کلمه جو
صفحه اصلی

sardonic


معنی : طعنه امیز، کنایه امیز، وابسته به زهرخنده
معانی دیگر : (به طور تلخ یا تحقیر آمیز) کنایه دار، گواژه آمیز، طعنه آمیز

انگلیسی به فارسی

(به‌‌نحو تلخ یا تحقیرآمیز) کنایه‌دار، طعنه‌آمیز


ساردونیک، کنایه امیز، طعنه امیز، وابسته به زهرخنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: sardonically (adv.), sardonicism (n.)
• : تعریف: bitterly mocking; derisive; scornful.
مترادف: derisive, mocking, sarcastic, scornful
مشابه: acerbic, contemptuous, cynical, disdainful, mordant, wry

- Addressing the police detective in a sardonic tone, the suspect said, "You can't prove a thing, and you know it."
[ترجمه ترگمان] این مظنون با اشاره به کارآگاه پلیس با لحنی طعنه آمیز گفت: \" شما نمی توانید یک چیز را ثابت کنید، و شما این را می دانید \"
[ترجمه گوگل] مظنون به کارگردان پلیس در یک لحظه ساروج گفت: �شما چیزی نمیتوانید ثابت کنید، و شما آن را می شناسید

• cynical, mocking, scornful, derisive
a sardonic person is mocking or scornful in their behaviour.

مترادف و متضاد

طعنه امیز (صفت)
biting, ironical, sarcastic, ironic, reproachful, sardonic

کنایه امیز (صفت)
wry, sardonic, snide

وابسته به زهر خنده (صفت)
sardonic

sarcastic


Synonyms: acerbic, arrogant, biting, bitter, carping, caustic, cynical, derisive, disrespectful, evil, irascible, mean, mocking, mordant, nasty, offensive, salty, satirical, scorching, scornful, sharp, smart-alecky, sneering, taunting, wise


جملات نمونه

1. a sardonic smile
لبخند تلخ و تمسخرآمیز

2. "Really?" she said, raising a sardonic eyebrow.
[ترجمه ترگمان]واقعا؟ او یکی از ابروهایش را بالا برد و گفت:
[ترجمه گوگل]'واقعا؟' او گفت، بالا بردن ابرو ساردونیک

3. She raised a sardonic brow.
[ترجمه ترگمان]او جبین درهم کشید
[ترجمه گوگل]او بروس ساردونی را بلند کرد

4. He looked at her with sardonic amusement.
[ترجمه ترگمان]با خنده تمسخرآمیزی به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به او با سرگرمی ساردون نگاه کرد

5. She gave him a sardonic smile.
[ترجمه ترگمان]لبخند تمسخرآمیزی زد
[ترجمه گوگل]او به او لبخند ساردون داد

6. The scar gave his face a mocking, sardonic cast except when he smiled.
[ترجمه ترگمان]جای زخم صورتش را مسخره کرد، فقط موقعی که لبخند زد
[ترجمه گوگل]اسکار چهره اش را به صورت خنده دار و سرودونی به جز هنگامی که لبخند زد، به چهره اش داد

7. He raised a sardonic eyebrow as she sat down opposite him and started to eat.
[ترجمه ترگمان]او یکی از ابروهایش را بالا برد و در مقابل او نشست و شروع به خوردن کرد
[ترجمه گوگل]او در حالی که بر ضد او نشسته بود شروع به خوردن یک سارادونیک ابرو کرد

8. He gave a slight sardonic grunt, remembering how excited he had been in that railway carriage on his way to Carewscourt.
[ترجمه ترگمان]او در حالی که به یاد می آورد که در قطار راه آهن در راه to چه هیجانی داشته است، غرولند تمسخرآمیزی کرد
[ترجمه گوگل]او به یک گربه ساردونیک کمی توجه کرد، به خاطر اینکه چقدر هیجان زده بود او در آن راه آهن بود در راه خود را به Carewscourt

9. Moreover, her sardonic tone, though justified in the text, sounded more annoying than engaging.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، لحن طعنه آمیز او، که در متن توجیه می شد، بیشتر آزاردهنده بود تا درگیر شدن
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، صدای ساردونی او، هرچند در متن متناقض بود، از آزار و اذیت بیشتر آزار دهنده بود

10. He gave a brief, sardonic laugh.
[ترجمه ترگمان]او خنده ای کوتاه و تمسخرآمیزی کرد
[ترجمه گوگل]او یک خنده کوتاه و خنده دار کرد

11. He looked at her with sardonic amusement which deepened when she quickly looked away.
[ترجمه ترگمان]با خنده تمسخرآمیزی به او نگاه کرد که وقتی به سرعت نگاه می کرد عمیق تر شد
[ترجمه گوگل]او به او با سرگرمی ساردون نگاه کرد که عمیق تر شد، وقتی که به سرعت نگاه کرد

12. Was the old sardonic Lexandro reasserting himself during this lull of relaxation?
[ترجمه ترگمان]آیا در این میان آرامش و آرامش و آرامش و آرامش و آرامش از خود بی خود شده بود؟
[ترجمه گوگل]آیا لساندرو قدیمی ساردونیک خود را در طول این آرامش آرام کرد؟

13. Do they really physically raise a sardonic eyebrow, and make a long face, or only metaphorically?
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا به صورت فیزیکی یک ابرویش را بالا می برند، و یا فقط به طور استعاری؟
[ترجمه گوگل]آیا واقعا از نظر جسمی ابرو ساردونیک را بالا می برند و چهره طولانی و یا فقط استعاری ایجاد می کنند؟

14. He was full of sardonic humour.
[ترجمه ترگمان]او پر از شوخ طبعی بود
[ترجمه گوگل]او پر از طنز سرودون بود

15. He paused to see the effect of this sardonic bit of commentary.
[ترجمه ترگمان]مکث کرد تا تاثیر این تفسیر طعنه آمیز را ببیند
[ترجمه گوگل]او متوقف شد تا تأثیر این تفسیر ساردونیک را ببیند

a sardonic smile

لبخند تلخ و تمسخر‌آمیز


He gave a brief, sardonic laugh.

او خنده‌ای کوتاه و طعنه‌آمیز کرد.



کلمات دیگر: