کلمه جو
صفحه اصلی

scanty


معنی : کم، غیر کافی، اندک قلیل
معانی دیگر : ناکافی، نابسنده، اندک، قلیل، دور از هم، تنک، کم پشت، کوچک، تنگ و تاریک، کم فضا، بسته

انگلیسی به فارسی

کم، اندک قلیل، غیر کافی


ضعیف، کم، اندک قلیل، غیر کافی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: scantier, scantiest
مشتقات: scantily (adv.), scantiness (n.)
(1) تعریف: barely adequate; meager.
مترادف: exiguous, meager, scant, skimpy, slender, spare
متضاد: ample, profuse
مشابه: bare, deficient, feeble, frugal, inadequate, insubstantial, insufficient, lacking, lean, measly, niggardly, sketchy, sparing, sparse, stingy

- He'd eaten a scanty meal at noon and felt like having a snack soon after.
[ترجمه ترگمان] در ظهر غذای مختصری خورده بود و به زودی غذای مختصری می خورد
[ترجمه گوگل] او در ظهر یک وعده غذایی نادان خورد و احساس کرد که بعد از ظهر یک میان وعده داشته باشد
- She received scanty assurances that the money was on its way.
[ترجمه ترگمان] او به من اطمینان داد که پول در راه است
[ترجمه گوگل] او اطمینان نادرستی دریافت کرد که پول در راه بود

(2) تعریف: very small in size, quantity, or amount.
مترادف: meager, scant, skimpy
متضاد: plentiful, profuse
مشابه: brief, inadequate, insignificant, mean, minimal, negligible, nominal, paltry, puny, slight, slim, small, sparing, sparse, thin

- scanty tree growth
[ترجمه ترگمان] رشد درخت کم
[ترجمه گوگل] رشد درخت کم
- a scanty swimsuit
[ترجمه ترگمان] یک لباس شنا اندک
[ترجمه گوگل] یک لباس شنا کوتاه

• lacking, having an inadequate supply; meager, barely sufficient, just enough; limited, deficient
you describe something as scanty when it is smaller in quantity or size than you think it should be.

مترادف و متضاد

کم (صفت)
slight, light, small, little, rare, skimp, scant, low, scarce, infrequent, remote, marginal, exiguous, sparing, scanty, junior, scrimpy

غیر کافی (صفت)
short, inadequate, skimp, incomplete, scanty

اندک قلیل (صفت)
scanty

inadequate


Synonyms: bare, barely sufficient, close, deficient, exiguous, failing, insufficient, limited, little, meager, minimal, narrow, poor, rare, restricted, scant, scrimpy, short, shy, skimpy, slender, spare, sparing, sparse, stingy, thin, tight, wanting


Antonyms: abundant, ample, plentiful


Synonyms: bare, barely sufficient, close, deficient, exiguous, failing, insufficient, limited, little, meager, minimal, narrow, poor, rare, restricted, scrimpy, short, shy, skimpy, slender, spare, sparing, sparse, stingy, thin, tight, wanting


Antonyms: abundant, adequate, ample, covering, plentiful, substantial, sufficient


جملات نمونه

1. a scanty bathing suit
لباس شنای نابسنده

2. our scanty supply of food and water
موجودی اندک خوراک و آب ما

3. a dry land with scanty vegetation
سرزمینی خشک با گیاهان کم پشت

4. It is difficult to infer anything from such scanty evidence.
[ترجمه ترگمان]تشخیص دادن چیزی از چنین مدارک اندک دشوار است
[ترجمه گوگل]از این شواهد نادرست چیزی دشوار است

5. I can't get along on my scanty pay.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم به بهای اندک پولی که دارم برسم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم با پرداخت کم هزینه خودم موافق باشم

6. There is only scanty evidence of his involvement.
[ترجمه ترگمان]فقط شواهدی از دست دادن اون وجود داره
[ترجمه گوگل]تنها شواهد نادرستی از دخالت او وجود دارد

7. There is scanty evidence to support their accusations.
[ترجمه ترگمان]شواهد کمی برای حمایت از این اتهامات وجود دارد
[ترجمه گوگل]شواهد کافی برای حمایت از اتهامات آنها وجود دارد

8. Details of his life are scanty.
[ترجمه ترگمان]جزئیات زندگی او اندک است
[ترجمه گوگل]جزئیات زندگی او کم اهمیت است

9. The recorded history of Lund is scanty.
[ترجمه ترگمان]تاریخ ثبت شده لوند ناچیز است
[ترجمه گوگل]تاریخ ثبت شده لاند کمبود است

10. Beautiful women paraded by in scanty clothing.
[ترجمه ترگمان]زنان زیبا با لباس های اندک، به راه افتادند
[ترجمه گوگل]زنان زیبا از لباس های نازک استفاده می کنند

11. The bushes became smaller, more scanty.
[ترجمه ترگمان]بوته ها کوچک و اندک اندک بودند
[ترجمه گوگل]بوته ها کوچکتر و ضعیف تر می شوند

12. The Duke was offering bland reassurance about the scanty news of the day's skirmishes.
[ترجمه ترگمان]دوک در مورد خبر ناچیز of روز به او اطمینان خاطر می داد
[ترجمه گوگل]دوک با اطمینان در مورد اخبار ناقص حملات روز، اطمینان داد

13. Their ambivalence about career choices is coupled with scanty knowledge about what such jobs actually entail or what their educational requirements are.
[ترجمه ترگمان]دمدمی مزاجی آن ها در رابطه با انتخاب های شغلی همراه با دانش اندک در مورد این که چنین مشاغلی در واقع مستلزم چه چیزی هستند یا الزامات تحصیلی آن ها، همراه است
[ترجمه گوگل]دیوانگویی آنها در مورد انتخاب های حرفه ای، همراه با دانش ضعیف در مورد چگونگی این مشاغل واقعی و یا نیازهای آموزشی آنها است

14. The weather grew drier and the grass became scanty and the nomads stirred afresh.
[ترجمه ترگمان]هوا خشک تر و خشک تر شد و the از نو شروع به تکان خوردن کردند
[ترجمه گوگل]آب و هوا خشک شد و چمن کمیاب شد و عشایر تازه به هم زدند

15. Objective: To reduce the scanty urine ascites symptoms of the tympanites patients and the suffering of patients and improve patient comfort and quality of life, extend the patients life.
[ترجمه ترگمان]هدف: کاهش ادرار کم، علائم بیماران tympanites و درد بیماران و بهبود آسایش و کیفیت زندگی بیماران، زندگی بیماران را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]هدف کاهش علائم اسهال ادرار بیماران تمپانیت و رنج بیماران و بهبود آسایش بیمار و کیفیت زندگی، بهبود زندگی بیماران

our scanty supply of food and water

موجودی اندک خوراک و آب ما


a scanty bathing suit

لباس شنای نابسنده


a dry land with scanty vegetation

سرزمینی خشک با گیاهان کم‌پشت



کلمات دیگر: