کلمه جو
صفحه اصلی

saunter


معنی : گردش، ولگردی کردن، پرسه زدن
معانی دیگر : (به طور تفریح آمیز و بی شتاب) راه رفتن، خرامیدن، سلانه سلانه راه رفتن، چرامیدن، مچیدن، لنجیدن، گرازیدن، خرامش، پرسه زنی

انگلیسی به فارسی

ولگردی کردن، پرسه زدن، گردش


ساندویچ، گردش، پرسه زدن، ولگردی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: saunters, sauntering, sauntered
• : تعریف: to walk at an unhurried, leisurely pace; stroll.
مترادف: amble, stroll
مشابه: idle, mosey, pace, promenade, step, trail, walk

- She sauntered past his house, hoping he'd come out to speak with her.
[ترجمه ترگمان] از خانه او رد شد، به این امید که بیرون بیاید تا با او صحبت کند
[ترجمه گوگل] او از خانه اش خوابیده بود، امیدوار بود که با او صحبت کند
اسم ( noun )
• : تعریف: a leisurely walk or pace; stroll.
مترادف: amble, stroll
مشابه: meander, promenade, ramble, walk

- They went for a saunter in the park.
[ترجمه ترگمان] آن ها برای گردش در پارک قدم می زدند
[ترجمه گوگل] آنها برای پارک رفتند

• leisurely walk, stroll, slow walk for pleasure
walk slowly, stroll, meander
if you saunter somewhere, you walk there in a slow, casual way.

مترادف و متضاد

گردش (اسم)
flow, progress, operation, movement, travel, period, airing, circulation, turn, excursion, twirl, paseo, revolution, promenade, race, wrest, canter, roll, trip, circuit, circumvolution, itineracy, itinerancy, stroll, saunter, gyration, hike, jaunt, meander, nutation

ولگردی کردن (فعل)
lout, hull, vagabond, gallivant, loaf, mooch, saunter

پرسه زدن (فعل)
moon, ramble, prog, rove, roam, loaf, saunter, knock about, prowl, loiter about, potter

stroll


Synonyms: airing, amble, constitutional, promenade, ramble, turn, walk


Antonyms: run


stroll along


Synonyms: amble, ankle, dally, drift, linger, loiter, meander, mope, mosey, ooze, percolate, promenade, ramble, roam, rove, sashay, stump, tarry, toddle, traipse, trill, wander


جملات نمونه

1. Let's go for a saunter along the river.
[ترجمه ترگمان]بیا قدم بزنیم و برویم کنار رودخانه
[ترجمه گوگل]بیایید برای یک ساندویچ در کنار رودخانه برویم

2. We watched our fellow students saunter into the building.
[ترجمه ترگمان]ما به fellow نگاه کردیم و وارد ساختمان شدند
[ترجمه گوگل]ما دانش آموزان همکارمان را در ساختمان دیدیم

3. He panned towards a piano, saw her saunter over to it.
[ترجمه ترگمان]او به سوی یک پیانو رفت و او را در حال ولگردی به آن دید
[ترجمه گوگل]او به طرف پیانو حرکت کرد، شاهزاده اش را دید

4. Hope was quite content to saunter around the pretty little village.
[ترجمه ترگمان]امید کاملا راضی بود که اطراف دهکده کوچک و قشنگ پرسه بزند
[ترجمه گوگل]امیدوار بودم که در اطراف روستای بسیار کوچکی قرار داشته باشد

5. They did not saunter but walked with some definite goal in view.
[ترجمه ترگمان]آن ها بی هدف حرکت نمی کردند بلکه با هدفی مشخص راه می رفتند
[ترجمه گوگل]آنها سحر آمیز نبودند اما با هدف مشخصی در نظر گرفته شدند

6. I like we're saunter and leave a footmark in the beach.
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم پیاده برویم و یک ردپا را در ساحل رها کنیم
[ترجمه گوگل]من دوست دارم که بخوابیم و یک پاکت را در ساحل بگذاریم

7. Through the window, she saw Anderson saunter over.
[ترجمه ترگمان]از پنجره دید که اندرسون پرسه می زند
[ترجمه گوگل]از طریق پنجره، او اندرسون را دید

8. She began a slow saunter toward the bonfires.
[ترجمه ترگمان]با قدم های آهسته به طرف bonfires رفت
[ترجمه گوگل]او یک سگ کوچولو را به سمت آتش سوزی آغاز کرد

9. He walked with a kind of saunter as if he hadn't a care in the world.
[ترجمه ترگمان]با حالتی of طوری راه می رفت که انگار به هیچ وجه به دنیا اهمیت نداده است
[ترجمه گوگل]او با نوعی ساندویچ راه می رفت تا اینکه در جهان مراقبش نباشد

10. Locals and tourists saunter along with shopping bags.
[ترجمه ترگمان]افراد محلی و گردشگر به همراه کیسه های خرید به ولگردی می پردازند
[ترجمه گوگل]ساکنان محلی و گردشگران همراه با کیسه های خرید

11. I often see Yicila depends on Azrael in saunter all round me.
[ترجمه ترگمان]غالبا می بینم که Yicila در دور و بر من پرسه می زنند
[ترجمه گوگل]من اغلب می بینم یسیلا بستگی به Azrael در saunter دور دور من است

12. I often see Azrael is all round me saunter.
[ترجمه ترگمان]غالبا می بینم که دور و بر من پرسه می زنند
[ترجمه گوگل]من اغلب می بینم Azrael همه دور من saunter است

13. This part of the route should be an easy saunter.
[ترجمه ترگمان]این بخش از مسیر باید یک پیاده روی آسان باشد
[ترجمه گوگل]این بخشی از مسیر باید یک ساندویچ آسان باشد

14. As I walked through the door one of the two book-end bouncers began to saunter over to the reception desk.
[ترجمه ترگمان]وقتی از در وارد شدم، یکی از دو bouncers آخر کتاب شروع به پرسه زدن به میز پذیرش کردند
[ترجمه گوگل]همانطور که من از طریق درب راه می رفتم، یکی از دو بندهای پایان نامه شروع به پریدن به میز پذیرایی کردم

Well-dressed men were sauntering along Tajrish bridge.

مردهای خوش‌لباس سر پل تجریش پرسه می‌زدند.


پیشنهاد کاربران

پرسه زدن. گردش
He came sauntering down the road with his hands in his pockets

قدم زدن آهسته ( با اطمینان )
to walk in a slow relaxed way, especially so that you look confident or proud

خرامان خرامان رفتن


کلمات دیگر: