کلمه جو
صفحه اصلی

savory


معنی : مرزه، مطبوع طبع، خوش طعم، لذیذ، خوش مزه، خوشگوار، مورد پسند
معانی دیگر : شور، تند، غیر شیرین، خوشبو، باب دندان، خوشایند، گیرا، (گیاه شناسی) مرزه (satureja به ویژه summer savory یا s. hortensis و winter savory یا s. montana)

انگلیسی به فارسی

( savoury ) خوش طعم، مطبوع طبع، مورد پسند


خوشمزه، مرزه، مورد پسند، خوش طعم، خوشگوار، خوش مزه، لذیذ، مطبوع طبع


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a pleasant taste or smell; appetizing.
مترادف: appetizing, aromatic, luscious, mouthwatering, palatable, scrumptious, yummy
متضاد: acrid, insipid, unsavory
مشابه: delectable, delicious, fragrant, sapid, tasteful, tasty, toothsome

- She couldn't wait to try the exotic and savory dishes on the buffet.
[ترجمه ترگمان] او نمی توانست صبر کند تا غذاهای خارجی و مطبوع را روی بوفه امتحان کند
[ترجمه گوگل] او نمی توانست صبر کند تا غذاهای عجیب و غریب را در بوفه تحویل دهد

(2) تعریف: not sweet; piquant or salty.
مترادف: piquant
متضاد: sweet
مشابه: pungent, salty, spicy, tangy

- He prefers savory snacks such as chips to candy or cookies.
[ترجمه katayoon] او خوراکی هایی مانند چیپس را به آب نبات یا کوکی ترجیح می دهد
[ترجمه ترگمان] او خوردن اسنک را به شیرینی یا شیرینی ترجیح می دهد
[ترجمه گوگل] او ترجیح می دهد تنقلات طعم مانند چیپس به آب نبات یا کوکی ها

(3) تعریف: socially acceptable; respectable.
مترادف: reputable, respectable, upright, upstanding
متضاد: unsavory
مشابه: dependable, honest, reliable, trustworthy, wholesome
اسم ( noun )
حالات: savories
مشتقات: savorily (adv.), savoriness (n.)
• : تعریف: a piquant or pungent dish served esp. in Britain as an appetizer or in place of a sweet dessert.
اسم ( noun )
حالات: savories
• : تعریف: any of various aromatic herbs related to mint, used esp. as a seasoning in cooking.

• tasty, having a pleasant flavor; fragrant, having a pleasant odor; appetizing; agreeable, pleasant; spicy, piquant

مترادف و متضاد

pleasing, delicious in flavor


مرزه (اسم)
savory

مطبوع طبع (صفت)
appetizing, savory, savoury

خوش طعم (صفت)
delicate, mellow, dainty, piquant, savory, tasty, palatable, delicious, toothsome

لذیذ (صفت)
yummy, luscious, savory, pleasurable, palatable, delicious, delectable, toothsome, saporous

خوش مزه (صفت)
yummy, delicate, luscious, piquant, savory, flavorous, tasty, palatable, delicious, toothsome, zesty, flavored, zestful, sapid, gustable, interesting, jestful

خوشگوار (صفت)
savory, savoury, tasty, palatable, digestible

مورد پسند (صفت)
pleasant, savory, savoury

Synonyms: agreeable, ambrosial, aperitive, appetizing, aromatic, dainty, decent, delectable, exquisite, fragrant, full-flavored, good, luscious, mellow, mouthwatering, palatable, perfumed, piquant, pungent, redolent, relishing, respectable, rich, sapid, savorous, scrumptious, spicy, sweet, tangy, tasty, tempting, toothsome, wholesome


Antonyms: bland, displeasing, distasteful, offensive, tasteless, unappetizing


جملات نمونه

1. a savory mess of rice and chicken livers
خوراک خوشمزه ای از برنج و جگر مرغ

2. a savory relish
چاشنی تند

3. I prefer savory to sweet.
[ترجمه ترگمان]من غذاهای خوش مزه رو ترجیح میدم
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم طعم شیرین

4. Do you prefer sweet or savory food?
[ترجمه ترگمان]غذای شیرین یا خوش مزه رو ترجیح میدی؟
[ترجمه گوگل]آیا غذای شیرین یا طعم دهنده را ترجیح می دهید؟

5. Also featured daily is a savory filled pastry, an option with myriad possibilities.
[ترجمه ترگمان]همچنین در هر روز یک شیرینی پر چرب و خوش مزه وجود دارد که دارای امکانات بی شماری است
[ترجمه گوگل]همچنین روزانه یک نوشیدنی پر از نعناع است که یک گزینه با امکانات فراوان است

6. I was glad to meet Alan Savory, the opposition spokesman - a young, cool customer, dark and striking.
[ترجمه ترگمان]خوشحال بودم که با آلن savory، سخنگوی اپوزیسیون - یک مشتری جوان، خونسرد، تاریک و قابل توجه ملاقات کنم
[ترجمه گوگل]من خوشحالم که با آلن ساوری، سخنگوی مخالف - مشتری جوان، خنک، تاریک و قابل توجه، ملاقات کرد

7. There were some less savory businesses at the south end of Sewell Street.
[ترجمه ترگمان]در انتهای خیابان Sewell در قسمت جنوبی خیابان Sewell دیده می شد
[ترجمه گوگل]در انتهای جنوب خیابان سئول، برخی از کسب و کارهای ارزانتر وجود دارد

8. And yet that warm and savory kitchen was empty.
[ترجمه ترگمان]و با این حال آشپزخانه گرم و مطبوع خالی بود
[ترجمه گوگل]و با این حال آشپزخانه گرم و طعم خالی بود

9. Most people rarely consider the savory muffin, served as a bread course with entrees.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم به ندرت کیک خوش مزه را در نظر می گیرند و به عنوان یک دوره نان با entrees سرو کار می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم به ندرت گوشت خوار را در نظر می گیرند، به عنوان یک دوره نان با غذا سروکار دارند

10. Americans eat about six billion pounds of savory snacks a year.
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها حدود ۶ میلیارد پوند از اسنک اشتها را می خورند
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها سالانه حدود شش میلیارد پوند از تنقلات خوشمزه مصرف می کنند

11. Woody herbs, like thyme, marjoram and winter savory stay green in all but the hardest winters and clip into tiny hedging.
[ترجمه ترگمان]گیاهان وودی مانند آویشن، marjoram و کباب زمستانی در همه جای سخت ترین زمستان و کلیپ در پوشش ریسک کوچک سبز باقی می مانند
[ترجمه گوگل]گیاهان وودی، مانند آویشن، میجران و قرمز زمستان، سبز در همه جا، اما سخت ترین زمستان و کلیپ را به حصار کوچک

12. But in glossing over the less savory results of its actions, the organization denies itself a rare opportunity.
[ترجمه ترگمان]اما در glossing نسبت به نتایج less کم تر، سازمان خود را یک فرصت نادر رد می کند
[ترجمه گوگل]اما در خاتمه دادن به نتایج بدتری از اقداماتش، سازمان خود را یک فرصت نادرست را انکار می کند

13. Here presents you savory food and well-appointed meeting rooms with the professional service.
[ترجمه ترگمان]در اینجا به شما غذای خوش مزه و اتاق های ملاقات با خدمات حرفه ای ارائه می شود
[ترجمه گوگل]غذای خوشمزه و اتاق های جلسه ای به خوبی با خدمات حرفه ای ارائه می شود

14. He doesn't have a very savory, reputation.
[ترجمه ترگمان]اون شهرت خیلی خوبی نداره
[ترجمه گوگل]او بسیار خوابیده و شهرت ندارد

15. Sweet fruit, strawberry and plum, with savory forest floor notes.
[ترجمه ترگمان]میوه های شیرین، توت فرنگی و آلو با کاغذهای نازک جنگلی
[ترجمه گوگل]میوه های شیرین، توت فرنگی و آلو، با یادداشت های خاکستری گوشتی

a savory relish

چاشنی تند


پیشنهاد کاربران

مورد پسند، خوش طعم

Savory food tastes salty or spicy, not sweet

گیاه مرزه، یه جور طعم دهنده گیاهی

۱ - در آشپزی به غذای شور یا تند گفته میشود که در مقابل آن غذای شیرین قرار میکیرد.
In the world of cusine the term savory is used to refer to salty or spicy foods or
the opposite of sweet

۲ - مطبوع، پسندیده، خوشایند

۳ - مرزه

There are both savory and sweet dumplings in most cultures


کلمات دیگر: