1. he is trying to rationalize his addiction
او می کوشد اعتیاد خود را توجیه کند.
2. They attempted to rationalize the new working method.
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کردند روش کار جدید را توجیه کنند
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند روش جدید کار را منطقی کنند
3. The first step is to rationalize the denominator of a fraction.
[ترجمه ترگمان]اولین گام منطقی کردن مخرج کسر یک کسر است
[ترجمه گوگل]گام اول این است که معنی دهنده کسری را منطقی سازیم
4. I can't rationalize my absurd fear of insects.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم ترس absurd از حشرات را توجیه کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم ترس پوچ من از حشرات را تصحیح کنم
5. The recession is forcing the company to rationalize.
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی این شرکت را وادار به توجیه عقلانی کرده است
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی این شرکت را مجبور کرده است که منطقی باشد
6. Ideology, the ideas which rationalize a person's class interests, obfuscates scientific analysis.
[ترجمه ترگمان]ایدیولوژی، ایده هایی که علایق گروهی فرد را توجیه می کنند، تحلیل علمی obfuscates
[ترجمه گوگل]ایدئولوژی، ایده هایی که منافع طبقاتی شخص را منطقی می سازد، تحلیل علمی را مختل می کند
7. The company has done a lot to rationalize production.
[ترجمه ترگمان]شرکت کاره ای زیادی را برای توجیه تولید انجام داده است
[ترجمه گوگل]این شرکت برای تحقق بخشیدن به تولید، بسیار کار کرده است
8. You can try to rationalize your low weight loss.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید سعی کنید کاهش وزن کم را توجیه کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید سعی کنید وزن کم خود را کاهش دهید
9. Properly structured, hierarchy can release energy and creativity, rationalize productivity, and actually improve morale.
[ترجمه ترگمان]به طور کامل ساختار بندی شده، سلسله مراتب می تواند انرژی و خلاقیت را رها کند، بهره وری را توجیه کند، و واقعا روحیه را بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]سلسله مراتب به درستی ساختار یافته می تواند انرژی و خلاقیت را آزاد کند، بهره وری را منطقی سازد و در واقع روحیه را بهبود بخشد
10. Glen tries to rationalize his drinking by saying he deserves a beer after a hard day.
[ترجمه ترگمان]گلن سعی می کند drinking را توجیه کند و گفت که پس از یک روز سخت مستحق یک آبجو است
[ترجمه گوگل]گلن تلاش می کند تا نوشیدنی خود را منطقی سازد و گفت: او پس از یک روز سخت، یک آبجو سزاوار است
11. So, we should readjust methodology is to rationalize, deepen and naturalize system of the people's supervisor.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ما باید روش شناسی را با منطقی سازی، تعمیق و تثبیت سیستم ناظر مردم تطبیق دهیم
[ترجمه گوگل]بنابراین، ما باید روش متداول را اصلاح کنیم، سیستم نظارت بر مردم را منطقی تر، عمیق تر و طبیعی تر می کند
12. First, let us look at how some people rationalize their thoughts.
[ترجمه ترگمان]اول، بیایید نگاهی به این بیندازیم که چطور برخی از مردم افکار خود را توجیه می کنند
[ترجمه گوگل]اولا، بگذارید نگاه کنیم که چگونه برخی افکار خود را عقلانی می کنند
13. If you rationalize your fears, you can understand them better.
[ترجمه ترگمان]اگر fears را توجیه کنید، می توانید آن ها را بهتر درک کنید
[ترجمه گوگل]اگر ترس های خود را منطقی کنید، می توانید آنها را بهتر درک کنید
14. Moses pleaded a speech defect to rationalize his reluctance to deliver Jehovah's edicts to Pharaoh.
[ترجمه ترگمان]موزز (موسی)یک نقص کلامی را برای توجیه بی میلی خود برای دادن فرامین یهوه به فرعون، درخواست کرد
[ترجمه گوگل]موسی به ضعف سخن گفتن برای اصلاح بی میلی خود برای ارائه فرامین یهوه به فرعون گوش فرا داد