کلمه جو
صفحه اصلی

tawdry


معنی : زرق و برق دار، جلف
معانی دیگر : (ارزان قیمت و بدساخت و دارای زرق و برق) جلف، پر زلم زیمبو، پرزرق و برق، مبتذل، مزخرف

انگلیسی به فارسی

زرق وبرق دار، جلف، مزخرف


تودار، زرق و برق دار، جلف


انگلیسی به انگلیسی

• loud; cheap
something that is tawdry is cheap and badly made.
a tawdry act is shameful.

صفت ( adjective )
حالات: tawdrier, tawdriest
مشتقات: tawdrily (adv.), tawdriness (n.)
• : تعریف: falsely showy; cheap and gaudy.
مترادف: garish, gaudy, gimcrack, meretricious, tinsel
متضاد: classy, elegant, magnificent
مشابه: cheap, chintzy, flashy, glitzy, loud, shoddy, showy, sleazy, tacky, tasteless

- The little girl admired this woman's dazzling necklaces and bracelets, but her mother thought they were tawdry.
[ترجمه ترگمان] دختر کوچک گردن بند و دستبندهای گیج کننده این زن را تحسین کرد، اما مادرش فکر می کرد که آن ها tawdry
[ترجمه گوگل] دختر کوچولو، گردنبند و دستبند خیره کننده این زن را تحسین کرد، اما مادرش تصور کرد که آنها خجالتی هستند

مترادف و متضاد

زرق و برق دار (صفت)
shiny, loud, showy, trumpery, gaudy, tinsel, gorgeous, flashy, flamboyant, tawdry

جلف (صفت)
sporty, foppish, rank, gaudy, jaunty, racy, tawdry

cheap, tasteless


Synonyms: blatant, brazen, chintzy, common, crude, dirty, flaring, flashy, flaunting, garish, gaudy, gimcrack, glaring, glittering, glitzy, jazzy, junky, loud, meretricious, obtrusive, offensive, plastic, poor, raffish, screaming, showy, sleazy, sporty, tacky, tinsel, vulgar


Antonyms: nice, sophisticated, tasteful


جملات نمونه

1. tawdry jewellery
جواهر بدلی و پر زرق و برق

2. It seems a tawdry nightmare, looking back.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه یه کابوس بوده و به گذشته نگاه می کنه
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک کابوس تودوری، به عقب برگردد

3. Her successes are dismissed as tawdry, her claims to original exploration comprehensively deflated.
[ترجمه ترگمان]موفقیت های او به صورت tawdry (tawdry)صورت می گیرد، ادعاهای او در مورد اکتشاف اصلی به صورت جامع باطل می شود
[ترجمه گوگل]موفقیت های او به عنوان طردی رد می شود، ادعا می کند که اکتشاف اصلی به طور کامل از بین می رود

4. He wheels around on his tawdry rug and picks up the phone.
[ترجمه ترگمان]چرخی زد و گوشی را برداشت
[ترجمه گوگل]او چرخ های اطراف خود را بر روی فرش تاوارد و تلفن را برداشت

5. Truth, however tawdry or trivial, may be told without let or hindrance from libel laws.
[ترجمه ترگمان]با این حال، آنچه بیش از حد معمول و پیش پاافتاده بود، ممکن است بدون اجازه یا مانع از قوانین تهمت و افترا به شما گفته شود
[ترجمه گوگل]حقیقت، با این حال می تواند بدون تردید یا بی اهمیت، بدون اجازه و یا مانع از قوانین ظاهری گفته شود

6. A motley collection of tawdry items was scattered over an area at least four feet square.
[ترجمه ترگمان]مجموعه متنوعی از اجناس tawdry بر روی منطقه ای به مساحت چهار متر مربع پخش شده بود
[ترجمه گوگل]مجموعه ای شاداب از آیتم های تودری در یک منطقه حداقل چهار فوت مربع پراکنده شد

7. The place was all tawdry bars, dance-halls and flop-houses that were also houses of assignation.
[ترجمه ترگمان]این مکان همه جا پر زرق و برق، سالن رقص و خانه های flop بود که خانه هایی بود که در خانه قرار داشت
[ترجمه گوگل]این مکان همه میله های تله کابلی، سالن های رقص و فلاپ ها بود که همچنین خانه های اختصاصی بودند

8. As the rest of the tawdry tale emerged the Foreign Office and Downing Street lapsed into embarrassed silence.
[ترجمه ترگمان]همچنان که باقی داستان tawdry از اداره امور خارجه و خیابان داونینگ بیرون آمد، سکوت ناراحت کننده ای برقرار شد
[ترجمه گوگل]همانطور که بقیه داستان های طلوع آورده شد، اداره امور خارجه و خیابان داونینگ در سکوت خجالت زده شدند

9. But, through a tawdry heap of bushes, he watched the procession and the bare wooden coffin lifted by altar boys.
[ترجمه ترگمان]اما از میان انبوهی از بوته ها، دسته دسته را نگاه کرد و تابوت چوبی لخت را کنار محراب بلند کرد
[ترجمه گوگل]اما، از طریق پشته ای از بوته ها، او شاهد روند و تابوت چوبی لخت بود که توسط پسران جادوگر برداشته شد

10. The main street has assumed its tawdry prosperity with discomfort.
[ترجمه ترگمان]خیابان اصلی، کامیابی tawdry را با ناراحتی فرض کرده است
[ترجمه گوگل]خیابان اصلی، رفاه خلوت خود را با ناراحتی در نظر گرفته است

11. Maybe we should resist the tawdry temptation of some Transatlantic travelling courtesy of air miles?
[ترجمه ترگمان]شاید ما باید در مقابل وسوسه کننده چند مایلی سفر هوایی مقاومت کنیم؟
[ترجمه گوگل]شاید ما باید از وسوسه تودوئی برخی از مسافران حمل و نقل هوایی از لحاظ هوائی مقاومت کنیم؟

12. A woman regarded as gaudy or tawdry.
[ترجمه ترگمان] یه زن به عنوان زرق و برق و زرق و برق نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]یک زن به عنوان غریبه یا طوادری

13. She saw herself as shallow, tawdry.
[ترجمه ترگمان]خودش رو یه کم کم عمق می دید
[ترجمه گوگل]او خود را به عنوان کم عمق دید

14. Steve Coogan, a comedian whose private life has often been newspaper fodder, complained about "tawdry muckraking" and the "sociopathic" treatment meted out by editors.
[ترجمه ترگمان]استیو Coogan، یک کمدین که زندگی خصوصی اش اغلب علوفه روزنامه بوده است، از \"muckraking tawdry\" و \"sociopathic\" که توسط ویراستاران برگزار می شود شکایت کرده است
[ترجمه گوگل]استیو کوگان، کمدین که زندگی خصوصی او اغلب خوراک روزنامه است، از �ترویج تودوزی� و درمان �جامعه شناختی� که توسط سردبیران مطرح شده، شکایت دارد

15. There is much getting up of a tawdry morality, barely skin deep, much crying, "Peace, peace, " where there is no peace and very little deep heart-searching anxiety to be thoroughly purged from sin.
[ترجمه ترگمان]چیزهای زیادی از یک اخلاق tawdry، به سختی پوست، گریه کردن، \"صلح، صلح\"، جایی که هیچ صلح و اضطرابی عمیق در اعماق قلب وجود ندارد تا به طور کامل از گناه پاک شود، وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک افزایش اخلاقی تدبیری وجود دارد، به سختی پوستی عمیق و بسیار فریاد می زند: 'صلح، صلح'، جایی که هیچ صلح و اضطراب بسیار کمی در جستجوی قلب وجود ندارد که کاملا از گناه پاک شود

tawdry jewellery

جواهر بدلی و پرزرق‌و‌برق


پیشنهاد کاربران

glitter


کلمات دیگر: