کلمه جو
صفحه اصلی

rapidly


معنی : سریعا
معانی دیگر : تند، بسرعت

انگلیسی به فارسی

به سرعت، سریعا، با شتاب، با عجله


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: quickly; at a fast pace or in a short time.

- The temperature falls rapidly after sunset here.
[ترجمه ترگمان] دمای هوا پس از غروب آفتاب در اینجا به سرعت کاهش می یابد
[ترجمه گوگل] دمای پس از غروب خورشید به سرعت در حال سقوط است

• quickly, fast, swiftly

مترادف و متضاد

سریعا (قید)
quickly, rapidly, swiftly

very quickly


Synonyms: at speed, briskly, expeditiously, fast, flat out, full tilt, hastily, hurriedly, immediately, in a hurry, in a rush, in haste, lickety-split, like a shot, posthaste, precipitately, promptly, speedily, swiftly, with dispatch


Antonyms: leisurely, slowly


جملات نمونه

1. he jumped rapidly from captain to colonel
او به سرعت از سروانی به سرهنگی ارتقا یافت.

2. rabbits propagate rapidly
خرگوش به سرعت زاد و ولد می کند.

3. she pattered rapidly down the stairs
او به سرعت تلپ تلپ کنان از پله ها پایین رفت.

4. water sinks rapidly into the thirsty ground
آب به تندی در زمین خشک فرو می رود.

5. kashan is prospering rapidly
کاشان به سرعت رو به رونق است.

6. the elevator descended rapidly
آسانسور به سرعت پایین رفت.

7. the fire took rapidly
آتش به سرعت گرفت (روشن شد).

8. the river rose rapidly
رودخانه به سرعت بالا آمد.

9. the temperature fell rapidly
حرارت به سرعت کاهش یافت.

10. the wind rose rapidly
باد به سرعت شدت یافت.

11. the city's population is swelling rapidly
جمعیت شهر به سرعت زیاد می شود.

12. we filled their orders as rapidly as they came in
ما سفارش های آنها را به مجرد وصول اجرا می کردیم.

13. akbar held the rudder while the other five rowed rapidly
اکبر سکان را در دست گرفت در حالیکه آن پنج نفر دیگر به سرعت پارو می زدند.

14. we should not allow our national riches to be wasted so rapidly
نباید اجازه بدهیم که ثروت های ملی ما به این سرعت بر باد داده شوند.

15. The frequency of Kara's phone calls increased rapidly.
[ترجمه ترگمان]فرکانس تماس های تلفنی Kara به سرعت افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]فراوانی تماسهای تلفنی کارا به سرعت افزایش یافت

16. Discontent among junior ranks was rapidly spreading.
[ترجمه ترگمان]Discontent در میان صفوف سوم به سرعت در حال گسترش بود
[ترجمه گوگل]نارضایتی در میان صفوف جوانان به سرعت در حال گسترش بود

17. She outgrew her clothes so rapidly that Patsy was always having to buy new ones.
[ترجمه ترگمان]لباس هایش آنقدر کوچک بود که پتسی همیشه مجبور بود لباس های نو بخرد
[ترجمه گوگل]او لباس های خود را چنان غافلگیر کرد که پاتزی همیشه مجبور شد که به خرید جدیدی بپردازد

18. The fire spread very rapidly because of the strong wind.
[ترجمه ترگمان]آتش به علت وزش باد شدید به سرعت پخش شد
[ترجمه گوگل]آتش به شدت به علت باد شدید گسترش پیدا می کند

19. He rapidly hent my clothes before I dropped off the cliff.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت لباس هایم را در آورد، قبل از اینکه از صخره پایین بیفتم
[ترجمه گوگل]او به سرعت لباس من را قبل از افتادن از صخره کنار گذاشت

20. The two rapidly became deadly enemies.
[ترجمه ترگمان]این دو به سرعت دشمن جانی شدند
[ترجمه گوگل]این دو به سرعت دشمنان کشنده شدند

House prices have escalated rapidly

قیمت مسکن به سرعت افزایش یافته


In warm weather these germs multiply rapidly

این میکروب‌ها در هوای گرم به سرعت تکثیر می‌شوند


پیشنهاد کاربران

مداوم

very quickly and in a very short time

سریعا

به سرعت


زود

سریع . زود . سریعا
مثال:children grow up rapidly
بچه ها سریع بزرگ میشوند

she have a lunch rapidly او میخورد ناهار را سریع

سریع

به سرعت
she gave correct answers to all the questions rapidly
او به همه ی سوالات به سرعت پاسخ درست داد 🌁🌁

سریعا ، سریع ، تند


کلمات دیگر: