1. a recluse life
زندگی خلوت نشینانه
2. a barren and recluse region
سرزمین لم یزرع و دورافتاده
3. He is a millionaire recluse who refuses to give interviews.
[ترجمه ترگمان]او a است که از دادن مصاحبه خودداری می کند
[ترجمه گوگل]او یک فرقه ی میلیونر است که از مصاحبه ها اجتناب می کند
4. She now leads the life of a recluse.
[ترجمه ترگمان] اون الان زندگی یه آدم منزوی رو هدایت می کنه
[ترجمه گوگل]او اکنون زندگی منحرفی را دنبال می کند
5. His widow became a virtual recluse for the remainder of her life.
[ترجمه ترگمان]بیوه او برای بقیه عمرش به طور مجازی recluse شد
[ترجمه گوگل]بیوه او برای بقیه عمر خود یک مجذوب مجازی بود
6. She became a recluse after her two sons were murdered.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه دو پسرش به قتل رسیدند، او منزوی شد
[ترجمه گوگل]پس از آنکه دو فرزندش به قتل رسیدند، او به عقب میرفت
7. I became more and more of a recluse, avoiding our old haunts for fear of running into him.
[ترجمه ترگمان]بیشتر و بیشتر در گوشه و کنار خانه پرسه می زدم و از پرسه زدن و فرار کردن و فرار کردن به او پرهیز می کردم
[ترجمه گوگل]من بیشتر و بیشتر از یک فراموشی گرفتم، از اجتناب از حوادث قدیمی ما برای ترس از رفتن به او تبدیل شده است
8. He was known to be a bad-tempered recluse, avoided by everyone in the area.
[ترجمه ترگمان]او عادت داشت که a ملایم و tempered باشد، و در این منطقه همه از آن اجتناب می کردند
[ترجمه گوگل]او شناخته شده بود به عنوان فراموشی بد، که توسط همه در منطقه اجتناب شود
9. Old Mr Grimes was a bad-tempered recluse, rarely seen in the town.
[ترجمه ترگمان]آقای Grimes پیر a بود و بندرت در شهر دیده می شد
[ترجمه گوگل]آقای آقای گریمز قدیمی خلع سلاح بود که به ندرت در شهر دیده می شد
10. From being a painfully shy, diffident recluse, he suddenly metamorphosed into a garrulous and sometimes painfully overbearing extrovert.
[ترجمه ترگمان]با این همه، از این که یک گوشه به طرز دردناکی خجالتی و گوشه گیر بود، ناگهان به صورت یکی از پرحرف و پرحرف خویش تبدیل شد
[ترجمه گوگل]از لحاظ ظاهری خجالتی و غم انگیز، او به طور ناگهانی دچار عجله شدید و گاه گاه غرورآفرینی شد
11. He was a natural recluse who found all human relationships difficult.
[ترجمه ترگمان]او recluse بود که تمام روابط انسانی را دشوار می یافت
[ترجمه گوگل]او یک فراموشی طبیعی بود که همه روابط انسانی را دشوار یافت
12. Hudson became a recluse after her husband's death.
[ترجمه ترگمان]هادسون بعد از مرگ شوهرش منزوی شد
[ترجمه گوگل]هادسون پس از مرگ شوهرش، به عقب رفت
13. She turned into a recluse or something?
[ترجمه ترگمان]اون به گوشه گوشه یا همچین چیزی تبدیل شد؟
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک فراموشی یا چیزی؟
14. Worse still is an evil recluse who is repulsively loathsome to gods and men alike.
[ترجمه ترگمان]بدتر از همه کسانی هستند که به نحو غریبی نسبت به خدایان و مردان یک سان نفرت دارند
[ترجمه گوگل]بدتر از آن، یک فراموشی بد است که از نظر خدایان و مردان به طور یکسان خجالت آور است