کلمه جو
صفحه اصلی

talk down


معنی : ساکت کردن، از روبردن
معانی دیگر : 1- (با بلند یا موثرتر یا مستدل تر حرف زدن) خاموش کردن، مجبور به سکوت کردن، دهان کسی را بستن 2- (هواپیما -با دستورات شفاهی) خلبان را در فرود یاری دادن

انگلیسی به فارسی

چانه زدن سر قیمت پایین‌تر


ساکت کردن، از روبردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to belittle; underestimate.
مترادف: downplay, minimize, underestimate, undervalue
مشابه: depreciate, lowball

- He tried to talk down her part in their success.
[ترجمه ترگمان] سعی کرد در موفقیت خود با او صحبت کند
[ترجمه گوگل] او سعی کرد تا بخشش را در موفقیت خود به بحث بگذارد

مترادف و متضاد

ساکت کردن (فعل)
conciliate, calm, appease, soothe, quiet, still, silence, pacify, quieten, shush, talk down

از رو بردن (فعل)
talk down

Negotiate a lower price


جملات نمونه

1. If you do not talk down to a child, it will assuredly talk up to you.
[ترجمه ترگمان]اگر با یک بچه حرف نزنید، به طور قطع با شما حرف خواهد زد
[ترجمه گوگل]اگر شما به یک کودک صحبت نکنید، مطمئنا با شما صحبت خواهد کرد

2. I wish politicians wouldn't talk down to us as if we were idiots.
[ترجمه ترگمان]کاش سیاستمداران با ما مثل احمق ها حرف نمی زدند
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که سیاستمداران به ما نگفتند که اگر ما عجیب بودیم

3. Don't talk down to me.
[ترجمه ترگمان]با من حرف نزن
[ترجمه گوگل]به من نگو

4. You shouldn't talk down your own achievements.
[ترجمه ستاره] شما نباید دستاوردهای خود را کم اهمیت جلوه دهید.
[ترجمه ترگمان]تو نباید درباره دلاوری های خودت حرف بزنی
[ترجمه گوگل]شما نباید دستاوردهای خودتان را پایین بیاورید

5. The material was written to inform, but not talk down to, consumers.
[ترجمه ترگمان]مطالب نوشته شده بود تا به آن ها اطلاع داده شود، اما با آن ها صحبت نکنید
[ترجمه گوگل]این مطالب برای اطلاع رسانی، اما به مصرف کنندگان نرسیده است

6. Let us not constantly try to talk down the coal industry.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید دائما در مورد صنعت زغال سنگ صحبت نکنیم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید ما به طور مداوم سعی نکنیم صنعت زغال سنگ را به بحث بگذاریم

7. Many talks fail because speakers talk down or over the heads of their audience.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مذاکرات به این دلیل شکست می خورند که speakers صحبت می کنند و یا بر سر مخاطبین خود صحبت می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مذاکرات شکست خورده است، چون سخنرانان در سرتاسر مخاطبانشان حرف می زنند

8. One after another their ideas were talk down.
[ترجمه ترگمان]یکی پس از دیگری اندیشه های خود را در میان نهاد
[ترجمه گوگل]یکی پس از دیگری، ایده هایشان به هم می پیچیدند

9. It is unwise for a lecturer to talk down to his audience.
[ترجمه ترگمان]این کار عاقلانه ای نیست که یک سخنران با مخاطبین خود صحبت کند
[ترجمه گوگل]برای سخنران، مخاطب به سخنان مخاطبش بی معنی است

10. Don't talk over their heads or talk down to them.
[ترجمه ترگمان]از بالای سرشان حرف نزنید و با آن ها حرف نزنید
[ترجمه گوگل]با سر خود صحبت نکنید و به آنها بگوئید

11. Top tip? Never underestimate your students and never talk down to them.
[ترجمه ترگمان]سر بالا؟ هرگز students را دست کم نگیرید و هرگز با آن ها صحبت نکنید
[ترجمه گوگل]نوک بالا؟ هرگز دانشجویان خود را نادیده نگیرید و هرگز به آنها نگویید

12. You'll never get the best price if you talk down to them.
[ترجمه ترگمان]اگر با آن ها حرف بزنی بهترین قیمت ها را نخواهی برد
[ترجمه گوگل]اگر با آنها صحبت نکنید، بهترین قیمت را دریافت نخواهید کرد

13. How dare you talk down to me like this?
[ترجمه ترگمان]چطور جرات می کنی اینجوری باه ام حرف بزنی؟
[ترجمه گوگل]چطور جرات کنی به من مثل این صحبت کنی؟

14. They can " talk down " the pilot to the point where he can actually see the runway.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند از \"خلبان تا جایی که بتواند باند فرودگاه را ببیند\" صحبت کنند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند خلبان را به نقطه ای برسانند که می تواند باند را ببیند

15. He was usually available for comment and did not talk down to journalists.
[ترجمه ترگمان]او معمولا برای اظهار نظر در دسترس بود و با روزنامه نگاران صحبت نکرد
[ترجمه گوگل]او معمولا برای اظهار نظر در دسترس بود و به روزنامه نگاران نمی گفت

پیشنهاد کاربران

نادیده گرفتن

منفی صحبت کردن

از رو بردن

با کسی بد حرف زدن

talk down to somebody= کسی را با حرف تحقیر کردن، با تحقیر، با کسی حرف زدن


از روی غرور با کسی حرف زدن
از سر تحقیر با کسی حرف زدن

تماس پایین

دست کم گرفتن

ضایع کردن طرف مقابل

بدگویی کردن
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین MACMILLAN :
to talk about someone or something in a way that makes people think they are not as good as they really are

کم اهمیت جلوه دادن

بد حرف زدن طوری که طرف مقابل از شما کمتره یا بی عرضه تره
talk to the person as if
they were inferior,
stupid, or
incompetent


کلمات دیگر: