کلمه جو
صفحه اصلی

savour


معنی : حس ذائقه، دوست داشتن، مزه کردن
معانی دیگر : savor حس ذائقه، مزه، طعم، بو، فهمیدن

انگلیسی به فارسی

( savor ) حس ذائقه، مزه، طعم، بو، مزه کردن، فهمیدن،دوست داشتن


مزه، بو، طعم، حس ذائقه، دوست داشتن، مزه کردن، فهمیدن


انگلیسی به انگلیسی

• taste for a long time; take pleasure in -; enjoy; spice; have a characteristic of -; give of an odor (also savor)
taste; smell, odor; distinctive quality; power to excite or interest (also savor)
if you savour food or drink, you eat or drink it slowly in order to taste its full flavour and to enjoy it properly.
if you savour an experience, you take great pleasure and delight in it, enjoying it as much as you can.

مترادف و متضاد

حس ذائقه (اسم)
savor, savour

دوست داشتن (فعل)
love, affect, like, smack, savor, savour

مزه کردن (فعل)
taste, savor, savour, sample

جملات نمونه

1. The best smell is bread, the best savour salt, the best love that of children.
[ترجمه ترگمان]بهترین بو نان است، بهترین مزه نمک، بهترین عشق که کودکان را دوست می دارد
[ترجمه گوگل]بهترین بوی نان است، بهترین نمک طعم دار، بهترین عشق از کودکان است

2. His political views have a savour of fanaticism.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های سیاسی او طعم تعصب مذهبی را دارند
[ترجمه گوگل]دیدگاه های سیاسی او مشتاق تعصب است

3. The soup has a savour of onion.
[ترجمه ترگمان]سوپ مزه پیاز دارد
[ترجمه گوگل]سوپ دارای پیاز خوش طعم است

4. Savour the sights and smells of the age of steam in the National Railway Museum.
[ترجمه ترگمان]دیدن مناظر و بوی عصر بخار در موزه ملی راه آهن
[ترجمه گوگل]لذت بردن از مناظر و بویایی از سن بخار در موزه ملی راه آهن

5. His recent comments savour of hypocrisy.
[ترجمه ترگمان]نظرات اخیر او حاکی از ریاکاری است
[ترجمه گوگل]اظهارات اخیر او باعث طغیان ریاکاری شده است

6. Savour the culinary delights of Mexico.
[ترجمه ترگمان]از غذاهای culinary مکزیک لذت ببرید
[ترجمه گوگل]لذت بردن از لذت های آشپزی مکزیک

7. For Emma, life had lost its savour.
[ترجمه ترگمان]برای اما زندگی طعم آن را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]برای مامان، زندگی خود را از دست داده بود

8. Life without Anna had no savour, was tedious, insupportable.
[ترجمه ترگمان]زندگی بدون آن که آنا طعم آن را استشمام کند، خسته کننده و تحمل ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]زندگی بدون آنا خوش طعم بود، خسته کننده و غیر قابل تحمل بود

9. Savour the flavour of each mouthful, and chew your food well.
[ترجمه ترگمان]طعم هر لقمه را مزه مزه می کند و غذای شما را خوب می جوید
[ترجمه گوگل]عطر و طعم هر لقمه را طعم دهید و غذای خود را خوب بخورید

10. The rooms in this hotel savour of a whiff of roach.
[ترجمه ترگمان]در این هتل بوی یک سوسک را استشمام می کند
[ترجمه گوگل]اتاق ها در این هتل عجیب و غریب است

11. Victory was sweet, and he wanted to savour every moment.
[ترجمه ترگمان]پیروزی شیرین بود و می خواست هر لحظه از آن لذت ببرد
[ترجمه گوگل]پیروزی شیرین بود، و او می خواست هر لحظه بخورد

12. I wanted to savour every moment.
[ترجمه ترگمان]دلم می خواست هر لحظه از آن لذت ببرم
[ترجمه گوگل]من می خواستم لحظه ای را تحسین کنم

13. His behaviour does rather savour of hypocrisy.
[ترجمه ترگمان]رفتارش اندکی آمیخته با دورویی است
[ترجمه گوگل]رفتار او به جای ریاکاری ریاکارانه نیست

14. Life seemed to have lost its savour for him.
[ترجمه ترگمان]گویی زندگی او را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که زندگی خود را برای او از دست داده بود

پیشنهاد کاربران

لذت بردن ؛ مزه , رنگ و بو

# She savoured the taste of the champagne
# He inhaled the smoke, savouring it
# He savoured his few hours of freedom
# The sweet savour of wood smoke
# She felt that life had lost most of its savour


کلمات دیگر: