کلمه جو
صفحه اصلی

sagacity


معنی : فراست، زیرکی، ذکاوت، هوش، ژرفی، دانایی، هوشمندی
معانی دیگر : عقل، خرد، فرزانگی

انگلیسی به فارسی

هوشمندی، فراست، هوش، دانایی، عقل، زیرکی، ذکاوت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the quality of having keen judgment and common sense; wisdom.
مشابه: acumen, discretion, discrimination, intelligence, policy, wisdom

- Her learnedness and sagacity made her a fine judge.
[ترجمه ترگمان] learnedness و فراست او را قاضی خوبی کرد
[ترجمه گوگل] آموزش و پرورش او باعث شد که او یک قاضی خوب باشد

• wisdom, shrewdness, judiciousness, cleverness

مترادف و متضاد

فراست (اسم)
intelligence, acumen, physiognomy, sagacity, intuition, insight, flair, penetration, perspicacity

زیرکی (اسم)
intelligence, agility, sagacity, acuteness, brilliance, cunning, subtlety, astuteness, penetration, perspicuity, cogency, insinuation, perspicacity

ذکاوت (اسم)
intelligence, sagacity, acuteness, brain, esprit, witting

هوش (اسم)
sense, understanding, intelligence, sagacity, brain, esprit, witting, ingenuity, headpiece, intellect, wit, mother wit

ژرفی (اسم)
sagacity, depth, precaution, circumspection

دانایی (اسم)
knowledge, sagacity, wisdom, sapience

هوشمندی (اسم)
sagacity

wisdom


Synonyms: acumen, astuteness, brains, clear thinking, common sense, comprehension, discernment, discrimination, enlightenment, experience, foresight, good judgment, insight, intelligence, judgment, knowledge, levelheadedness, perceptiveness, perspicacity, practicality, prudence, sageness, sapience, sense, shrewdness, understanding


جملات نمونه

1. Sagacity, unlike cleverness, may increase with age.
[ترجمه ترگمان]sagacity، برخلاف هوش، ممکن است با گذشت زمان افزایش یابد
[ترجمه گوگل]Sagacity، بر خلاف هوشمندانه، ممکن است با سن افزایش یابد

2. It required a statesman's foresight and sagacity to make the decision.
[ترجمه ترگمان]این کار مستلزم پیش بینی یک سیاست مدار و زیرکی بود تا این تصمیم را بگیرد
[ترجمه گوگل]برای پیش بینی و تحریک دولتنشین تصمیم گیری لازم بود

3. Jane was cheered by his sagacity and quick eye for the ridiculous - a welcome change from pompous people like the Pyglings.
[ترجمه ترگمان]جین از زیرکی و چشمان تیزبین خود برای تغییر قیافه مسخره مانند the خوشحال شد
[ترجمه گوگل]جین توسط سرسختی و چشم سریعش برای مضحک تشویق شد - یک تغییر خوش آمدید از افراد پرمعنا مانند Pyglings

4. He was a man of great political sagacity and formidable resolution.
[ترجمه ترگمان]او مردی بود از زیرکی سیاسی و عزم راسخ
[ترجمه گوگل]او مردی با شکوه سیاسی و وضوح زیاد بود

5. Not that he was unconscious of his sagacity.
[ترجمه ترگمان]نه اینکه از زیرکی خود آگاه باشد
[ترجمه گوگل]نه این که او از غرق شدنش ناخودآگاه بود

6. When we were in difficulties his sagacity and sangfroid were beyond doubt, as was his kindliness to his colleagues.
[ترجمه ترگمان]وقتی با مشکلات او مواجه شده بودیم، زیرکی و خونسردی او فراتر از شک و تردید بود، همان گونه که مهربانی و مهربانی او برای همکارانش بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما در معرض مشکلات بودیم، اوضاع و صمیم قلب او فراتر از شک و تردید بود، همانطور که مهربانیش به همکارانش بود

7. It needs no great sagacity to see that the writer is a novice at his task.
[ترجمه ترگمان]او از این که نویسنده تازه کار باشد به زیرکی نیاز ندارد
[ترجمه گوگل]برای دیدن این که نویسنده تازه کار در وظیفه اش است، نیازی به هیچ چیز نیست

8. Sagacity, unlike cleverness, usually increases with age.
[ترجمه ترگمان]sagacity، برخلاف هوش، معمولا با سن زیاد می شود
[ترجمه گوگل]Sagacity، بر خلاف هوشمندانه، معمولا با سن افزایش می یابد

9. He had a reputation for business sagacity.
[ترجمه ترگمان]اون شهرت زیادی برای کسب و کار داشت
[ترجمه گوگل]او شهرت خوبی برای تجارت داشت

10. A spot of sagacity is also advisable.
[ترجمه ترگمان]یک نقطه از عقل نیز توصیه می شود
[ترجمه گوگل]یک نقطه ضعف نیز توصیه می شود

11. Charity knows no adversary; sagacity breeds no worry.
[ترجمه ترگمان]صدقه چیز دیگری نمی داند، sagacity، نگران نباش
[ترجمه گوگل]خیریه هیچ دشمنی نمی داند sagacity نژاد نگران نباشید

12. The sapient man used his sagacity in the perpendicular commercial device.
[ترجمه ترگمان]مرد sapient از زیرکی خود در دستگاه تجارت عمود استفاده کرد
[ترجمه گوگل]مرد متکبر از جاذبه خود در دستگاه تجاری عمود استفاده می کند

13. I admire your foresight and sagacity.
[ترجمه ترگمان]من پیش بینی تو و زیرکی تو رو تحسین می کنم
[ترجمه گوگل]من پیش بینی و پیش بینی خود را تحسین می کنم

14. All his sagacity seemed to desert him.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید تمام sagacity او را رها کرده بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که همه ی او به او خیره شده بود

15. Deborah sagacity in conjecturing which of the two girls was likely to have the best place.
[ترجمه ترگمان]به فراست زیرکانه حدس می زد که کدام یک از این دو دختر بهترین مکان را خواهند داشت
[ترجمه گوگل]احتمالا دبورا در حدس زدن این است که کدام دو دختر احتمالا بهترین مکان را دارند

پیشنهاد کاربران

هوش ذکاوت

فراست، کیاست، دانایی، خردمندی، تصمیم گیری بر اساس بررسی و ارزیابی قبلی
A person who evaluates information before making a decision
the trait of solid judgment and intelligent choices.

It lacks the sagacity and depth required to deal with such cloying material.


کلمات دیگر: