کلمه جو
صفحه اصلی

patrol


معنی : گشت، گشتی، پاسداری، پاسبانی کردن، پاسداری کردن، گشت زدن
معانی دیگر : گشت زنی، مامور گشت، گروه گشت، (ارتش) گروه اکتشافی، گروه شناسایی، ناوگان (یا هواپیماهای) شناسایی و پاسداری

انگلیسی به فارسی

(نظامی) گشت، گشتی، پاسداری، گشت زدن، پاسبانی کردن،پاسداری کردن


گشت، گشتی، پاسداری، گشت زدن، پاسبانی کردن، پاسداری کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: patrols, patrolling, patrolled
• : تعریف: to move regularly and repeatedly along or through (a route, building, or area) for the purpose of maintaining security and order.

- The police patrol the area every night.
[ترجمه ترگمان] پلیس هر شب منطقه رو گشت میزنه
[ترجمه گوگل] پلیس هر شبانه روز منطقه را گشت می زند
- Navy ships are patrolling the coast.
[ترجمه ترگمان] کشتی های نیروی دریایی در حال گشت زنی در ساحل هستند
[ترجمه گوگل] کشتی های نیروی دریایی در ساحل گشت زنی می کنند
اسم ( noun )
مشتقات: patroller (n.)
(1) تعریف: the act of patrolling.

- While on patrol in the neighborhood, the officers spotted the suspect.
[ترجمه ترگمان] در مدتی که در این محله گشت می زدند، افسران مظنون را تشخیص می دادند
[ترجمه گوگل] ماموران در حالی که در محل گشت زنی بودند، مظنون را ملاقات کردند
- Patrols of the area have been instigated in order to keep the peace.
[ترجمه ترگمان] گشت های منطقه به منظور حفظ صلح تحریک شده اند
[ترجمه گوگل] گشت زنی های منطقه به منظور حفظ صلح آغاز شده است

(2) تعریف: a person or group, on foot or in vehicles, that patrols.

- The young men hid in the alley when they saw the police patrol heading their way.
[ترجمه ترگمان] مردان جوان وقتی دیدند که پلیس گشتی در راه است، در کوچه پنهان شدند
[ترجمه گوگل] هنگامی که آنها گشت پلیس را دیدند، مردان جوان در کوچه پنهان شدند
- Enemy patrols kept a watch on the island.
[ترجمه ترگمان] نگهبانان دشمن نگهبانی را در جزیره نگه داشتند
[ترجمه گوگل] گشت های دشمن یک ساعت در جزیره نگهداری می شود

• guard, watch; reconnaissance tour, scouting tour; squad car
scout, make a reconnaissance tour; keep safe, maintain security
when soldiers, police, or guards patrol an area or building, they move around it in order to make sure that there is no trouble. verb here but can also be used as a count noun. e.g. an entire platoon was ambushed during a patrol.
if someone is on patrol, they are patrolling an area.
a patrol is a group of soldiers or vehicles that are patrolling an area.

مترادف و متضاد

گشت (اسم)
excursion, tour, patrol, veer

گشتی (اسم)
patrol, patrolman, runner

پاسداری (اسم)
watch, watchfulness, patrol

پاسبانی کردن (فعل)
patrol

پاسداری کردن (فعل)
watch, guard, patrol

گشت زدن (فعل)
cruise, patrol

guarding; guard


Synonyms: convoying, defending, escorting, garrison, lookout, patroler, policing, protecting, protection, rounds, safeguarding, scouting, sentinel, spy, vigilance, watch, watching, watchperson


guard, protect


Synonyms: cruise, inspect, keep guard, keep watch, make the rounds, mount, police, pound, range, ride shotgun, safeguard, shotgun, walk the beat, watch


Antonyms: ignore, neglect


جملات نمونه

1. a patrol boat
ناوچه ی گشتی

2. mounted patrol
پاسداران سواره،گشتی های سواره

3. the patrol goes on day and night
پاسداری شب و روز ادامه دارد.

4. a hazardous patrol duty through mine fields
ماءموریت گشتی خطرناک از میان زمین های مین گذاری شده

5. a reconnaissance patrol
گشتی شناسایی

6. an onshore patrol
پاسداری ساحلی

7. the coast patrol
پاسداران ساحلی

8. to stalk an enemy patrol
افراد دشمن را مخفیانه تعقیب کردن

9. They made hourly patrol of the area.
[ترجمه ترگمان]آن ها هر ساعت در منطقه گشت می زنند
[ترجمه گوگل]آنها گشت زنی ساعتی را انجام دادند

10. The army regularly patrol the border.
[ترجمه ترگمان]ارتش به طور منظم در مرز گشت زنی می کند
[ترجمه گوگل]ارتش به طور منظم مرز را گشت

11. An armed patrol boat will escort the shipment.
[ترجمه ترگمان]یک قایق گشت مسلح محموله رو اسکورت میکنه
[ترجمه گوگل]یک قایق مسلح مسلح حمل و نقل را همراهی خواهد کرد

12. The army regularly patrol along the border.
[ترجمه ترگمان]ارتش به طور منظم در امتداد مرز گشت زنی می کند
[ترجمه گوگل]ارتش به طور مرتب در مرز گشت زده است

13. Guerrillas attacked a patrol with hand grenades.
[ترجمه ترگمان]Guerrillas به یک گشتی با نارنجک های دستی حمله کردند
[ترجمه گوگل]چریک های چریکی با گشت و گذار با نارنجک دست حمله کردند

14. The highway patrol flagged us away from the accident.
[ترجمه ترگمان]گشت بزرگراه ما رو از تصادف دور کرد
[ترجمه گوگل]گشت بزرگراه ما را از حادثه دور کرد

15. We'll have to chance meeting an enemy patrol.
[ترجمه ترگمان]ما فرصت ملاقات با یک گشت دشمن را خواهیم داشت
[ترجمه گوگل]ما باید یک گشت زنی دشمن داشته باشیم

16. Mortimer almost ran headlong into a patrol.
[ترجمه ترگمان]مورتیمر تقریبا در حال فرار به یک گروه گشت
[ترجمه گوگل]مورتیمر تقریبا به گشت زنی ادامه داد

The police are patrolling the nieghborhood.

پاسبانان در محله گشت می‌زنند.


The British fleet patrolled the Scottish coast.

ناوگان انگلیس کرانه‌های اسکاتلند را پاسداری می‌کرد.


The patrol goes on day and night.

پاسداری شب و روز ادامه دارد.


the coast patrol

پاسداران ساحلی


a patrol boat

ناوچه‌ی گشتی


پیشنهاد کاربران

پایِش ، بازرسی ، نظارت

در ترکیه به معنای "رییس" هم استفاده میشه

گشت زدن

ناوگان های گشت زنی/ناوگانهای گشتی
ناوگان های شناسایی و پاسبانی

۱. گشت ( سَرَک کشیدن به قسمت های مختلف یک مکان برای اطمینان حاصل پیدا کردن نسبت به ثبات امنیت اون مکان ) ( N )
۲. گشت زدن ( V )


noun
🔴1 : the act of walking or going around or through an area, building, etc. , in order to make sure that it is safe : the act of patrolling an area
[count]
🔵The guard makes a patrol of the building every hour.
[noncount]
🔵Soldiers are on patrol along the border.
🔵a patrol officer

2 [count] :
🔴a group of people, vehicles, etc. , that go through an area to make sure that it is safe : a group that patrols an area
🔵Army patrols combed the area.
🔵the highway patrol
🔵the U. S. Border Patrol
🔵[a foot patrol [=a group that patrols by walking
🔵[the ski patrol [=a group that patrols an area on skis


verb
🔴 : to walk or go around or through ( an area, building, etc. ) especially in order to make sure that it is safe
[ obj]
🔵The squad had orders to patrol the area.
🔵The border is patrolled by the army.
🔵Police patrol the streets.
[no obj]
🔵They patrolled on foot.

مامور گشت مرزی

《پارسی را پاس بِداریم》
patrol
واژه ای ایرانی - اُروپایی ست:
patrol:pat - rol
pat = پاد، پاییدَن، پاسیدَن، نِگَه بانی، پایِش، پاسِش
rol:ro - l
ro = رو ، رَو : اَز رَفتَن یا رَویدَن
l - = کوتاه شُده یِ پَسوَندِ - آل دَر رَوال:رَو - آل
گَرته بَرداری: پادرو ، پادرَوال، پادرَوان
مینه ( مَعنی ) :گَشت وَ نِگَه بانی دَر هالِ هَرکَت ( حَرکَت )
پارسی را دَریابیم♡

اینطوری که یه جا شنیدم فکر کنم گاهی اوقات به معنای بنزین یا سوخت هم باشه


کلمات دیگر: