کلمه جو
صفحه اصلی

satirize


معنی : مسخره کردن، هجو کردن
معانی دیگر : مورد طنز و انتقاد قرار دادن

انگلیسی به فارسی

هجو کردن، مسخره کردن


طرز تهیه، هجو کردن، مسخره کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: satirizes, satirizing, satirized
مشتقات: satirization (n.), satirizer (n.)
• : تعریف: to portray as being ridiculous by using satire; deride or attack with satire.
مشابه: caricature, lampoon

- The writer satirized the middle-class lifestyle.
[ترجمه ترگمان] نویسنده سبک زندگی طبقه متوسط را مورد هجو قرار داد
[ترجمه گوگل] نویسندۀ شیوه زندگی طبقه متوسط ​​را تحسین می کند

• ridicule through the use of satire; write a satire, use mockery and derision to demonstrate the negative aspects of human folly (also satirise)
if you satirize a person or group of people, you criticize them or make fun of them through the use of satire in something such as a play, novel, or poem.

مترادف و متضاد

مسخره کردن (فعل)
quiz, kid, befool, mock, jape, satirize

هجو کردن (فعل)
satirize, lampoon

ridicule


Synonyms: banter, burlesque, caricature, caricaturize, cartoon, deride, haze, humiliate, jape, jeer, jive, josh, kid, lampoon, laugh at, make a fool of, make fun of, mimic, mock, needle, pan, parody, poke fun at, pull one’s leg, raz, rib, ride, roast, spoof


جملات نمونه

1. Politicians are often satirized on TV and radio.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران اغلب در تلویزیون و رادیو مورد هجو قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران اغلب از تلویزیون و رادیو میترسند

2. The newspaper came out weekly. It satirized political leaders.
[ترجمه ترگمان]روزنامه هفتگی بیرون آمد آن ها رهبران سیاسی را مورد هجو قرار دادند
[ترجمه گوگل]این روزنامه به صورت هفتگی منتشر شد این رهبران سیاسی را طرد کرد

3. The television programme satirized the political events of the past week.
[ترجمه ترگمان]این برنامه تلویزیونی رویداده ای سیاسی هفته گذشته را مورد هجو قرار داد
[ترجمه گوگل]برنامه تلویزیونی رویدادهای سیاسی هفته گذشته را ترسیم کرد

4. The way they performed was satirized in this country.
[ترجمه ترگمان]نحوه اجرای آن ها در این کشور مورد هجو قرار گرفت
[ترجمه گوگل]نحوه انجام آنها در این کشور مورد تحسین قرار گرفت

5. For satirizing corrupt black storefront churches in the play, Hughes was branded as a politically irresponsible traitor to his race.
[ترجمه ترگمان]برای مسخره گرفتن صاحب مغازه سیاه در نمایش، هیوز به عنوان یک خائن سیاسی به نژاد خودش برچسب خورده بود
[ترجمه گوگل]هیوز به عنوان یک خائن سیاسی غیر مسئولانه در مسابقه اش، به خاطر ترساندن کلیساهای فروشگاه سیاه پوست در بازی، فریب خورد

6. Melville uses this chapter to satirize the Quakers.
[ترجمه ترگمان]مل در این بخش با استفاده از این فصل کوی کر را مورد استفاده قرار می دهد
[ترجمه گوگل]ملویل از این فصل استفاده می کند تا کویکرز را تحسین کند

7. A strong sense of right and wrong inspired paintings satirizing puritan hypocrisy and the destruction of wildlife.
[ترجمه ترگمان]حس قوی و نادرستی از نقاشی های اله ام گرفته، ریاکاری و تخریب حیات وحش را به سخره می گیرد
[ترجمه گوگل]حس قوی نقاشی های الهام گرفته از حق و غلط، که طغیان ریاکاری و تخریب حیات وحش را از بین می برد

8. For Pope, these contradictions are follies to be satirized; for Leapor, they are injustices to be protested against.
[ترجمه ترگمان]برای پاپ این تناقضات follies هستند که مورد هجو قرار می گیرند؛ زیرا Leapor، they هستند که علیه آن ها اعتراض می کنند
[ترجمه گوگل]برای پاپ، این تضادها به دنبال تحقق بخشیدن هستند؛ برای Leapor، آنها بی عدالتی هستند تا علیه آنها اعتراض شود

9. A friend has told me that you've satirized me thoroughly in a story and spilled some confidences about my wife.
[ترجمه ترگمان]یکی از دوستان به من گفته است که شما مرا به طور کامل شرح دادید و چند تا راز را در مورد همسرم منتشر کردید
[ترجمه گوگل]یک دوست به من گفته است که شما به طور کامل در یک داستان طعم زدگی کرده اید و برخی از محرمانه بودن درباره همسر من را از دست داده اید

10. These groups have often been satirized and ridiculed.
[ترجمه ترگمان]این گروه ها اغلب مورد تمسخر و استهزا قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]این گروه ها اغلب اغراق آمیز و مضحک شده اند

11. Glick's book satirizes small-town politics.
[ترجمه ترگمان]کتاب Glick سیاست کوچک شهر است
[ترجمه گوگل]کتاب گلیک سیاست شهر کوچک را تحسین می کند

12. Clowns and other characters who satirize contemporary life are especially eye - catching among the crowd.
[ترجمه ترگمان]Clowns و دیگر شخصیت هایی که زندگی معاصر را زیر پا می گذارند، به خصوص در میان جمعیت به چشم می خورند
[ترجمه گوگل]دلقک ها و شخصیت های دیگری که زندگی معاصر را به طرز شگفت انگیزی می بینند، به ویژه در بین جمعیت جذابیت دارند

13. To ridicule with a pasquinade; satirize or lampoon.
[ترجمه ترگمان]استهزا کردن با a یا هجو کردن
[ترجمه گوگل]برای خندیدن با یک زاویه؛ satirize یا lampoon

14. It's like Candace Bushnell wanted to satirize your life.
[ترجمه ترگمان]مثل این می مونه که Candace \"میخواد جونتو نجات بده\"
[ترجمه گوگل]مثل Candace Bushnell می خواست زندگی شما را تحریک کند

15. Did satirize rise in nose miscellaneous do?
[ترجمه ترگمان]آیا satirize نیز با کاره ای مختلف سر و کار داشتند؟
[ترجمه گوگل]آیا سعی در افزایش متابولیسم بینی دارید؟

Swift satirized the British society.

سویفت جامعه‌ی انگلیس را مورد طنز قرار داد.


پیشنهاد کاربران

انتقاد کردن


کلمات دیگر: