کلمه جو
صفحه اصلی

reciprocity


معنی : عمل متقابل، معامله بمثل
معانی دیگر : دوسویگی، تقابل، معامله ی به مثل، بده و بستان، پستایش

انگلیسی به فارسی

معامله بمثل، عمل متقابل


متقابل، عمل متقابل، معامله بمثل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: reciprocities
(1) تعریف: the condition of maintaining a reciprocal relationship.

(2) تعریف: a mutual interchange of privileges or favors between two nations, groups, or institutions.

- The trading partners have agreed on a level of reciprocity that satisfies them both.
[ترجمه ترگمان] شرکای تجاری در سطحی از عمل متقابل که هر دو را راضی می کند، توافق کرده اند
[ترجمه گوگل] شرکای تجاری توافق کرده اند که در سطح متقابل باشند که هر دو آنها را ارضا کند

• mutuality, state of being reciprocal, state of being common or shared
reciprocity is behaviour between two people or groups of people in which each gives or concedes a lot to the other; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تقابل
[زمین شناسی] دوجانبگی، وارونگی، معامله بمثل، عمل متقابل ،تقابل، رابطه ى متقابل، پیوند دو سویه - الف) گزاره ای که بر طبق آن، چنانچه سرچشمه و گیرنده تبادل شوند، همان شکل موج لرزه ای حاصل شود. - ب) گزاره ای در مطالعات الکتریکی که بر طبق آن پتانسیل در نقطه A، حاصل از منبع واقع در نقطه B، مشابه پتانسیل در نقطه B، حاصل از منبع واقع در نقطه A است. - ج) گزاره ای که بر طبق آن، پیل فرستنده در نقطه A، یک میدان الکتریکی یا مغناطیسی در حاصل از نقطه B تولید می کند که برابر با میدان مشاهده شده در A است، وقتی که پیچه فرستنده در B قرار دارد.
[حقوق] تقابل، معامله به مثل (امتیازاتی که دو دولت متقابلأ برای اتباع یکدیگر قائل می شوند)، عمل متقابل
[نساجی] واکنش - عمل متقابل - عکس العمل
[ریاضیات] تقابل، متقابلیت

مترادف و متضاد

عمل متقابل (اسم)
retaliation, rebuttal, reciprocity, reciprocation, reciprocal action

معامله بمثل (اسم)
reciprocity

جملات نمونه

1. the reciprocity of their love added to the strength of their marriage
دوطرفه بودن عشق آنها ازدواج آنان را مستحکم تر می کرد.

2. the reciprocity of trading rights between the two nations
دوسویگی حقوق بازرگانی میان دو کشور

3. They gave assurances they would press for reciprocity with Greece in the issuing of visas.
[ترجمه ترگمان]آن ها به آن ها اطمینان دادند که در صدور ویزا برای تقابل با یونان اقدام خواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها اطمینان دادند که برای صدور ویزا برای همکاری با یونان فشار می آورند

4. Reciprocity includes more than gifts and favors; it also applies to concessions that people make to one another.
[ترجمه ترگمان]عمل متقابل شامل بیش از هدیه و لطف است؛ همچنین شامل امتیازاتی است که مردم به یکدیگر می دهند
[ترجمه گوگل]متقابل شامل بیش از هدایا و خدمات است آن را نیز به امتیازاتی که مردم به یکدیگر می دهند، اعمال می کند

5. The reciprocity is asymmetrical and in consequence it has a proclivity for extending outwards into a network.
[ترجمه ترگمان]عمل متقابل نامتقارن است و در نتیجه یک proclivity برای گسترش به سمت بیرون در یک شبکه دارد
[ترجمه گوگل]این تقسیم بندی نامتقارن است و در نتیجه آن را برای گسترش به بیرون به شبکه متمرکز می کند

6. The law of reciprocity implies certain positive obligations in virtue of its very form.
[ترجمه ترگمان]قانون عمل متقابل به تعهدات مثبت خاصی در فضیلت خود دلالت دارد
[ترجمه گوگل]قانون متقابل، به واسطه ی شکل خود، تعهدات مثبت را مشخص می کند

7. Is it the sad reciprocity of love that you always want what you think you are giving?
[ترجمه ترگمان]آیا چنین اقدام غم انگیزی است که همیشه می خواهی آنچه را که فکر می کنی به من می دهی؟
[ترجمه گوگل]آیا متقابل غرور عشق است که همیشه می خواهید آنچه را که فکر می کنید به شما می دهد، بدهید؟

8. A key principle here has to be reciprocity.
[ترجمه امر] یک اصل کلیدی در اینجا باید همکاری متقابل باشد.
[ترجمه ترگمان]یک اصل کلیدی در اینجا باید عمل متقابل باشد
[ترجمه گوگل]یک اصل کلیدی در اینجا باید متقابل باشد

9. Either reversibility by inversion or reciprocity is sufficient to ensure understanding.
[ترجمه ترگمان]در هر دو حالت وارونگی و عمل متقابل برای حصول اطمینان از درک کافی است
[ترجمه گوگل]یا معکوس بودن معکوس یا معکوس برای اطمینان از فهمیدن کافی است

10. Reciprocity, the favorite word of Netanyahu, requires consultation and compromise on both sides, not unilateral moves by either.
[ترجمه ترگمان]مقابله به مثل، کلمه مورد علاقه نتانیاهو، نیازمند مشورت و سازش در هر دو طرف است، نه حرکت یک طرفه توسط هر دو طرف
[ترجمه گوگل]همدردی، کلمه مورد علاقه نتانیاهو، نیاز به مشاوره و سازش در هر دو طرف دارد، بلکه حرکت های یکجانبه هم نیست

11. And they expect some kind of reciprocity.
[ترجمه ترگمان]و آن ها انتظار نوعی عمل متقابل را دارند
[ترجمه گوگل]و آنها انتظار می رود برخی از نوع متقابل

12. Punishment by reciprocity assumes there is no need for painful punishment to gain adherence to rules.
[ترجمه ترگمان]تنبیه با عمل متقابل فرض می کند که نیازی به مجازات دردناک برای به دست آوردن پایبندی به قوانین وجود ندارد
[ترجمه گوگل]مجازات متقابل، فرض بر این است که نیازی به مجازات دردناک برای پیروی از قوانین نیست

13. For these children, punishment based on reciprocity is more just than punishment based on expiation.
[ترجمه ترگمان]برای این کودکان، مجازات براساس عمل متقابل، بیش از مجازات مبتنی بر کفاره است
[ترجمه گوگل]برای این کودکان، مجازات براساس متقابل، بیشتر از مجازات مبتنی بر انصراف است

14. There is a second form of reciprocity where the reciprocal action does not take the same form as the insult.
[ترجمه ترگمان]شکل دیگری از عمل متقابل وجود دارد که در آن عمل متقابل همان شکل را به عنوان توهین تلقی نمی کند
[ترجمه گوگل]نوع دیگری از متقابل وجود دارد که در آن عمل متقابل همان فرم را به عنوان توهین ندارد

15. When punishment of children is necessary, it can be based on reciprocity rather than expiation.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مجازات کودکان لازم است، می تواند براساس عمل متقابل باشد تا کفاره دادن
[ترجمه گوگل]هنگامی که مجازات کودکان ضروری است، می تواند بر مبنای احترام متقابل و نه مصیبت باشد

the reciprocity of trading rights between the two nations

دوسویگی حقوق بازرگانی میان دو کشور


The reciprocity of their love added to the strength of their marriage.

دوطرفه بودن عشق آن‌ها ازدواج آنان را مستحکم‌تر ‌می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

همقدمی

هم پاسخی ( در الکترونیک )

دو جانبه، دو طرفه

متعهد بودن

همکاری متقابل

در مدیریت یعنی همکاری متقابل

ویژگی حرکت رفت و برگشتی ( مانند پیستون موتور احتراقی )

تقابل
متقابل

برهمکنش، کنش و واکنش

to repay them for reciprocity’s sake
متقابلاً جبران کردن

عمل متقابل
عکس العمل

رفتار متقابل


کلمات دیگر: