کلمه جو
صفحه اصلی

quirk


معنی : تغییر ناگهانی، تناقض گویی، تغییر فکر، تغییر جهت دادن
معانی دیگر : (ناگهان) چرخش، ناگه آمد، روی آوردن، ویژگی (به ویژه اگر غیر عادی باشد)، خصلت بخصوص، خوی ویژه، عادت عجیب، (خوشنویسی) آرایش با نوک قلم، دندانه یا انحنای زینتی، قلم چرخانی، طفره، احتراز، بهانه، دستاویز، مستمسک، (گچبری و قرنیزسازی و غیره) فرورفتگی باریک (و جوی مانند)، تزئینات یا خصوصیات خط نویسی شخص، خصوصیات، حیاط، دمدمی، مزاجی، تناق­ گویی، تغییر جهت دادن بطور سریع

انگلیسی به فارسی

تزئینات یا خصوصیات خط نویسی شخص، خصوصیات، تغییرناگهانی، حیاط، تغییرفکر، دمدمی، مزاجی، تناقض گویی، تغییر جهت دادن (بطور سریع)


دمدمی مزاجی، تغییر ناگهانی، تناقض گویی، تغییر فکر، تغییر جهت دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: quirky (adj.)
(1) تعریف: an odd personal trait; idiosyncrasy.
مترادف: eccentricity, idiosyncrasy, peculiarity, twist
مشابه: aberration, mannerism, trick

- Constantly holding an unlit cigarette in his fingers is one of his little quirks.
[ترجمه کریم نصر] نگهداشتن یک سیگار خانوش لای انگستانش ، یکی از اطوارهای همیشگی ش بود.
[ترجمه ترگمان] سیگاری خاموش در انگشت داشت یکی از خصوصیات اخلاقی او بود
[ترجمه گوگل] یکی از دلایل ضعف او، داشتن یک سیگار بدون سر و صدا در انگشتانش است

(2) تعریف: a sudden, sharp, and unexpected turn or shift.
مترادف: twist
مشابه: caprice, warp

- Our meeting each other at the lawyer's office happened by a quirk of scheduling.
[ترجمه ترگمان] ملاقات ما با یکدیگر در دفتر وکیل به وسیله یک برنامه زمانبندی معین اتفاق افتاد
[ترجمه گوگل] جلسه ما در دفتر وکیل یک فرایند برنامه ریزی است

(3) تعریف: anything that is unexpected or unpredictable, or has no apparent explanation.
مترادف: anomaly, freak
مشابه: caprice, oddity, peculiarity

• twist abruptly; curve suddenly
strange habit, eccentricity; evasion, avoidance; turn, swerve; flourish (in handwriting)
a quirk is a strange occurrence that is difficult to explain.
a quirk is also a habit or aspect of a person's character, or of people in general, which is odd or unusual.

مترادف و متضاد

تغییر ناگهانی (اسم)
mutation, whim, quirk, revulsion, peripeteia

تناقض گویی (اسم)
tergiversation, quirk, self-contradiction

تغییر فکر (اسم)
quirk

تغییر جهت دادن (فعل)
shunt, turn, put about, veer, quirk

oddity of personality, way of doing something


Synonyms: aberration, caprice, characteristic, conceit, crotchet, eccentricity, equivocation, fancy, fetish, foible, habit, humor, idée fixe, idiosyncrasy, irregularity, kink, knack, mannerism, peculiarity, quibble, singularity, subterfuge, trait, turn, twist, vagary, whim, whimsy


جملات نمونه

1. a quirk of fortune
روی آوردن بخت

2. he had the quirk of addressing his wife as "ahmad agha"
او این عادت عجیب را داشت که زنش را ((احمد آقا)) صدا می زد.

3. Years later, by a strange quirk of fate, she found herself sitting next to him on a plane.
[ترجمه کریم نصر] سالها بعد ، در اثر یکی از اون بازی های عجیب سرنوشت، توی هواپیما متوجه شد که کنارش نشسته. .
[ترجمه ترگمان]سال ها بعد، با تغییر عجیبی از سرنوشت، خود را در کنار او روی یک هواپیما یافت
[ترجمه گوگل]چند سال بعد، با عجیب و غریب عجیب و غریب سرنوشت، او متوجه شد که خودش در کنار یک هواپیما نشسته است

4. He had a strange quirk of addressing his wife as Mrs Smith.
[ترجمه ترگمان]تغییر عجیبی با همسرش به عنوان خانم اسمیث پیدا کرده بود
[ترجمه گوگل]او عجب عجیب و غریب از صحبت با همسرش به عنوان خانم اسمیت بود

5. By a tantalising quirk of fate, the pair have been drawn to meet in the first round of the championship.
[ترجمه ترگمان]این زوج با تحریک quirk سرنوشت خود برای دیدار در دور اول این رقابت ها کشیده شده اند
[ترجمه گوگل]با یک شگفت انگیز از سرنوشت سرنوشت، این جفت ها در دور اول مسابقات قهرمانی قرار گرفته اند

6. By a quirk of fate they had booked into the same hotel.
[ترجمه نسرین] بخت خوش یا دست قضا
[ترجمه ترگمان]با سرنوشتی که سرنوشت آن ها را در یک هتل رزرو کرده بود
[ترجمه گوگل]با تقلید از سرنوشت آنها در یک هتل رزرو شده بود

7. When it debuted it was billed as quirky fun, but it turned out to be a lot more quirk than fun.
[ترجمه ترگمان]وقتی که پخش شد، به عنوان سرگرمی عجیب و دمدمی و عجیب به نظر می رسید، اما خیلی بیشتر از لذت بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که آن را عرضه کرد، آن را به عنوان سرگرم کننده فریبنده صورتحساب، اما معلوم شد که بیشتر شبیه به سرگرم کننده است

8. Yet international law, not some quirk of humanity, requires that under certain circumstances it must be done.
[ترجمه ترگمان]با این حال، حقوق بین الملل، نه بخشی از انسانیت، مستلزم آن است که تحت شرایط خاصی، آن را انجام دهد
[ترجمه گوگل]با این وجود، قوانین بین المللی، بعضی از مردم بومی نیستند، نیازمند آن است که در شرایط خاصی انجام شود

9. What strange quirk of the heart made me feel so much a part of the life of this place?
[ترجمه ترگمان]چه تغییر عجیبی باعث شد احساس کنم بخشی از زندگی این مکان هستم؟
[ترجمه گوگل]چه عجیب و غریب از قلب من باعث شد که من بخشی از زندگی این مکان را احساس کنم؟

10. Some bizarre quirk led Newman to take a route back to London past the bell tower where Sandy had died.
[ترجمه ترگمان]یک تغییر عجیب و غریب منجر به این شد که نیومن به لندن برگردد و از برج ناقوس که سندی در آنجا مرده بود، به لندن برگردد
[ترجمه گوگل]بعضی از عجایب عجیب و غریب، نیومن را رهبری کرد تا مسیری را به لندن بیاندازد که در آن سنی جان باخت

11. Through a quirk of nature, I, a reptile, had suddenly been rendered a biped.
[ترجمه نصر] یکی از آن اتفاقات غریب طبیعت ، من خزنده را به یک موجود دو پا تبدیل کرد.
[ترجمه ترگمان]از میان یک تغییر طبیعت، یک حیوان خزنده، ناگهان یک حیوان دوپا شده بود
[ترجمه گوگل]من از طریق یک فریب طبیعت، من، خزنده، به طور ناگهانی به دوش گرفتم

12. The Steelworkers, by a quirk of history, had it the other way around.
[ترجمه ترگمان]The، با تغییر دادن تاریخ، راه دیگری را طی کرده بود
[ترجمه گوگل]کارگران فولاد، با سابقه تاریخ، آن را به دور از دیگران بود

13. This quirk was to come under scrutiny in the Liverpool post-mortems a few months later.
[ترجمه ترگمان]این تغییر در بخش لیورپول در چند ماه بعد تحت موشکافی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این شایعه چند ماه پس از مرگش در لیورپول مورد بررسی قرار گرفت

14. The Academy has this quirk about a plebe having to pass orals before proceeding.
[ترجمه ترگمان]این آکادمی دارای این ویژگی منحصر به فرد است که باید قبل از حرکت از orals عبور کند
[ترجمه گوگل]آکادمی این مزیت را در مورد یک پرونده دارد که باید پیش از انجام آن، منتقل شود

a quirk of fortune

روی آوردن بخت


He had the quirk of addressing his wife as "Mr. Ahmad".

او این عادت عجیب را داشت که زنش را «احمد آقا» صدا می‌زد.


پیشنهاد کاربران

Quirk of fate/fortune:
روی آوردن بخت، یار بودن بخت

something that is strange and unexpected
something strange that happens by chance


تناقضات

عادت / خصوصیت عجیب و غیر عادی

ویژگی، خصلت بخصوص

بازی ( مثل :بازی سرنوشت )
ادا ، اطوار ( مثل: سیگار خاموش گذاشتن لای انگشتاش یکی از اداهاشه.


کلمات دیگر: