1. Alexander is a man of unquestioned moral rectitude.
[ترجمه ترگمان]آلکساندر مردی است با استحکام اخلاقی بی چون و چرا
[ترجمه گوگل]اسکندر مردی است که از توانایی های اخلاقی نامطلوب برخوردار است
2. She is a model of rectitude.
[ترجمه ترگمان]او نمونه ای از درستکاری است
[ترجمه گوگل]او یک مدل موثر است
3. An austere man of unquestioned moral rectitude, Nava inspired deep devotion in those who worked for him.
[ترجمه ترگمان]او مردی سختگیر و درستکار بود و در کسانی که برای او کار می کردند وفاداری عمیقی برمی انگیخت
[ترجمه گوگل]مردی باهوش با اعتماد به نفس بی قید و شرط، نوا، از کسانی که برای او کار می کردند، الهام بخش عمیق بود
4. Local worthies rarely challenged the rectitude of the chief constable.
[ترجمه ترگمان]worthies محلی به ندرت رئیس پاسبان را به چالش می کشند
[ترجمه گوگل]ارزش های محلی به ندرت به چالش کشیده شدن کنسول ارشد می پردازند
5. But such rectitude could only come when the inner disposition was right.
[ترجمه ترگمان]اما تنها کاری که باید انجام داد این بود که وقتی خلق و خوی درونی او درست بود، می توانست به اینجا بیاید
[ترجمه گوگل]اما چنین مقابله ای تنها زمانی ممکن بود که حالت درونی درست باشد
6. Such rectitude, however, was very much the exception rather than the rule among the great powers.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این درستکاری، به جای قانون در میان قدرت های بزرگ، بسیار استثنایی بود
[ترجمه گوگل]با این حال، چنین محرکی بسیار جدی بود و نه حکومت میان قدرتهای بزرگ
7. Most of them led lives of exemplary moral rectitude.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها منجر به rectitude اخلاقی نمونه شدند
[ترجمه گوگل]اکثر آنها زندگی خوبی را از لحاظ اخلاقی نشان دادند
8. The only shield to his memory is the rectitude and sincerity of his actions.
[ترجمه ترگمان]تنها سپر پوششی که به یاد دارد صداقت و صداقت اعمال او است
[ترجمه گوگل]تنها سپر حافظه او صریح و صمیمیت از اقدامات او است
9. In the matter of fact, rectitude is quite oversimplifie!
[ترجمه ترگمان]در واقع، درستکاری کاملا oversimplifie است!
[ترجمه گوگل]در حقیقت، محکم بودن کاملا پررنگ است!
10. Honesty and rectitude are two of the aspects for the judgement of the social moral standards.
[ترجمه ترگمان]صداقت و درستکاری دو مورد از جنبه های قضاوت در مورد استانداردهای اخلاقی اجتماعی است
[ترجمه گوگل]صداقت و رضایت دو جنبه برای قضاوت در مورد استانداردهای اخلاقی اجتماعی است
11. We bestowed aforetime on Abraham his rectitude of conduct, and well were We acquainted with him.
[ترجمه ترگمان]ما نسبت به ابراهیم و درستکاری او عمل کردیم و ما هم با او آشنا شدیم
[ترجمه گوگل]ما قبل از آن به ابراهیم اهمیت دادیم، و به خوبی با او آشنا شدیم
12. The resulting higher funding cost would encourage fiscal rectitude for the long haul.
[ترجمه ترگمان]هزینه سرمایه گذاری بالاتر منجر به ایجاد ثبات مالی برای مسافت های طولانی خواهد شد
[ترجمه گوگل]در نتیجه هزینه های بالاتری در بودجه، اعتبار مالی را برای مسیری طولانی تشویق می کند
13. Wherever possible, cloak yourself in rectitude.
[ترجمه ترگمان]هر جا که ممکن باشد، خود را به طور شرافتمندانه فدا کنید
[ترجمه گوگل]هر کجا که ممکن است، خود را در رفاه خود پنهان کنید
14. Never turn aside from the path of rectitude.
[ترجمه ترگمان]هرگز از راه راست منحرف نمی شوند
[ترجمه گوگل]هرگز از مسیر معقولیت نگذاشتی