کلمه جو
صفحه اصلی

satire


معنی : طعنه، هزلیات، هجونامه
معانی دیگر : طنزنامه، شعر (یا داستان وغیره) هجو آمیز، هجو نویسی، طنزنگاری، سخریه

انگلیسی به فارسی

طنز، هجونامه، طعنه، سخریه، هزلیات


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a literary or dramatic work that ridicules or derides human vice or foolishness, usu. through the use of parody or irony.
مترادف: lampoon

- The play is a satire that lampoons upper-class mores.
[ترجمه ترگمان] این نمایش a است که lampoons و آداب و رسوم طبقه بالا را هجو می کند
[ترجمه گوگل] این بازی پرطرفدار است که پرطرفدارترین کالاها است

(2) تعریف: the literary genre that comprises such works.

(3) تعریف: the use of irony or parody to ridicule or denounce human corruptness or folly.
مترادف: lampoon, sarcasm

• literary work designed to demonstrate the negative aspects of human folly through the use of mockery and derision
satire is humour and exaggeration that is used to show how foolish or wrong something is.
a satire is a play or piece of writing that uses satire to criticize something.

مترادف و متضاد

طعنه (اسم)
invective, reproach, reproof, lash, quip, scoff, irony, jape, rebuke, twit, expostulation, sarcasm, jeer, jest, call-down, brush-off, taunt, satire, lashing

هزلیات (اسم)
facetiae, satire

هجونامه (اسم)
satire

ridicule intended to expose truth


Synonyms: banter, burlesque, caricature, causticity, chaffing, irony, lampoon, lampoonery, mockery, parody, pasquinade, persiflage, play-on, put-on, raillery, sarcasm, send-up, skit, spoof, squib, takeoff, travesty, wit, witticism


جملات نمونه

1. a satire on our society
طنزی مربوط به جامعه ما

2. mordant satire
طنز نیش دار

3. the poignant satire of a poet named swift
طنز سوزان شاعری به نام سویفت

4. a dollop of satire
یک کمی طنز

5. mark twain's rich satire
طنز پر معنی مارک تواین

6. a novel shot through with satire
یک رمان ممزوج با طنز

7. Jack showed his dislike plainly in scorching satire.
[ترجمه ترگمان]جک از او خوشش نمی آمد و از او خوشش نمی آمد
[ترجمه گوگل]جک ناراحتی خود را به طرز شگفت انگیزی نشان داد

8. Politicians are legitimate targets for satire.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران اهداف قانونی برای هجو کردن هستند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران اهداف مشروع برای طنز هستند

9. Is there too much satire on TV?
[ترجمه ترگمان]طنز تلویزیونی زیادی در تلویزیون وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا تلویزیون بیش از حد زیاد است؟

10. The novel is a stinging satire on American politics.
[ترجمه ترگمان]این رمان هجو زننده در سیاست آمریکا است
[ترجمه گوگل]این رمان یک ترس از سیاست آمریکا است

11. His poems participate of the nature of satire.
[ترجمه ترگمان]اشعار او در هجو طبع هجو قرار دارند
[ترجمه گوگل]اشعار او از طبیعت طنز استفاده می کنند

12. The movie is a clever satire on the advertising industry.
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک طنز هوشمندانه درباره صنعت تبلیغات است
[ترجمه گوگل]این فیلم باهوش و باهوش در صنعت تبلیغات است

13. The film is a brilliant satire on Hollywood.
[ترجمه ترگمان]فیلم طنز درخشانی در هالیوود است
[ترجمه گوگل]این فیلم درخشان در هالیوود است

14. Satire is a lonely and introspective occupation, for nobody can describe a fool to the life without much patient . . .
[ترجمه ترگمان]Satire شغل تنهایی و introspective است، زیرا هیچ کس نمی تواند بدون صبر و حوصله یک احمق زندگی را توصیف کند
[ترجمه گوگل]طنز شغل یکنواخت و بی نظیر است، زیرا هیچ کس نمیتواند زندگی احمقانه را بدون بیمار توصیف کند

15. Her novel is a satire on social snobbery.
[ترجمه ترگمان]رمان او هجو نویس اجتماعی است
[ترجمه گوگل]رمان او یک طنز در مورد استعفای اجتماعی است

16. He was hazed by Tom's satire.
[ترجمه ترگمان]از satire تام خبری نبود
[ترجمه گوگل]او توسط طنز تام مبهوت شده بود

پیشنهاد کاربران

نقد طنز گونه

- نقد آمیخته با طنز
( بیشتر در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی )
مثل طنزهای مهران مدیری

کسی که اینگونه نقد میکنه = satirist

طعنه, سخره

طنز

satire ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: طنز
تعریف: نوعی شیوۀ بیان در ادبیات نمایشی که با به کار گرفتن طعنه و سخن کنایه دار سعی در نشان دادن شرارت اخلاقی آدم ها و تحقیر آنها دارد و هدف آن اصلاح رفتارهای بشری است


کلمات دیگر: