کلمه جو
صفحه اصلی

scarcely


معنی : ندرتا
معانی دیگر : بسیار کم، اندکی، به سختی، تازه، کمی، به محض اینکه، چند لحظه ای نگذشته بود که، حتی، هنوز هم نه، فقط، کمتر از، به ندرت، دیر به دیر، شاید نه، محتملا نه، حتما نه، محققا نه، اصلا نه، اصلا نه we could scarcely interfere between the man and his wife ما اصلا نمی توانستیم در کار آن مرد با زنش مداخله کنیم، بدشواری، مشکل، زورکی، جخت، جخت تازه، حخت اکر، نه

انگلیسی به فارسی

بسیار کم، اندکی، به سختی، تازه، کمی، به محض اینکه، چند لحظهای نگذشته بود که


حتی، هنوز هم نه، فقط، کمتر از


به ندرت، ندرتا، دیر به دیر


شاید نه، محتملا نه


حتما نه، محققا نه، اصلا نه


به ندرت، ندرتا


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: just barely; by only a small margin.
مترادف: barely, hardly, just
متضاد: considerably, far
مشابه: by the skin of one's teeth, ill, little, slightly

- I was scarcely asleep when the alarm went off.
[ترجمه ترگمان] وقتی که آژیر خاموش شد به سختی خواب بودم
[ترجمه گوگل] وقتی زنگ زد، خوابش نداشتم

(2) تعریف: certainly not.
مترادف: hardly
مشابه: not

- We can scarcely leave him behind!
[ترجمه ترگمان] ما به سختی می توانیم او را تنها بگذاریم!
[ترجمه گوگل] ما به سختی می توانیم او را پشت سر بگذاریم!

• barely, hardly; almost not
you use scarcely to say that something is only just true.
you can use scarcely in an ironic way to emphasize that something is certainly not true.
if you say scarcely had one thing happened when something else happened, you mean that the first event was followed immediately by the second.

مترادف و متضاد

ندرتا (قید)
rarely, seldom, scarcely

barely


Synonyms: hardly, imperceptibly, infrequently, just, just barely, only just, rarely, scantily, seldom, slightly


Antonyms: adequately, commonly, sufficiently


جملات نمونه

1. scarcely had i seen her than she spoke to me
هنوز درست او را ندیده بودم که (تا او را دیدم) با من حرف زد.

2. scarcely more than two miles from my house
اندکی بیش از دو میل از خانه ی من

3. scarcely two hours
کمتر از دو ساعت

4. i scarcely noticed what was going on
به سختی متوجه شدم که چه چیزی دارد روی می دهد.

5. she scarcely comes here any more
او دیگر دیر به دیر اینجا می آید.

6. i had scarcely finished dinner when he arrived
تازه شام را تمام کرده بودم که او وارد شد.

7. i had scarcely read the letter when they handed me another one
هنوز نامه را نخوانده بودم که یک نامه ی دیگر به دستم دادند.

8. my mother scarcely wore red dresses
مادرم به ندرت لباس قرمز می پوشید.

9. she is scarcely fifteen years old
او حتی پانزده سال هم ندارد.

10. there could scarcely have been found a leader better suited for the work
احتمال بسیار کمی وجود داشت که بتوان مدیر بهتری را برای آن کار پیدا کرد.

11. we could scarcely interfere between the man and his wife
ما اصلا نمی توانستیم در کار آن مرد با زنش مداخله کنیم.

12. he found life scarcely livable
او دریافت که زندگی به آسانی تحمل پذیر نیست.

13. an english teacher who scarcely knows a word of english!
معلم انگلیسی که حتی یک کلمه انگلیسی بلد نیست !

14. he sported with things he could scarcely understand
او چیزهایی را موردتمسخر قرار می داد که به درستی قادر به فهم آنها نبود.

15. There were scarcely a hundred people present.
[ترجمه ترگمان]بیش از صد نفر در آنجا حضور نداشتند
[ترجمه گوگل]تقریبا 100 نفر حضور داشتند

16. The city centre has scarcely changed in over a century.
[ترجمه ترگمان]این مرکز شهر بیش از یک قرن است که تغییر نکرده است
[ترجمه گوگل]مرکز شهر در طول یک قرن به سختی تغییر کرده است

17. The lecturer spoke so quietly that he was scarcely audible at the back of the hall.
[ترجمه ترگمان]سخنران چنان آهسته صحبت می کرد که به زحمت از پشت سرسرا به زحمت شنیده می شد
[ترجمه گوگل]سخنران سخنرانی چنان بی سر و صدایی کرد که در پشت سالن به ندرت قابل شنیدن بود

18. We scarcely have time for breakfast.
[ترجمه ترگمان]برای صبحانه به ندرت وقت داریم
[ترجمه گوگل]ما به ندرت وقت صبحانه داریم

19. We had scarcely reach the school before it began to rain.
[ترجمه ترگمان]هنوز به مدرسه نرسیده بودیم که باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه گوگل]ما به سختی به مدرسه رسیدیم تا باران شروع شود

20. In one ad the viewer scarcely sees the car's exterior.
[ترجمه ترگمان]در یک تبلیغ، بیننده به ندرت ظاهر ماشین را می بیند
[ترجمه گوگل]در یک آگهی، بیننده به ندرت بیرونی ماشین را می بیند

21. Scarcely a week goes by without some new scandal in the papers.
[ترجمه ترگمان]بیش از یک هفته بدون هیچ رسوایی تازه ای در روزنامه ها می گذرد
[ترجمه گوگل]به ندرت یک هفته، بدون رسوایی جدید در مقالات

I had scarcely finished dinner when he arrived.

تازه شام را تمام کرده بودم که او وارد شد.


scarcely more than two miles from my house

اندکی بیش از دو میل از خانه‌ی من


I scarcely noticed what was going on.

به سختی متوجه شدم که چه چیزی دارد روی می‌دهد.


I had scarcely read the letter when they handed me another one.

هنوز نامه را نخوانده بودم که یک نامه‌ی دیگر به دستم دادند.


She is scarcely fifteen years old.

او حتی پانزده سال هم ندارد.


An English teacher who scarcely knows a word of English!

معلم انگلیسی که حتی یک کلمه انگلیسی بلد نیست!


scarcely two hours

کمتر از دو ساعت


She scarcely comes here any more.

او دیگر دیربه‌دیر اینجا می‌آید.


My mother scarcely wore red dresses.

مادرم به ندرت لباس قرمز می‌پوشید.


There could scarcely have been found a leader better suited for the work.

احتمال بسیار کمی وجود داشت که بتوان مدیر بهتری را برای آن کار پیدا کرد.


We could scarcely interfere between the man and his wife.

ما اصلاً نمی‌توانستیم در کار آن مرد با زنش مداخله کنیم.


پیشنهاد کاربران

به ندرت، هم معنی ( seldom, rarely )

کم، ندرتا, به ندرت
هم معنی ( never, hardly ever )

Not
almost not
certainly not
probably not


noway

به ندرت
۱۰ درصد مواقع
Scarcely = hardly ever, Seldom, rarely


کلمات دیگر: