کلمه جو
صفحه اصلی

sandwich


معنی : ساندویچ، ساندویچ درست کردن، در تنگنا قرار دادن
معانی دیگر : (بین دو شخص یا دو چیز) قرار دادن، فشردن، گیر افتادن یا انداختن، (با اشکال) جا دادن، بزماور

انگلیسی به فارسی

ساندویچ درست کردن، ساندویچ، در تنگنا قرار دادن


ساندویچ، ساندویچ درست کردن، در تنگنا قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: sliced bread around a layer or layers of other food such as meat, cheese, or jelly.

(2) تعریف: something that resembles this in arrangement.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sandwiches, sandwiching, sandwiched
• : تعریف: to fit, layer, or squeeze in between two things.

- She sandwiched herself between the two mattresses.
[ترجمه ترگمان] اون خودش رو بین دو تشک له کرد
[ترجمه گوگل] او بین دو تشک قرار داشت

• dish made by placing food between two slices of bread
make a sandwich; place between two things
a sandwich consists of two slices of bread with a layer of food such as cheese or meat between them.
when something is sandwiched between two other things, it occupies a small or narrow space between them.
you can also say that something is sandwiched between two other things when it is done or happens in a very short period of time between them.

مترادف و متضاد

ساندویچ (اسم)
sandwich

ساندویچ درست کردن (فعل)
sandwich

در تنگنا قرار دادن (فعل)
tree, put to, sandwich

grinder


Synonyms: BLT, club sandwich, Dagwood, hero, hoagie, open-faced sandwich, Reuben, sub, submarine sandwich


جملات نمونه

1. a sandwich made of two slices of bread
ساندویچی که از دو بریده ی نان درست شده است

2. a sandwich stand
دکه ی ساندویچ فروشی

3. chicken sandwich
ساندویچ مرغ

4. to sandwich a film between two layers of plastic
قرار دادن فیلم میان دو لایه پلاستیک

5. ham sandwich
ساندویچ ژامبون

6. a giant sandwich
ساندویچ بسیار بزرگ

7. a half-eaten sandwich
ساندویچ نیمه خورده

8. she dangled the sandwich bag in front of me and said, "if you want food, you must take your medicine"
پاکت ساندویچ را جلوم تکان داد و گفت: ((اگر غذا می خواهی باید دارویت را بخوری. ))

9. he helped himself to a big sandwich
او یک ساندویچ بزرگ برداشت.

10. You had better rinse the sandwich down with a glass of milk.
[ترجمه ترگمان]بهتر است ساندویچ را با یک لیوان شیر خشک کنی
[ترجمه گوگل]بهتر است ساندویچ را با یک لیوان شیر شستشو دهید

11. He had a hangover, so he ordered a sandwich to settle his stomach.
[ترجمه ترگمان] خماری داشت، واسه همین یه ساندویچ سفارش داد تا شکمش رو تصفیه کنه
[ترجمه گوگل]او تا به حال خم کرده است، بنابراین او دستور داد ساندویچ برای حل و فصل معده خود

12. Here's some money. Get yourself a sandwich or something.
[ترجمه ترگمان]این هم کمی پول واسه خودت یه ساندویچ یا یه چیزی بیار
[ترجمه گوگل]در اینجا پولی هست خودتان یک ساندویچ یا چیزی بسازید

13. If that sandwich is going begging, I'll have it.
[ترجمه ترگمان]اگر این ساندویچ گدایی کند، من آن را خواهم گرفت
[ترجمه گوگل]اگر آن ساندویچ گناه می کند، من آن را خواهم داشت

14. Get your filthy mitts off my sandwich!
[ترجمه ترگمان]! دستکش های کثیفت رو از ساندویچ من بیار بیرون
[ترجمه گوگل]ساندویچ ساتن کثیف من را بگیر

15. That sandwich really filled me up.
[ترجمه محمد] اون ساندویچ من رو واقعا پرت کرد
[ترجمه ترگمان] اون ساندویچ واقعا منو پر کرد
[ترجمه گوگل]این ساندویچ واقعا من رو پر کرد

16. Let's grab a quick sandwich and watch TV.
[ترجمه ترگمان]بیا یه ساندویچ سریع بگیریم و تلویزیون ببینیم
[ترجمه گوگل]بیایید یک ساندویچ سریع بگیریم و تلویزیون تماشا کنیم

17. He fortified himself with a drink and a sandwich before driving on.
[ترجمه ترگمان]پیش از آنکه به راه خود ادامه دهد، خود را با یک نوشیدنی و یک ساندویچ اکتفا کرد
[ترجمه گوگل]او قبل از رانندگی با یک نوشیدنی و یک ساندویچ غلبه کرد

I sat in the middle, sandwiched between two fat ladies.

من در وسط نشستم و میان دو خانم چاق گیر کردم.


to sandwich a film between two layers of plastic

قرار دادن فیلم میان دو لایه پلاستیک


پیشنهاد کاربران

گفته می شود لُرد ساندویچ انگلیسی ( ۱۷۹۲ - ۱۷۱۸میلادی، ) دیوانه ی قماربازی بود و نمی خواست از سر میز ورق برای غذا خوردن برخیزد، برخی هم می گویند آدم پر مشغله و پرکاری بود؛ به هر حال او برای غذاخوردن غذایش را میان نان می گذاشت و در حالت سرپا آن را گاز می زد و به کار دیگری نیز مشغول می شد . کم کم این کار او معروف شد و در میان دیگران نیز محبوبیت یافت . به تدریج این غذا را به نام او ساندویچ نامیدند. سان در نام �سان د ویچ � احتمالاً به معنی مقدس است ( مانند سانفرانسیسکو ، سان مارینو ، سان دیگو ، سان ماری )


احاطه شده

طبقه بندی شده ( پیوسته* )

حایل بودن [میان دو چیز]

محاط بودن، در احاطه بودن

ساندویچ

ساندویچیدن.
لُقمهیدن.

اسم sandwich به معنای ساندویچ
معادل فارسی اسم sandwich همان ساندویچ است. sandwich یا ساندویچ به نوعی غذا گفته می شود که از دو تکه نان که در بین آن گوشت، مرغ و سبزیجات و . . . است، درست می شود. مثال:
a cheese sandwich ( یک ساندویچ پنیر )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: