کلمه جو
صفحه اصلی

salad


معنی : سالاد
معانی دیگر : سبزیجات سالادی، (محلی) کاهو

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of various cold vegetable mixtures, usu. containing lettuce, tomato, cucumber, onions, and the like, and served with a dressing.

- Romaine lettuce makes a nice green salad.
[ترجمه ترگمان] lettuce کاهو یک سالاد سبز خوب درست می کند
[ترجمه گوگل] کاهو رومی یک سالن سبز خوب را می سازد

(2) تعریف: a similar mixture made with meat, poultry, seafood, or fruit.

• dish made from several foods mixed together (esp. vegetables); herbs and vegetables used in a salad; greens, edible leaves of green vegetables (in the southern usa)
a salad is a mixture of uncooked vegetables or of cooked vegetables that are eaten cold.

مترادف و متضاد

سالاد (اسم)
salad

dish of vegetables


Synonyms: coleslaw, fruit salad, greens, mixed greens, potato salad, tossed salad, Waldorf salad


جملات نمونه

1. salad oil
روغن سالاد

2. a salad drenched in brandy
سالادی که در براندی خوابانده شده است

3. green salad
سالاد سبزی (کاهو و اسفناج و غیره)

4. low-cal salad dressing
سس سالاد کم کالری

5. smooth salad dressing
سس سالاد یکدست

6. the salad tastes of garlic
سالاد طعم سیر دارد.

7. this salad needs seasoning
این سالاد نیاز به چاشنی دارد.

8. tossed salad
سالاد آمیخته (با سس)

9. homa flavored the salad with spices and vinegar
هما سالاد را با ادویه و سرکه چاشنی کرد.

10. add some salt to the salad
قدری نمک سالاد را زیاد کن.

11. a touch of garlic in the salad
یک خرده سیر در سالاد

12. the meal consisted of rice and kabob and salad
غذا شامل چلو،کباب و سالاد بود.

13. the second course (of the dinner) consisted of salad and the fifth, of fried fish
بخش دوم (شام)،سالاد و بخش پنجم ماهی سرخ کرده بود.

14. Trickle some oil over the salad.
[ترجمه ترگمان]یه کمی روغن روی سالاد بریز
[ترجمه گوگل]روغن زیتون را روی سالاد بریزید

15. Avocado salad is a favourite of mine.
[ترجمه ترگمان]سالاد میوه مورد علاقه من است
[ترجمه گوگل]سالاد آووکادو مورد علاقه من است

16. Chop the celery and add it to the salad.
[ترجمه ترگمان]کرفس خرد کنید و آن را به سالاد اضافه کنید
[ترجمه گوگل]کرفس را به هم بزنید و آن را به سالاد اضافه کنید

17. The salad was decorated with segments of orange.
[ترجمه ترگمان]سالاد با بخش هایی از پرتقال تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]سالاد با بخش های نارنجی تزئین شده بود

18. He mixed his guests a salad.
[ترجمه نرجس] او ( پسر ) یک سالاد رو مخلوط کرد
[ترجمه ترگمان] He رو با سالاد مخلوط کرده
[ترجمه گوگل]او مهمانان یک سالاد را مخلوط کرد

19. I decorated the fruit salad with a sprig of mint.
[ترجمه ترگمان]سالاد میوه را با شاخه نعناع تزئین کردم
[ترجمه گوگل]من سالاد میوه را با یک نخ نعناع تزئین کردم

20. We've got to buy some cheese, bread, butter, salad oil, and so on.
[ترجمه ترگمان]ما باید مقداری پنیر، نان، کره، روغن سالاد و غیره بخریم
[ترجمه گوگل]ما باید برخی از پنیر، نان، کره، روغن سالاد و غیره بخریم

21. Have some pickles with your salad.
[ترجمه ترگمان] یه مقدار ترشی با سالاد تو بخور
[ترجمه گوگل]برخی از ترشی را با سالاد خود داشته باشید

22. He talked eagerly between mouthfuls of salad.
[ترجمه ترگمان]با ولع بین دو لقمه سالاد حرف می زد
[ترجمه گوگل]او با مشتاقانه سخن گفتن بین صدای سالاد بود

پیشنهاد کاربران

سالاد

salad
salad : sal - ad
ریشه یِ sal = salt = نَمَک بوده وَ یونانی ست.
پَسوَندِ ad - نام ساز اَست.
پیش نَهاد :
کالاد : کال - آد
هَر چَند کال به مینه یِ نَمَک نَبوده بَلکه خام چَمیده می شَوَد ولی می تَوان با این نِگَرِش این خوراکی را کالاد نامید زیرا اَز سَبزیگاتِ خام دُرُست می گَردَد.
پَسوَندِ - آد گِردآمَده یا گِردآوَرده ( مَجموعه ) مینه می دَهَد مانَندِ :
سِتاد : سِت - آد
گِردآمَدِگانی که بَرای کاری ایستاده اَند یا آماده به کارَند یا به گُفته ای اَز نِشَستَن بَرخاسته اَند وُ ایستاده اَند که نِشان دَهَنده یِ پیش اَنجامِ کاری ست .


کلمات دیگر: