کلمه جو
صفحه اصلی

tasteful


معنی : با سلیقه، خوش ذوق، خوش سلیقه، با ذوق
معانی دیگر : پر سلیقه، با سلیقه درست شده، خوشمزه

انگلیسی به فارسی

با سلیقه (درست شده)، خوش ذوق، باذوق، خوشمزه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: tastefully (adv.), tastefulness (n.)
(1) تعریف: demonstrating good taste.
مترادف: cultured, discerning, discriminating, polite, proper, refined, understated
متضاد: cheap, distasteful, gaudy, loud, tacky, tasteless, vulgar
مشابه: chic, comme il faut, decorous, elegant, fitting, gracious, respectable, sophisticated, subtle, tactful

- tasteful attire
[ترجمه ترگمان] آرایش غلیظی کرده بود
[ترجمه گوگل] لباس ممتاز

(2) تعریف: full of flavor; tasty.
مترادف: delicious, flavorful, savory, tasty
متضاد: savorless, tasteless
مشابه: appetizing, delectable, palatable, scrumptious, toothsome, yummy

- a tasteful meal
[ترجمه ترگمان] یه غذای خوش مزه
[ترجمه گوگل] یک وعده صبحانه

• tasty, delicious; exhibiting good taste
something that is tasteful is attractive and elegant.

مترادف و متضاد

Antonyms: tasteless, unrefined, unsophisticated, unstylish


با سلیقه (صفت)
elegant, stylish, tasteful

خوش ذوق (صفت)
talented, gifted, tasteful

خوش سلیقه (صفت)
stylish, tasteful

با ذوق (صفت)
tasteful, virtuosa

nice, refined


Synonyms: aesthetically pleasing, artistic, beautiful, charming, chaste, classical, classy, cultivated, cultured, delectable, delicate, discriminating, elegant, esthetic, exquisite, fastidious, fine, graceful, gratifying, handsome, harmonious, in good taste, pleasing, plush, polished, posh, precise, pure, quiet, restrained, rich, savory, smart, snazzy, spiffy, splendiferous, stylish, subdued, swank, tasty, unaffected, unobtrusive, uptown


جملات نمونه

1. Most of the furniture was quite tasteful.
[ترجمه ترگمان]بیشتر اسباب و اثاث قشنگ بود
[ترجمه گوگل]اکثر مبلمان کاملا صاف بود

2. The gift store sells both tasteful gifts and cheap schlock.
[ترجمه ترگمان]این فروشگاه هدیه هم هدایای تجملی و هم schlock ارزان می فروشد
[ترجمه گوگل]فروشگاه هدیه، هدایای طعم دار و شلوار ارزان را به فروش می رساند

3. The decor is tasteful and restrained.
[ترجمه ترگمان]دکوراسیون (دکوراسیون)شیک و مهار نشده است
[ترجمه گوگل]دکور مزه و محکم است

4. It's very tasteful, their house, but I can't help thinking it lacks a little character.
[ترجمه ترگمان]خیلی خفنن، خونه اونا، اما من نمیتونم به این فکر نکنم که یه کم به یه شخصیت کم احتیاج داره
[ترجمه گوگل]خانه بسیار خوشمزه است، اما من نمی توانم فکر کنم که شخصیت کمی دارد

5. Dressed in variations of tasteful black, the petite blond actress looks like an Armani study of low-key swank.
[ترجمه ترگمان]این هنرپیشه کوچک مو بوری که با تغییر لباس به صورت شیک پوشیده شده بود، به نظر می رسد که یک مطالعه آرمانی از swank با کلید پایین باشد
[ترجمه گوگل]بازیگران در تنوع سیاه و سفید ذوق، بازیگر بور بلغاری به نظر می رسد مطالعه Armani از swank کم کلید

6. The house is newly furnished with tasteful things.
[ترجمه گوهری] خانه به تازگی با سلیقه چیده شده است
[ترجمه ترگمان]خانه تازه با چیزهای کوچک مجهز شده است
[ترجمه گوگل]خانه به تازگی با چیزهای ممتاز ساخته شده است

7. His apartment was a tasteful disappointment, clashing with his tawdry appearance.
[ترجمه ترگمان]آپارتمانش نا امید کننده ای بود و با ظاهر پر زرق و برق او برخورد می کرد
[ترجمه گوگل]آپارتمان او یک ناامیدی ذهنی بود، که با ظاهر تاتو مواجه شد

8. Gray, a prosperous-looking lawyer in his tasteful dark suits, asked for the presidential apology and brought the survivors to Washington.
[ترجمه ترگمان]\"گری\"، یک وکیل موفق در کت و شلوار تیره خود، خواهان عذرخواهی رئیس جمهور شد و بازماندگان را به واشنگتن آورد
[ترجمه گوگل]خاکستری، یک وکیل موفق به نظر می رسد در لباس های سرسبز خود را طعم، خواستار عذرخواهی ریاست جمهوری و بازماندگان را به واشنگتن آورد

9. She wore an immaculate grey suit and a tasteful, blue woven hat.
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار خاکستری بی نقص پوشیده بود و کلاه گرد و آبی رنگ پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او کت و شلوار خاکستری بی نقص و کت و شلوار بافته با پارچه ای با مزه داشت

10. The room is filled with tasteful furnishings and original artworks.
[ترجمه ترگمان]اتاق پر از اثاثیه شیک و آثار هنری اصلی است
[ترجمه گوگل]این اتاق با مزه های متنوع و آثار هنری اصلی پر شده است

11. The furniture was old but tasteful, the walls hung with portraits.
[ترجمه ترگمان]اسباب و اثاثیه کهنه بود ولی زیباتر از آن بود که دیوارها با تصاویر آویخته بود
[ترجمه گوگل]مبلمان قدیمی بود اما با ذوق، دیوار با پرتره آویزان شد

12. On a slightly more tasteful note, as of this month the £40 software voucher reward is being scrapped.
[ترجمه ترگمان]با توجه به این نکته که در این ماه، یک جایزه voucher ۴۰ پوندی کنار گذاشته می شود
[ترجمه گوگل]در یک یادداشت کمی ذوق زده شده است، از این ماه پاداش 40 دلاری نرم افزار برداشته شده است

13. A tasteful inch of white cuff protruded from beneath his black suit coat.
[ترجمه ترگمان]یک آستین پیراهن سفیدی از زیر کت و شلوار سیاهش بیرون زده بود
[ترجمه گوگل]یک کفی طعم کاف سفید از زیر کت کت و شلوار سیاه خود

14. Here are those tasteful synth parts, crystalline saxophones, and aching, hurt vocals in unashamed full-frontal exposure.
[ترجمه ترگمان]در اینجا آن قطعات با طعم دار، saxophones کریستالی، و صدای دردناک، خواننده آزار دهنده در مواجهه کامل و بدون خجالت آشکار هستند
[ترجمه گوگل]در این قسمت، قطعات مصنوعی ذهنی، ساکسیفون های بلوری و صدای خواننده های آسیب دیده و بی نظیر در معرض نور فراگیر قرار می گیرند

15. Almost by accident, Bob discovered that by having tasteful furnishings in apartments, they were easier to rent.
[ترجمه ترگمان]باب تقریبا با تصادف کشف کرد که با اثاثیه لوکس در آپارتمان، اجاره کردن آن ها آسان تر است
[ترجمه گوگل]تقریبا به طور تصادفی، باب کشف کرد که با داشتن مبلمان ممتاز در آپارتمان ها، اجاره آنها آسان تر بود

پیشنهاد کاربران

از روی سلیقه وتهیه شدن ، باذوق خوش ذوق ، خوشمزه
بهترین نوشیدنی گوارا خوشمزه
The best delicious gustatory drink

خوش ذوق خوش سلیقه ☺️

این کلمه برای غذا استفاده نمیشه
برای خوشمزگی غذا میتونید از tasty استفاده کنید
بنابراین tasty و tasrful متفاوتن

کار با سلیقه و تر و تمیز
Tasteful things are elegant, appropriate, or aesthetically pleasing.
A tasteful and well - done tattoo

توجه کنیم که tasteful برای لباس، مبلمان، اتاق و . . به کار میرود به معنای خوش سلیقه و خوش قریحه هست.
برای غذا از tasty استفاده میکنیم. اما نکته قابل اهمیت اینه که متضاد این دو tasteless هست.
مثال
tasteful furnishings مبلمان خوش سلیقهچیده شده یا انتخاب شده
و She cooks tasty food. غذاهای خوشمزه ای میپزه.
Airplane food is always tasteless غذاهایی که در هواپیما سرو میشن همیشه بی مزه هستند.
I think modern architecture is tasteless به نظرم معماری امروزی خیلی خوش ذوق و خوش قریحه نیست.



کلمات دیگر: