کلمه جو
صفحه اصلی

quiz


معنی : امتحان، شوخی، چیز عجیب، پرسش و ازمون، مسخره کردن، ازمایش کردن
معانی دیگر : آزمونه، آزمونچه، (رادیو و تلویزیون و غیره) آزمون اطلاعات عمومی، آگه آزمون، آزمونمایش، آزمونه کردن، آزمونچه کردن، امتحان کوچک دادن به، بازجویی کردن، مورد پرسش قرار دادن، (در اصل) آدم عجیب و غریب، خل وضع، (مهجور) شوخی عملی، شیطنت، (مهجور) مسخره کردن، (کسی را) دست انداختن، (نادر) فضولانه نگاه کردن، نگاه مسخره آمیز کردن

انگلیسی به فارسی

مسابقه، امتحان، چیز عجیب، شوخی، پرسش و ازمون، مسخره کردن، ازمایش کردن


امتحان، ازمایش کردن، چیز عجیب، مسخره کردن، شوخی،پرسش و ازمون


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quizzes, quizzing, quizzed
(1) تعریف: to question so as to test students' learning, esp. informally and without prior notification.
مترادف: examine, test
مشابه: catechize

(2) تعریف: to examine or interrogate; press for information.
مترادف: catechize, examine, interrogate
مشابه: cross-examine, grill, press, probe, pump, query, question, sound out
اسم ( noun )
مشتقات: quizzer (n.)
(1) تعریف: a usu. short test of learning, esp. one given informally and without prior notification.

(2) تعریف: an act or instance of questioning.
مترادف: questioning

• short test, short examination; prank, practical joke; investigation, inquiry
test, give an examination; investigate, question; mock, make fun of
a quiz is a game or competition in which someone tests your knowledge by asking you questions.

مترادف و متضاد

امتحان (اسم)
assay, temptation, experiment, quiz, trial, try, exam, examination, shibboleth, probation

شوخی (اسم)
sport, game, fun, spree, raillery, quiz, jink, drollery, persiflage, jape, bob, joke, prank, humor, jest, bon mot, facetiae, curvet, gig, lark, funny bone, pleasantry, jocosity, waggery, witticism, laverock

چیز عجیب (اسم)
quiz, miracle

پرسش و ازمون (اسم)
quiz

مسخره کردن (فعل)
quiz, kid, befool, mock, jape, satirize

ازمایش کردن (فعل)
test, gauge, approve, assay, experiment, quiz

questioning, often in an organized academic setting


Synonyms: blue book, check, exam, examination, investigation, query, shotgun, test


Antonyms: answer, reply


question


Synonyms: ask, catechize, check, cross-examine, examine, give the third degree, grill, inquire, interrogate, investigate, pick one’s brains, pump, query, test


جملات نمونه

a television quiz show

نمایش معلومات عمومی در تلویزیون


a sport quiz

آزمونه‌ی ورزشی


The teacher quizzed the class.

معلم از شاگردان آزمونچه گرفت.


to quiz the murder suspects

از متهمان به قتل بازجویی کردن


1. to quiz the murder suspects
از متهمان به قتل بازجویی کردن

2. a sport quiz
آزمونه ی ورزشی

3. a television quiz show
نمایش معلومات عمومی در تلویزیون

4. He took part in a television quiz and won a prize.
[ترجمه نریمان] او در یک مسابقه تلوزیونی شرکت کرد و جایزه را برنده شد
[ترجمه ترگمان]او در یک آزمون تلویزیونی شرکت کرد و برنده جایزه شد
[ترجمه گوگل]او در مسابقه تلویزیونی شرکت کرد و جایزه گرفت

5. The teacher has a quiz on last week's work.
[ترجمه نریمان] معلم در مورد مسائل هفته قبل, یک آزمون میگیرد.
[ترجمه ترگمان]معلم در هفته گذشته پرسشی را ایراد کرد
[ترجمه گوگل]معلم مسابقه در هفته گذشته کار می کند

6. I get fed up with television quiz shows.
[ترجمه ترگمان]من از برنامه های آزمون تلویزیونی سر در می آورم
[ترجمه گوگل]من با نمایش مسابقه تلویزیونی خسته شدم

7. There are so many inane television quiz shows.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از برنامه های آزمون و آزمون تلویزیونی خالی وجود دارد
[ترجمه گوگل]بسیاری از مسابقات تلویزیونی بی نظیر وجود دارد

8. We'll have a quiz at the end of the show.
[ترجمه ترگمان]آخر نمایش یک امتحان داریم
[ترجمه گوگل]ما در پایان نمایش مسابقه می دهیم

9. The quiz will be a team event organized by the local school.
[ترجمه ترگمان]این آزمون یک رویداد تیمی است که توسط مدرسه محلی سازماندهی شده است
[ترجمه گوگل]مسابقه یک رویداد تیمی است که توسط مدرسه محلی برگزار می شود

10. The magazine publishes a quiz once a month.
[ترجمه ترگمان]این مجله روزی یک سوال را منتشر می کند
[ترجمه گوگل]مجله یک مسابقه را یک بار در ماه منتشر می کند

11. The club has weekly quiz nights.
[ترجمه ترگمان]کلوب شبانه هفتگی هفتگی دارد
[ترجمه گوگل]این باشگاه دارای شب های آزمایشی هفتگی است

12. The solution to last week's quiz is on page 8
[ترجمه ترگمان]پاسخ به پرسش هفته آخر در صفحه ۸ است
[ترجمه گوگل]راه حل مسابقه هفته گذشته در صفحه 8 است

13. The format of the new quiz show has proved popular.
[ترجمه ترگمان]فرمت آزمون quiz جدید، محبوبیت یافته است
[ترجمه گوگل]فرمت نمایش مسابقه جدید محبوب شده است

14. Have you entered your name for the quiz yet?
[ترجمه ترگمان]هنوز برای امتحان به اسمت وارد نشده بودی؟
[ترجمه گوگل]آیا نام خود را برای مسابقه وارد کرده اید؟

15. In tonight's quiz, our contestants have come from all over the country.
[ترجمه ترگمان]در امتحان امشب شرکت کننده ما از سراسر کشور امده اند
[ترجمه گوگل]مسابقه امشب، رقبای ما از سراسر کشور آمده است

16. Match your skill against the experts in this quiz.
[ترجمه ترگمان]با مهارت خود در مقابل کارشناسان در این آزمون بازی کنید
[ترجمه گوگل]مهارت خود را در برابر کارشناسان این مسابقه مطابقت دهید

پیشنهاد کاربران

امتحان ، آزمایش کردن ، چیز عجیب ، مسخره کردن ، شو شوخی ، پرسش و آزمون

امتحان، پرسش و . . .

امتحان . پرسش . آزمون وووو

امتحان کوتاه یاکوچک

آزمونک

آزمون کوتاه ، آزمون فشرده ، آزمون کوچک

سوال ، آزمون ، شوخی

امتحان، آزمون، شوخی. . .

معنی انگلیسی به فارسی:امتحان ؛ آزمون

quiz
پیکار پرسشی ، هماردی پرسشی
مسابقه = پیکار ، هماوردی ، پیشی گیری

مسخره بازی، دلقک بازی ، ادا اطوار درآوردن


کلمات دیگر: