کلمه جو
صفحه اصلی

recede


معنی : کنار کشیدن، عقب کشیدن، دور شدن، پس رفتن، بعقب سرازیر شدن
معانی دیگر : پس روی کردن، عقب رفتن، فروکش کردن، کم شدن، کاهش یافتن، (قول و غیره با: from) عدول کردن، پس گرفتن، دور و محو شدن، زدوده شدن، دوباره واگذار کردن، دوباره صرفنظر کردن، دوباره بخشیدن، خودداری کردن از

انگلیسی به فارسی

کنار کشیدن، عقب کشیدن، خودداری کردن از، دور شدن،بعقب سرازیرشدن، پس رفتن


عقب نشینی کن، دور شدن، پس رفتن، عقب کشیدن، کنار کشیدن، بعقب سرازیر شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: recedes, receding, receded
(1) تعریف: to move back to a previous low level or point, as water.
مترادف: ebb
مشابه: abate, diminish, dwindle, lessen, peter out, retreat, retrogress, slacken, subside

- After days of flooding, the rain stopped and the river water finally began to recede.
[ترجمه ترگمان] پس از چند روز سیل، باران متوقف شد و آب رودخانه بالاخره فرو ریخت
[ترجمه گوگل] پس از چند روز سیل، باران متوقف شد و آب رودخانه در نهایت شروع به عقب نشینی کرد

(2) تعریف: to move away or back, either physically or in the mind.
متضاد: advance
مشابه: diminish, regress, retreat, retrograde, withdraw

- The hills receded as we drove away.
[ترجمه ترگمان] همان طور که از آنجا دور می شدیم، تپه ها عقب رفتند
[ترجمه گوگل] تپه ها به محض خروج ما از بین رفت
- The incident was traumatic at the time, but it is receding in my memory now.
[ترجمه فرزان] اون رویداد آسیب روحی بزرگی بود اون زمان، اما الان تو خاطرم داره کمرنگ می شه
[ترجمه ترگمان] این حادثه در آن زمان بسیار دردناک بود، اما حالا در حافظه ام تجدید شده بود
[ترجمه گوگل] این حادثه در آن زمان آسیب دید، اما اکنون در حافظه من است

• withdraw, retreat, draw back
if something recedes, it moves away into the distance.
you also say that something recedes when it decreases in clarity, brightness, or amount.

مترادف و متضاد

کنار کشیدن (فعل)
retire, withdraw, bow out, recede

عقب کشیدن (فعل)
retract, draw back, withdraw, recede, roll back, set back

دور شدن (فعل)
recede, scat, keep out

پس رفتن (فعل)
retire, regress, recede, retrograde, pull back, retrogress

بعقب سرازیر شدن (فعل)
recede

withdraw; diminish


Synonyms: abate, back, close, decline, decrease, depart, die off, diminish, drain away, draw back, drop, dwindle, ebb, fade, fall back, flow back, go away, go back, lessen, reduce, regress, retire, retract, retreat, retrocede, retrograde, retrogress, return, shrink, sink, subside, taper, wane


Antonyms: advance, forge, forward, increase


جملات نمونه

1. As you ride past in a train, you have the unique feeling that houses and trees are receding.
هنگامی که سوار قطار هستید این احساس بی نظیر را دارید که خانه ها و درختان دارند به عقب می روند

2. Mr. Ranford's beard conceals his receding chin.
ریش های آقای رانفورد چانه ی تورفته اش را مخفی می کند

3. Always cautious, Mr. Camhi receded from his former opinion.
آقای کامهی که همیشه محتاط است,از عقیده ی پیشین خود دست کشید

4. to recede from a promise
قول خود را پس گرفتن

5. childhood memories gradually recede
خاطرات کودکی کم کم زدوده می شود.

6. The mountain peaks recede into the distance as one leaves the shore.
[ترجمه ترگمان]قله های کوه به فاصله یک برگ از ساحل به سمت فاصله حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]قله های کوه به همان اندازه که ساحل را ترک می کند، از بین می رود

7. The flood waters finally began to recede in November.
[ترجمه ترگمان]سیل در نهایت در ماه نوامبر شروع به کاهش کرد
[ترجمه گوگل]آبهای سیلاب در ماه نوامبر افتتاح شد

8. In fact, Hugh had seemed to recede further and further into the distance with every step she took.
[ترجمه ترگمان]در واقع، هیو به نظر می رسید که با هر گامی که برمی داشت دورتر و دورتر می شد
[ترجمه گوگل]در حقیقت، هیو به نظر می رسید بیشتر و بیشتر به دور از هر گامی که او گرفت، کاهش پیدا کرد

9. Cool colors recede, increasing the sense of depth.
[ترجمه ترگمان]رنگ های سرد خم می شوند و حس عمق را افزایش می دهند
[ترجمه گوگل]رنگ های خنثی کاهش می یابد، افزایش عمق را افزایش می دهد

10. As the waters recede, their spawning tunnels can be seen in serried rows in the flood bank.
[ترجمه ترگمان]همانطور که آب فرو می رود، تونل های تخم ریزی آن ها را می توان در صفوف متراکم در ساحل سیل مشاهده کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که آب کاهش می یابد، تونل های تخمینی آنها را می توان در ردیف های سخت در بانک سیل دیده می شود

11. In the evenings, when I am apt to recede to a withdrawn vacancy, she will come to stroke my hand.
[ترجمه ترگمان]شب ها، وقتی که من عادت دارم که به جای خالی عقب بنشینم، او می آید دستم را نوازش کند
[ترجمه گوگل]در شب، زمانی که من معتقد به عقب نشینی به جای خالی بیرون می آیم، او دست من را سیر می کند

12. She felt the room recede sharply then start to whirl around her head.
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که اتاق به سرعت عقب می نشیند و سرش را به اطراف می چرخاند
[ترجمه گوگل]او احساس کرد اتاق به شدت کاهش می یابد و سپس شروع به چرخش در اطراف سر او

13. Even when the waters recede, the town will count on aid from the World Food Programme for at least three months.
[ترجمه ترگمان]حتی وقتی که آب فرو می نشیند، شهر به مدت حداقل سه ماه از برنامه جهانی غذا کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]حتی زمانی که آب از بین می رود، این شهر حداقل برای سه ماه از کمک جهانی برنامه غذا استفاده می کند

14. This time the wave didn't recede, this time it built, went on building, higher and higher.
[ترجمه ترگمان]این بار موج از بین نرفت، این بار ساخت، بالا و بالاتر رفت
[ترجمه گوگل]این بار موج را از دست ندهید، این بار آن را ساخته، رفت و در ساختمان، بالاتر و بالاتر

15. Until the waters recede, California officials said they can not assess damage.
[ترجمه ترگمان]مقامات کالیفرنیا می گویند تا زمانی که آب ها فرو نروند، مقامات کالیفرنیا می گویند که نمی توانند آسیب را ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]تا زمانی که آب از بین برود، مقامات کالیفرنیا اعلام کردند که نمیتوانند آسیب را ارزیابی کنند

16. Hoomey and Nails heard its engine recede into the distance.
[ترجمه ترگمان]Hoomey و ناخن ها صدای موتور آن را به فاصله دور شنیدند
[ترجمه گوگل]Hoomey و Nails موتور موتور را از راه دور شنیدند

17. They will never recede like a xylophone.
[ترجمه ترگمان]اونا هیچوقت مثل a حرف نمیزنن
[ترجمه گوگل]آنها هرگز مانند یک زایلوفون عقب نشینی نمی کنند

a receding hairline

خط مو (در پیشانی) که درحال پسروی است


Flood waters have receded.

سیلاب‌ها فروکش کرده‌اند.


receding prices

قیمت‌های درحال کاهش


to recede from a promise

قول خود را پس گرفتن


Childhood memories gradually recede.

خاطرات کودکی کم‌کم زدوده می‌شود.


پیشنهاد کاربران

خط چانه

به تدریج طاس شدن

از منظر پنهان شدن، از نظر ناپدید شدن، رخت بر بستن، از چشم دور ماندن


به تدریج کم شدن


کلمات دیگر: