کلمه جو
صفحه اصلی

recognition


معنی : تشخیص، شناخت، شناسایی، به رسمیت شناختن، بازشناسی، بازشناخت
معانی دیگر : بجا آوردن، واشناسی، سپاسگزاری، شکرانه، پاس، قدردانی، به رسمیت شناسی، استقبال، پذیرش

انگلیسی به فارسی

شناخت، شناسایی، به رسمیت شناختن، تشخیص


بازشناخت، بازشناسی


به رسمیت شناختن، تشخیص، شناخت، شناسایی، بازشناسی، بازشناخت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of identifying someone or something previously seen or known.
مترادف: mention
مشابه: acceptance, accolade, credit, honor, identification, kudos, praise, realization, recall, recollection, rediscovery

- It had been many years since he'd seen her, but his recognition of her face was instantaneous.
[ترجمه kamyar] با اینکه سالهای زیادی از زمانی که او را دیده بودگذشته بود، با این حال چهره او را خیلی زود بجا آورد.
[ترجمه بهروز مددی] از آخرین باری که او را دیده بود سالیان بسیاری می گذشت، اما تشخیص چهره او برایش بسیار سریع بود. ( فورا او را شناخت )
[ترجمه Mr hash] سالها از زمانی که اورا دیده بود گذشته بود با این وجود او از صورتش او را فوراً شناخت
[ترجمه ترگمان] سال ها بود که او را دیده بود، اما تشخیص چهره او ناگهانی بود
[ترجمه گوگل] سالهاست که از او دیده شده است، اما شناخت او از چهره اش لحظه ای بود

(2) تعریف: the state of being so identified.
مشابه: discovery, identification

- The actor wore dark glasses to avoid recognition.
[ترجمه علیرضا] بازیگر ( مرد ) ، برای جلوگیری از شناسایی، عینک آفتابی زد.
[ترجمه ترگمان] بازیگر عینک تیره اش را به تن کرد تا از بازشناسی خودداری کند
[ترجمه گوگل] این بازیگر عینک های تیره را برای جلوگیری از شناختن استفاده کرد

(3) تعریف: formal acknowledgment or approval.
مشابه: acknowledgment, credit, mention, tribute

- A formal dinner was given in recognition of her achievements.
[ترجمه kamran] شام رسمی سرو شد برای تشکر و قدردانی از دستاوردش
[ترجمه talzard] به مناسبت به رسمیت شناخته شدن موفقیت های او، یک ضیافت شام رسمی برقرار شد.
[ترجمه بهروز مددی] به پاس قدردانی از دستاوردهای او ضیافت شامی برگزار شد.
[ترجمه ترگمان] یک شام رسمی به رسمیت شناختن دستاوردهای او داده شد
[ترجمه گوگل] یک شام رسمی به رسمیت شناختن دستاوردهای او داده شد

(4) تعریف: acknowledgment of the validity of something.
مترادف: cognizance
مشابه: acceptance, acknowledgment, admission, concession, consideration

- They demanded recognition of their rights as citizens.
[ترجمه ترگمان] آن ها خواستار به رسمیت شناختن حقوق خود به عنوان شهروندان شدند
[ترجمه گوگل] آنها خواستار به رسمیت شناختن حقوق خود به عنوان شهروندان شدند
- The new nation has yet to receive recognition from some of its neighbors in the region.
[ترجمه Sina] ملت جدید هنوز باید توسط برخی از همسایه های خود در منطقه به رسمیت شناخته شود ( باید اعتبار و رسمیت خود را از برخی از همسایه های خود در منطقه دریافت کند )
[ترجمه kamran] ملت جدید با این حال باید به واسطه برخی از همسایگان منطقه به رسمیت شناخته بشه
[ترجمه ترگمان] کشور جدید هنوز از برخی از همسایگان خود در منطقه به رسمیت شناخته شده است
[ترجمه گوگل] ملت جدید هنوز از بعضی از همسایگان خود در منطقه به رسمیت شناخته شده است

• acknowledgment; identification
recognition is the experience of recognizing someone or something.
when there is recognition of something, people realize or accept that it exists or that it is true.
if something is done in recognition of someone's achievements, it is done as a way of showing official appreciation of them.
when a country or organization receives recognition, another country officially accepts its existence and is prepared to work with it.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] شناسائی، شناخت
[برق و الکترونیک] شناسایی، تشخیص
[حقوق] شناسایی (رسمی)، تصدیق رسمیت، صحت یا اصالت، اعتراف، قدردانی
[ریاضیات] تشخیص، شناسایی

مترادف و متضاد

تشخیص (اسم)
specification, discernment, assessment, diagnosis, recognition, distinction, contradistinction, denotation

شناخت (اسم)
recognition, cognition

شناسایی (اسم)
identity, recognition, cognizance, identification, reconnaissance, exploration

به رسمیت شناختن (اسم)
recognition

بازشناسی (اسم)
recognition

بازشناخت (اسم)
recognition

identification, acknowledgment


Synonyms: acceptance, acknowledging, admission, allowance, apperception, appreciation, apprehending, assimilation, avowal, awareness, cognizance, concession, confession, consciousness, detection, discovery, double take, high sign, identifying, memory, notice, noticing, perceiving, perception, realization, recall, recalling, recognizance, recollection, recurrence, remembering, remembrance, respect, salute, sensibility, tumble, understanding, verifying


Antonyms: forgetfulness, ignorance


appreciation given


Synonyms: acceptance, acknowledgment, approval, attention, credit, esteem, gratitude, greeting, honor, notice, pat on back, pat on head, plum, puff, puffing up, pumping up, rave, regard, renown, salute, strokes


Antonyms: abuse, disclaimer, dishonor


جملات نمونه

1. the recognition of a former friend
بجا آوردن یک دوست سابق

2. beyond recognition
تشخیص ناپذیر،نشناختنی

3. in recognition of
به شکرانه ی،به قدردانی از

4. the diplomatic recognition of a new country
به رسمیت شناسی سیاسی یک کشور جدید

5. the political recognition of a new nation
به رسمیت شناسی سیاسی یک کشور جدید

6. a gift in recognition of several years of service
هدیه به پاس خدمات چندین ساله

7. he too was given recognition for his devotion
از او هم به خاطر فداکاریش قدردانی شد.

8. the young writer received much recognition
نویسنده ی جوان مورد استقبال زیاد قرار گرفت.

9. the car accident changed her face beyond recognition
تصادف اتومبیل صورتش را آنقدر عوض کرده بود که نمی شد او را شناخت.

10. negotiating with them is tantamount to a de facto recognition of their government
مذاکره با آنها به مثابه به رسمیت شناسی بالفعل دولت آنها است.

11. He has won wide recognition in the field of tropical medicine.
[ترجمه ترگمان]او به رسمیت شناخته شدن در زمینه پزشکی استوایی را به دست آورده است
[ترجمه گوگل]او در زمینه پزشکی گرمسیری شناخته شده است

12. He has achieved recognition and respect as a scientist.
[ترجمه ترگمان]او به رسمیت شناختن و احترام به عنوان یک دانشمند دست یافته است
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دانشمند شناخته شده و احترام گذاشته است

13. She gave me a faint smile of recognition.
[ترجمه ترگمان]لبخندی ضعیف به من زد
[ترجمه گوگل]او به من لبخند ضعیفی از شناخت را داد

14. It's a new country, hoping for diplomatic recognition from the international community.
[ترجمه ترگمان]این کشور جدیدی است، به امید به رسمیت شناختن دیپلماتیک از سوی جامعه بین المللی
[ترجمه گوگل]این یک کشور جدید است و امیدوار است که از جامعه بین المللی به رسمیت شناختن دیپلماتیک باشد

15. The CBI welcomed the Chancellor's recognition of the recession and hoped for a reduction in interest rates.
[ترجمه ترگمان]CBI از به رسمیت شناختن رکود اقتصادی استقبال کرد و امیدوار بود که نرخ بهره کاهش یابد
[ترجمه گوگل]CBI از تشخیص رئیس جمهور در رکود اقتصادی استقبال کرد و امیدوار بود که نرخ بهره را کاهش دهد

16. She gained only minimal recognition for her work.
[ترجمه ترگمان]او فقط در کم ترین آگاهی از کارش به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او تنها برای کار او به رسمیت شناخته شده است

The car accident changed her face beyond recognition.

تصادف اتومبیل صورتش را آن‌قدر عوض کرده بود که نمی‌شد او را شناخت.


the recognition of a former friend

به‌جا آوردن یک دوست سابق


the recogition of a genuine diamond

تشخیص یک الماس حقیقی


a gift in recognition of several years of service

هدیه به پاس خدمات چندین ساله


the diplomatic recognition of a new country

به رسمیت‌شناسی سیاسی یک کشور جدید


The young writer received much recognition.

نویسنده‌ی جوان مورد استقبال زیاد قرار گرفت.


اصطلاحات

in recognition of

به شکرانه‌ی، به قدردانی از


beyond recognition

تشخیص‌ناپذیر، نشناختنی


پیشنهاد کاربران

به رسمیت شناختن

اذعان

تقدیر کردن
received recognition for their work
به خاطر کارشان/زحماتشان از آن ها تقدیر شده

1. تشخیص
2. قدردانی
3. شناسایی
4. به رسمیت شناختن، به رسمیت شناسی
5. شناخته شده

شناخت کسی
هم معنیKNOW

1مورد قبول قرار گرفتن، مقبول واقع شدن
It's a new country, hoping for diplomatic recognition from the international community.
2مورد تقدیر واقع شدن، به پاسِ ( اگر بعد از in بیاید )
He was presented with a gold watch in recognition of ( = to show respect for ) his years as club secretary.
3شناخت، تشخیص، به جا آوردن
the ability of voice recognition توانایی تشخیص و شناخت صدا


به جا آوردن

پاس داشت

بازشناسی، بازشناخت

شناخت تشخیص
پذیرش
قدردانی

معرفت


کلمات دیگر: