترگمان]سالی جعبه رو تو کیفش نگه میداره
[ترجمه گوگل]سالی کیت آرایش خود را در کیسه اش نگه می دارد

7. Sally had been recovering well from her operation, but yesterday she experienced/suffered a setback.
[ترجمه ترگمان]سلی از عملیات خود به خوبی بهبود یافته بود، اما دیروز با تجربه مواجه شد \/ دچار یک شکست شد
[ترجمه گوگل]سالی از عملیاتش خوب بازیابی شده بود، اما دیروز او تجربه کرد / رنج می برد

8. Sally rifled through her wardrobe looking for a dress.
[ترجمه ترگمان]سلی از کمد لباس هایش بیرون آمد و دنبال یک پیراهن گشت
[ترجمه گوگل]سلی از کمد لباسش به دنبال لباس میگردد

9. I had a letter from Sally yesterday - apropos which, did you send her that article?
[ترجمه ترگمان]دیروز نامه ای از سالی داشتم - که چرا آن مقاله را برایش فرستادید؟
[ترجمه گوگل]من دیروز نامه ای از سالی داشتم - در مورد اینکه آیا او این مقاله را ارسال کردید؟

10. Sally was adopted when she was four.
[ترجمه ترگمان]سالی ۴ سالش بود به فرزندی قبول شده بو
[ترجمه گوگل]سالی وقتی چهار سالش شد، تصویب شد

11. What about Sally? You've missed her out.
[ترجمه ترگمان]سالی چطور؟ دلت براش تنگ شده بود
[ترجمه گوگل]در مورد سالی چه خبر؟ تو او را از دست دادی

12. Sally sat with her hands folded in her lap.
[ترجمه ترگمان]سلی دست ها را روی زانوهایش گذاشته بود
[ترجمه گوگل]سلی از دستانش در دامانش نشسته بود

13. Other women than Sally would have said nothing.
[ترجمه ترگمان]زن های دیگری غیر از سلی چیزی نمی گفتند
[ترجمه گوگل]زنان دیگر نسبت به سالی هیچ چیزی نخواهند گفت

14. The party livened up as soon as Sally arrived.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه سالی رسید، مهمانی شروع شد
[ترجمه گوگل]به محض ورود ساملی، حزب زنده شد

making a sally against the besieging forces

یورش بردن بر نیروهای محاصره‌کننده


those sallies of passion so common in princes

آن لبریزشدن‌های احساسات که برای شاهزادگان عادی است


His sallies made the audience numb with laughter.

پاسخ‌های زیرکانه‌ی او حاضران را روده‌بر کرد.


His warm blood sallied from the wound.

خون گرم او از زخم بیرون می‌زد.


Don Quixote sallied out the fort in search of adventure.

دون کیشوت در جستجوی ماجرا از قلعه خارج شد.


پیشنهاد کاربران

sally out/forth
راه افتادن، حرکت کردن، رهسپار شدن

هم معنی/synonym:
set out

حمله نظامی به پایگاه محاصره شده

Sortie
ماموریت، یورش یا حمله نظامی ناگهانی ( علیه محاصره کنندگان )


کلمات دیگر: