کلمه جو
صفحه اصلی

salute


معنی : سلام کردن، احترام نظامی، سلام نظامی، سلام، درود، سلام دادن، سرلام کردن، تهنیت گفتن
معانی دیگر : ادای احترام کردن، درود گفتن، (به احترام) سر خم کردن، کلاه از سر برداشتن، خوشامد گفتن، (ارتش) سلام نظامی دادن، (با خم کردن سر پرچم یا شلیک گلوله و غیره) احترام گذاشتن، درود فرستادن، مورد تحسین و تکریم قرار دادن، بزرگداشت کردن، سلام و تعارف، خوشامدگویی، مراسم سلام، مراسم درود، درودگویی، قدردانی، (ارتش) طرز قرارگیری دست و بدن یا تفنگ و غیره هنگام اجرای سلام نظامی

انگلیسی به فارسی

سلام، احترام نظامی، سرلام کردن، سلام دادن، تهنیت گفتن، درود


سلام، درود، احترام نظامی، سلام نظامی، سلام کردن، سلام دادن، سرلام کردن، تهنیت گفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: salutes, saluting, saluted
(1) تعریف: in the military, to show respect to with a formal, prescribed gesture such as raising the hand to the forehead.
مشابه: acknowledge, address, greet

(2) تعریف: to greet with an expression of respect, courtesy, or good will.
مترادف: greet, hail
مشابه: salaam, welcome

(3) تعریف: to honor or pay respect to with a formal ceremony or gesture, such as flying a flag at half-mast.
مترادف: honor, respect
مشابه: acknowledge, applaud, cheer, eulogize, half-mast, laud, praise
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to greet or show respect to with a salute.
مشابه: bow, curtsy, kowtow, nod, salaam
اسم ( noun )
مشتقات: saluter (n.)
(1) تعریف: an act or instance of greeting or honoring with an expression of good will, welcome, or respect.
مترادف: greeting, homage, salutation, toast, tribute, welcome
مشابه: acknowledgment, compliment

(2) تعریف: a formal military ceremony or display of welcome, honor, or respect.
مترادف: salvo

- a twenty-one gun salute
[ترجمه ترگمان] یه سلام نظامی
[ترجمه گوگل] یک بیست و یک اسلحه خوش امدید

(3) تعریف: the position assumed by a person in the military when saluting.
مشابه: homage, tribute

• salutation, act of greeting; formal gesture of respect; position of one's body or rifle while saluting; expression of honor or respect
raise the right hand to the right side of the forehead (as a sign of respect or acknowledgement); honor with a formal gesture of respect; greet, show respect to; express praise or goodwill
if you salute someone, you greet them or show your respect with a formal sign. soldiers salute officers by raising their right hand so that their fingers touch their forehead. verb here but can also be used as a count noun. e.g. he greeted king edward viii with the customary salute.
to salute a person or an achievement means to publicly show or state your admiration for them. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a salute to america.

مترادف و متضاد

سلام کردن (اسم)
salute, salaam, hail

احترام نظامی (اسم)
salute

سلام نظامی (اسم)
salute

سلام (اسم)
regard, ave, greeting, salute, salutation, salaam, hail, hullo

درود (اسم)
regard, compliment, greeting, salute, salutation, hail

سلام دادن (فعل)
salute, greet

سرلام کردن (فعل)
salute

تهنیت گفتن (فعل)
salute

greet; honor


Synonyms: accost, acknowledge, address, bow, call to, congratulate, hail, pay homage, pay respects, pay tribute, present arms, receive, recognize, snap to attention, speak, take hat off to, welcome


greeting, recognition


Synonyms: address, bow, howdy, kiss, obeisance, tribute, welcome


Antonyms: farewell, goodbye


جملات نمونه

1. we salute those who gave their lives for freedom
به آنان که جان خود را فدای آزادی کردند درود می فرستیم.

2. gun salute
تیر سلام،احترام با شلیک توپ

3. a gun salute
مراسم احترام با شلیک توپ

4. a soldier must salute his superiors
سرباز باید به بالادست های خود سلام بدهد.

5. to stand at salute
به حالت خبردار و سلام نظامی ایستادن

6. officers are required to salute their superiors
افسران ملزم هستند که به مافوق خود سلام بدهند.

7. the party was a salute to the founders of this museum
مهمانی به مناسبت بزرگداشت از موسسان این موزه برگزار شد.

8. she did not answer my salute
به ادای احترام من پاسخ نداد.

9. The gun thundered out a salute.
[ترجمه ترگمان]تفنگ غرشی کرد
[ترجمه گوگل]این اسلحه از یک سلام تبریک می گه

10. The officer raised his hand in salute.
[ترجمه ترگمان]افسر دستش را به علامت احترام بلند کرد
[ترجمه گوگل]این افسر دست خود را بالا گرفت

11. They all raised their glasses in salute.
[ترجمه ترگمان]همه سر خود را به علامت احترام بلند کردند
[ترجمه گوگل]همه آنها عینک خود را در مراسم افتتاحیه افزایش دادند

12. The sailor dipped the ship's flag as a salute.
[ترجمه ترگمان]ملوان پرچم کشتی را به عنوان سلام نظامی در آب فرو برد
[ترجمه گوگل]ملوان پرچم کشتی را به عنوان یک سلام تبریک گفت

13. We salute you for your tireless efforts for peace.
[ترجمه ترگمان]ما به شما برای تلاش های خستگی ناپذیر برای صلح احترام می گذاریم
[ترجمه گوگل]ما برای تلاش های خستگی ناپذیر خود برای صلح به شما سلام می کنیم

14. The occasion was organized as a salute to a century of change.
[ترجمه ترگمان]این مناسبت به عنوان درود بر یک قرن تغییر سازماندهی شده بود
[ترجمه گوگل]این مناسبت به عنوان یک سلام به یک قرن تغییر تبدیل شد

15. We salute you for your courage and determination.
[ترجمه ترگمان]به خاطر شجاعت و عزم راسخ شما درود می فرستیم
[ترجمه گوگل]ما به خاطر شجاعت و عزم شما سلامت می کنیم

The students saluted the teacher cheerfully.

دانش‌آموزان با گشاده‌رویی به معلم سلام کردند.


Officers are required to salute their superiors.

افسران ملزم هستند که به مافوق خود سلام بدهند.


We salute those who gave their lives for freedom.

به آنانکه جان خود را فدای آزادی کردند درود می‌فرستیم.


She did not answer my salute.

به ادای احترام من پاسخ نداد.


The party was a salute to the founders of this museum.

مهمانی به مناسبت بزرگداشت از مؤسسان این موزه برگزار شد.


to stand at salute

به‌حالت خبردار و سلام نظامی ایستادن


a gun salute

مراسم احترام با شلیک توپ


پیشنهاد کاربران

تعظیم کردن

احترام گذاشتن، درود فرستادن

at the military service i always used to salute to my lieutenant
ادای احترام گذاشتن

greet. Mer

to give a sign of respect, courtesy, or goodwill to. Mer

قدر دان بودن، تحسن کردن، احترام گذاشتن
We salute you for your courage and determination.
ما قدردان شجاعت و جدیت شما هستیم

Salut در فرانسوی به معنای �سلام� یا �خداحافظ� هست

احترام نظامی یا سلام نظامی هم میشه گفت

سلامتی ( در هنگام خوردن مشروب )

موقع شراب خوردن، لیوان های شراب خود را به هم می زنند و می گویند به سلامتی.

این نشون میده واژه های سلام و سلامتی عربی نیستن، پارسی هستن و همین لغت salute ریشه ش با پارسی یکیه و شاید به ریشه ی درود نیز برگردد، درود، سروت سلوت و سالوت. . .

ژست ( فرانسوی ) ، حرکت و جنبش تن عموماً و دست خصوصاً گاه سخن گفتن و اشاره


کلمات دیگر: