کلمه جو
صفحه اصلی

salify


معنی : نمک زدن، تبدیل به نمک کردن
معانی دیگر : نمک دار کردن، نمکین کردن، نمک زدن (به)

انگلیسی به فارسی

تبدیل به نمک کردن، نمک زدن


salify، تبدیل به نمک کردن، نمک زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: salifies, salifying, salified
مشتقات: salifiable (adj.), salification (n.)
(1) تعریف: to form into a salt.

(2) تعریف: to impregnate or combine with a salt.

• (chemistry) combine with an acid to form a salt; mix with a salt

مترادف و متضاد

نمک زدن (فعل)
corn, salify

تبدیل به نمک کردن (فعل)
salify


کلمات دیگر: