کلمه جو
صفحه اصلی

talking head


معنی : سخنگو

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a television or film image of a person talking directly to the camera.

• one makes pretentious but meaningless statements; close-up shot of a person talking (television)

مترادف و متضاد

سخنگو (اسم)
announcer, speaker, broadcaster, narrator, talker, spokesman, newsreader, newscaster, mouthpiece, elocutionist, spieler, newsperson, prolocutor, talking head

جملات نمونه

1. Alan Bennett wrote a series of monologues called Talking Heads.
[ترجمه ترگمان]الن بنت یک رشته حرفه ای به نام مکالمه تلفنی نوشت
[ترجمه گوگل]آلن بنت یک سری از یونولوگ هایی به نام Talking Heads نوشت

2. The election broadcast consisted largely of talking heads.
[ترجمه ترگمان]پخش انتخابات به طور عمده شامل سره ای گفتگو بود
[ترجمه گوگل]برنامه انتخابات عمدتا شامل سر صحبت بود

3. Not an expert, a talking head.
[ترجمه ترگمان] نه یه متخصص، یه کله سخنگو
[ترجمه گوگل]یک متخصص، سر صحبت

4. When talking heads appear on television, there is nothing to record or document, no change in process.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که سر صحبت در تلویزیون ظاهر می شود، هیچ چیز برای ثبت و یا سند وجود ندارد، هیچ تغییری در فرآیند وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هنگام صحبت کردن سر در تلویزیون ظاهر می شود، هیچ چیز برای ضبط یا مستند سازی وجود ندارد، هیچ تغییری در روند وجود دارد

5. Date, an expose-type show with more talking heads than journalists.
[ترجمه ترگمان]تاریخ، نمایش تایپ با سره ای بیشتری از روزنامه نگاران
[ترجمه گوگل]تاریخ، نمایش نوع نمایش با سر بیشتر صحبت از روزنامه نگاران

6. A one-minute spot is just a commercial, a talking head.
[ترجمه ترگمان]یک نقطه تنها یک علامت تجاری است، یک سر صحبت کردن است
[ترجمه گوگل]نقطه ای یک دقیقه ای فقط یک تجارت، سر صحبت است

7. The first I heard of my part in Talking Heads was when the script was pushed through my letterbox.
[ترجمه ترگمان]نخستین چیزی که در حین صحبت در مورد شیر شنیدم این بود که متن نمایشنامه از میان letterbox من رد شد
[ترجمه گوگل]اولین چیزی که من از بخش من در Talking Heads شنیدم این بود که اسکریپت از طریق صندوق پستی من تحت فشار قرار گرفت

8. The machine kept the talking head alive for many years until it finally died.
[ترجمه ترگمان]ماشین به مدت چندین سال سر صحبت را زنده نگه داشت تا اینکه سرانجام جان سپرد
[ترجمه گوگل]این ماشین سالن سخنرانی را برای سالها زنده نگه داشت تا آن که در نهایت مرد

9. They were talking head to head.
[ترجمه ترگمان]داشتند با سر حرف می زدند
[ترجمه گوگل]آنها سر به سر داشتند

10. Built by researchers at Microsoft, Laura appears a talking head on a screen.
[ترجمه ترگمان]لورا، که توسط محققین در مایکروسافت ساخته شده است، به نظر می رسد که در حال صحبت بر روی صفحه نمایش است
[ترجمه گوگل]لورا که توسط محققان در مایکروسافت ساخته شده است، به نظر می رسد سر و صدا در یک صفحه نمایش

11. Merduk enjoyed his conversations with his talking head.
[ترجمه ترگمان]از گفتگوهای او با سر صحبت لذت می برد
[ترجمه گوگل]Merduk از صحبت های او با سر صحبت او لذت می برد

12. He moved a little to the side of M'Coy's talking head.
[ترجمه ترگمان]کمی به طرف سر صحبت مسی و coy رفت
[ترجمه گوگل]او کمی به سوی سر صحبت صحبت میکائیل رفت

13. Instead, the key solution from almost every Eurocrat and talking head, is to continue to support and promote a broken banking system and failed monetary union.
[ترجمه ترگمان]در عوض، راه حل اصلی تقریبا همه Eurocrat و سر صحبت کردن، ادامه پشتیبانی و ترویج یک سیستم بانکی شکسته و عدم موفقیت اتحادیه مالی است
[ترجمه گوگل]در عوض، راه حل کلیدی تقریبا از هر Eurocrat و صحبت سر، ادامه حمایت و تبلیغ یک سیستم بانکی شکسته و اتحادیه پولی شکست خورده است


کلمات دیگر: