کلمه جو
صفحه اصلی

recap


معنی : تایر روکش شده، روکش کردن، روکش زدن
معانی دیگر : (تایر اتومبیل) دوباره روکش کردن (retread می گویند)، مخفف: recapitulate، روکش کردن لاستیک

انگلیسی به فارسی

روکش زدن، روکش کردن لاستیک، تایر روکش شده


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: recaps, recapping, recapped
• : تعریف: to bond new tread onto (an old tire); retread.
اسم ( noun )
مشتقات: recappable (adj.)
• : تعریف: a tire that has had new tread added.
اسم ( noun )
• : تعریف: a brief rephrasing of an earlier report; summary.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: recaps, recapping, recapped
• : تعریف: to recapitulate by making a brief summary.
مشابه: recapitulate

• reclose with a cap, replace a cap; put new treads onto a tire; recapitulate, summarize, review with a short summary
when you recap, you repeat the main points of an explanation, description, or argument. verb here but can also be used as a count noun. e.g. here is a recap of these suggestions.

مترادف و متضاد

تایر روکش شده (اسم)
recap, retread

روکش کردن (فعل)
face, coat, plate, recap, encase, encrust, retread, revest

روکش زدن (فعل)
recap

جملات نمونه

1. To recap briefly, an agreement negotiated to cut the budget deficit was rejected 10 days ago.
[ترجمه ترگمان]برای خلاصه کردن خلاصه، یک توافقنامه برای کاهش کسری بودجه ۱۰ روز پیش رد شد
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، یک توافق نامه برای کاهش کسری بودجه 10 روز پیش رد شد

2. Let me just recap what's been discussed so far.
[ترجمه سروش] اجازه بدید خلاصه آنچه تا حالا بحث شده را بگویم.
[ترجمه ترگمان]بذار برات توضیح بدم که تا الان راجع به چی صحبت کردیم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید فقط به آنچه که تا کنون مورد بحث بوده است خلاصه شود

3. Can you recap the points included in the regional conference proposal?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید نکات مورد نظر در پیشنهاد کنفرانس منطقه ای را بازگو کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید نقاطی که در پیشنهاد کنفرانس منطقه ای وجود دارد، خلاصه کنید؟

4. Could you give me a quick recap on what happened in the meeting?
[ترجمه ترگمان]میشه یه نگاهی به اتفاقی که توی جلسه افتاد برام بندازی؟
[ترجمه گوگل]می توانید خلاصه ای سریع از آنچه که در جلسه اتفاق افتاده است مراجعه کنید؟

5. Each report starts with a recap of how we did versus our projections.
[ترجمه ترگمان]هر گزارش با خلاصه ای از نحوه انجام ما در مقابل پیش بینی های ما آغاز می شود
[ترجمه گوگل]هر گزارش با خلاصه ای از نحوه عملکرد ما در مقابل پیش بینی های ما آغاز می شود

6. To recap the method, direct taxes have a legal framework facilitating the assessment of the overall effective marginal tax rates.
[ترجمه ترگمان]پرداختن به این روش، مالیات های مستقیم یک چارچوب قانونی برای تسهیل ارزیابی نرخ کلی مالیات حاشیه ای است
[ترجمه گوگل]برای بازنگری این روش، مالیات مستقیم دارای چارچوب قانونی است که تسهیل ارزیابی نرخ های مالیات کلی موثر را در اختیار دارد

7. The recap: Stop briefly, extend your arm, hurry away.
[ترجمه ترگمان]نکته: توقف کوتاهی، گسترش دادن بازوی خود، عجله کردن
[ترجمه گوگل]خلاصه به طور خلاصه توقف، بازوی خود را گسترش دهید، عجله کنید

8. She then attempted a drowsy recap on the Royal Family but I shouldered my way out of there as soon as I could.
[ترجمه ترگمان]بعد سعی کردم دوباره به خانواده سلطنتی برسم، اما به محض این که توانستم راه خود را از آنجا بیرون کشیدم
[ترجمه گوگل]سپس به خانواده سلطنتی رفت و آمد می کرد، اما به محض این که من می توانستم از آنجا خارج شوم

9. In another recap, Martha Stewart Living was judged the best performer in magazine circulation last year.
[ترجمه ترگمان]در چند مورد دیگر، مارتا استیوارت در سال گذشته بهترین نوازنده در گردش مجله را مورد قضاوت قرار داد
[ترجمه گوگل]در یک بازپرداخت دیگر، مارتا استوارت زندگی به عنوان بهترین خواننده در سال گذشته در مجله محسوب می شود

10. She paused to recap on the story so far.
[ترجمه ترگمان]مکث کرد تا داستان را تا آخر تکرار کند
[ترجمه گوگل]او تا به حال داستان را متوقف کرده است

11. So, to recap: Bohemia likes cats, but isn't going all soppy on us.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، جمع بندی کردن: بوهم دوست دارد گربه ها را دوست داشته باشد، اما در مورد ما soppy نیست
[ترجمه گوگل]بنابراین، برای احضار Bohemia گربه ها را دوست دارد، اما همه چیز را به ما نمی بخشد

12. Recap of the movie to come.
[ترجمه ترگمان]نمایش فیلم به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]ضبط فیلم برای آمدن

13. Using the portable computer to finish this Mud Recap.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از کامپیوتر قابل حمل، این گل Mud را تمام کرد
[ترجمه گوگل]با استفاده از رایانه های قابل حمل برای به پایان رساندن این گود گیر

14. Recap to go over something again, to explain it once more.
[ترجمه ترگمان]دوباره سعی کرد چیزی بگوید و یک بار دیگر توضیح دهد
[ترجمه گوگل]برای بازنشستگی چیزی بنویسید تا آن را یک بار دیگر توضیح دهید

پیشنهاد کاربران

مرور اهم مطالب پیشتر گفته شده

جمع بندی ( کردن ) [مطالب مهم]

# He gave me a quick recap on what happened in the meeting
# Let me just recap what's been discussed so far
# The teacher recapped the main points of the lesson

معنی به صورت فعل
خلاصه کردن
مترادف
summarizing

مترادف با review
بازنگری
خلاصه

جمع بندی ( نکات مهم یک بحث )

تکرار یا مرور کردن مطالب اصلی یک موضوع بیان شده
یادآوری کردن مطالب

تکرار مطلب

بازگو کردن

مرور/ یادآوری نکات برجسته مطالبی که پیشتر گفته شده

Repeat main point of sth that have been mentioned so far

جمع بندی ، نتیجه گیری


کلمات دیگر: