کلمه جو
صفحه اصلی

rant


معنی : عبارت سازی، بیهوده گویی، یاوهسرایی، لفاظی کردن، یاوه سرایی کردن، بیهوده گفتن
معانی دیگر : رجز خواندن، توپ و تشر زدن، پرخاش کردن، عتاب کردن، بلند و مصنوعی حرف زدن (مثل هنرپیشگان ناشی)، (ناشیانه) دکلمه کردن، نطق گوشخراش (پردادوقال)، ranten : لفاظی کردن، سرزنش کردن

انگلیسی به فارسی

( ranten =) لفاظی کردن، یاوه سرایی کردن، بیهوده گفتن،سرزنش کردن، یاوه سرایی، بیهوده گویی


بیهوده گویی، یاوهسرایی، عبارت سازی، لفاظی کردن، بیهوده گفتن، یاوه سرایی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rants, ranting, ranted
• : تعریف: to speak or complain loudly and vehemently.
مترادف: declaim, harangue
مشابه: complain, pontificate, rage, storm, vociferate

- He's always ranting about politics, and I'm tired of hearing his complaints.
[ترجمه ترگمان] او همیشه در مورد سیاست وراجی می کند و من از شنیدن شکایات او خسته می شوم
[ترجمه گوگل] او همیشه در مورد سیاست صحبت می کند، و من از شنیدن شکایت او خسته شده ام
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter with great vehemence.
مترادف: harangue
مشابه: declaim
اسم ( noun )
مشتقات: rantingly (adv.), ranter (n.)
• : تعریف: a very loud or vehement act of speaking, esp. in protest or complaint.
مترادف: harangue, tirade

- She launched into one of her angry rants about the cost of medical treatment.
[ترجمه ترگمان] او به یکی از rants خشمگین خود در مورد هزینه درمان پزشکی وارد شد
[ترجمه گوگل] او به یکی از عصبانیت های عصبانی خود در مورد هزینه درمان پزشکی راه اندازی شد

• wild uncontrolled speech, loud violent utterance
speak in an uncontrollable manner, talk loudly, speak wildly
if someone rants, they talk in a loud, excited, and angry way.

مترادف و متضاد

عبارت سازی (اسم)
rant, bombast, grandiloquence, elocution, eloquence, oratory, prate

بیهوده گویی (اسم)
rant

یاوه سرایی (اسم)
rant

لفاظی کردن (فعل)
verbalize, rant

یاوه سرایی کردن (فعل)
rant, drool

بیهوده گفتن (فعل)
blether, rant

yelling, raving


Synonyms: bluster, bombast, diatribe, fustian, harangue, oration, philippic, rhapsody, rhetoric, rodomontade, tirade, vociferation


Antonyms: calm, quiet


yell, rave


Synonyms: bellow, bloviate, blow one’s top, bluster, carry on, clamor, cry, declaim, fume, harangue, mouth, objurgate, orate, perorate, rage, rail, roar, scold, shout, sizzle, soapbox, sound off, spiel, spout, storm, stump, take on, vociferate


Antonyms: be quiet


جملات نمونه

1. As the boss began to rant, I stood up and went out.
[ترجمه ترگمان]وقتی رئیس شروع به وراجی کرد بلند شدم و بیرون رفتم
[ترجمه گوگل]همانطور که رئیس شروع به خواندن کرد، من ایستادم و رفتم

2. I don't rant and rave or throw tea cups.
[ترجمه ترگمان]من وراجی نمی کنم و وراجی نمی کنم و فنجان چای را پرت نمی کنم
[ترجمه گوگل]من عصبانی نیستم و فریاد میزنم

3. You can rant and rave at the fine, but you'll still have to pay it.
[ترجمه محدثه] شما میتوانید درباره جریمه یاوه سرایی کنید و جارو جنجال راه بیندازید اما هنوز باید آنرا پرداخت کنید
[ترجمه ترگمان]تو می تونی همه چیز رو خراب کنی و همه چیز رو خراب کنی، اما بازم باید تاوانش رو بدی
[ترجمه گوگل]شما می توانید با خیال راحت بجنگید و ریش کنید، اما هنوز مجبورید آن را پرداخت کنید

4. The minister's speech descended into a rant against his political opponents.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی وزیر در برابر مخالفان سیاسی اش به چالش کشیده شد
[ترجمه گوگل]این سخنرانی وزیر در برابر مخالفان سیاسی اش به وجود آمد

5. Part I is a rant against organised religion.
[ترجمه ترگمان]بخشی از من یک rant علیه مذهب سازمان یافته است
[ترجمه گوگل]قسمت اول مناظره با دین سازمان یافته است

6. Spike couldn't rant against the Prime Mover.
[ترجمه ترگمان]اسپایک نمی توانست علیه نخست وزیر rant کند
[ترجمه گوگل]اسپایک نمیتواند علیه نخستین موروت بیدار شود

7. We need to rant and rave against your military spending to justify ours.
[ترجمه ترگمان]ما باید در مقابل military که برای توجیه کار ما خرج می کنید، صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید در برابر هزینه های ارتش خود به داد و ستد برسیم و به ما توجیه کنیم

8. Coach Bill Oates does not rant and rave on the sideline.
[ترجمه ترگمان]Coach اوتس rant rant و هذیان می گوید
[ترجمه گوگل]مربی بیل ویتز در بیرون از مرز و بیرحمانه نیست

9. The disparaging rant I wrote contained no less than two spelling mistakes.
[ترجمه ترگمان]The disparaging که من نوشتم، حاوی دو اشتباه املایی نبود
[ترجمه گوگل]نکتۀ مناسبی که من نوشتم کمتر از دو اشتباه املایی بود

10. She found herself wondering how long Matilda would rant against Guy, and another stray thought flashed through her mind.
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که مات یلدا تا چه مدتی درباره این یارو بحث می کند، و فکر دیگری به ذهنش خطور کرد
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که چقدر ماتیلدا در برابر پسر گریه میکرد، و دیگری فکر میکرد با ذهنش فریاد زد

11. She did not rant or rave or otherwise make a spectacle of herself.
[ترجمه ترگمان]نه حرف می زد، نه وراجی می کرد، نه از خود بی خود شده بود
[ترجمه گوگل]او بیرحم نیست یا مایه تاسف است یا در غیر اینصورت یک عکاسی از خودش می کند

12. There will be those who would rant and rave at the move, who will claim the Warriors made a huge mistake.
[ترجمه ترگمان]کسانی خواهند بود که در این حرکت با هیاهو و هیاهو به سر می برند، چه کسی ادعا می کند که جنگجویان اشتباه بزرگی مرتکب شده اند
[ترجمه گوگل]کسانی وجود دارند که در حال حرکت هستند و می خواهند که جنگجویان یک اشتباه بزرگ انجام دهند

13. Ross Perot, who would rather rant about procedural reform than deal with policy substance, pushed it as his own idea.
[ترجمه ترگمان]راس پروت، که ترجیح می دهد در مورد اصلاحات رویه ای کند تا معامله با مواد سیاسی، آن را به عنوان ایده خودش هل داد
[ترجمه گوگل]راس پراوت، که بیشتر به اصلاحات رویه ای احترام می گذارد نه مقابله با مفهوم سیاست، آن را به عنوان ایده خود مطرح کرد

14. Wilson let him rant and clutched Pilade to her.
[ترجمه ترگمان]ویل سن به او اجازه داد که حرفش را بزند و او را در آغوش بگیرد
[ترجمه گوگل]ویلسون به او اجازه داد تا او را لگد بیاورد

15. Another rant: if I slop paint everywhere, I've got feelings.
[ترجمه ترگمان]یک rant دیگر: اگر من همه جا نقاشی کنم، احساسات دارم
[ترجمه گوگل]من دیگر احساس می کنم اگر من در همه جا رنگ می کنم، حس می کنم

The two warriors ranted and raved at each other.

دو جنگجو به هم پرخاش کردند و خروشیدند.


پیشنهاد کاربران

داد و بیداد راه انداختن

گله و شکایت کردن، غر زدن

پراکنده گویی؛ از هر دری سخنی گفتن


کلمات دیگر: