کلمه جو
صفحه اصلی

handling


معنی : رسیدگی، لمس، اداره، بررسی
معانی دیگر : اداره کردن

انگلیسی به فارسی

بررسی، لمس، رسیدگی، اداره (کردن)


رسیدگی، اداره، بررسی، لمس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a using of the hands to touch or carry.

(2) تعریف: the way in which a person, thing, or matter is managed or attended to.
مشابه: use

- He needs gentle handling.
[ترجمه ترگمان] اون به یه دسته آروم نیاز داره
[ترجمه گوگل] او نیاز به آرامش دارد

• care, treatment; touch

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] اداره کردن ؛ بررسی کردن ؛ انجام دادن
[عمران و معماری] جابجا کردن - حمل مواد
[صنعت] جابجایی، حمل
[نساجی] جابه جا کردن - حمل - کارکردن
[پلیمر] زیردست

مترادف و متضاد

رسیدگی (اسم)
assistance, attention, verification, puberty, consideration, probe, investigation, inquiry, exam, examination, handling, scrutiny, attendance, audit, cassation, inquest

لمس (اسم)
handle, attaint, handling, tactility

اداره (اسم)
office, operation, steerage, handling, ministration, helm, bureau, management

بررسی (اسم)
study, deliberation, discussion, survey, check, handling, scrutiny, checking

management


Synonyms: administration, approach, care, charge, conduct, direction, manipulation, running, styling, superintendence, supervision, treatment


Antonyms: mismanagement


جملات نمونه

1. her handling of customers
رفتار او با مشتریان

2. the deft handling of the knife by a surgeon
کاربرد ماهرانه ی چاقو توسط جراح

3. She publicly denounced the government's handling of the crisis.
[ترجمه ترگمان]او در ملا عام رسیدگی دولت به این بحران را محکوم کرد
[ترجمه گوگل]او عملا مخالفت دولت با مدیریت بحران را محکوم کرد

4. He was criticized for his inept handling of the problem.
[ترجمه ترگمان]او بخاطر برخورد inept با این مشکل مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او برای دست زدن به ناکامی این مشکل انتقاد کرد

5. Preston is particularly good at handling temperamental people.
[ترجمه ترگمان]پرستون به خصوص در کنترل کردن افراد خلقی بسیار خوب است
[ترجمه گوگل]پرستون به خصوص در مورد رفتارهای پرخاشگرانه خوب است

6. His handling of the crisis attested to his strength of character.
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد او با بحران حاکی از قدرت شخصیت او بود
[ترجمه گوگل]دست زدن به او از بحران، نشان دهنده قدرت شخصیت اوست

7. The utmost caution must be exercised when handling explosives.
[ترجمه ترگمان]حداکثر احتیاط باید در هنگام حمل مواد منفجره اعمال شود
[ترجمه گوگل]هنگام حمل مواد منفجره باید بیشترین احتیاط را انجام داد

8. Timid children need gentle handling to build up their confidence.
[ترجمه ترگمان]کودکان Timid نیاز به جابجایی ملایم دارند تا اعتماد به نفس خود را افزایش دهند
[ترجمه گوگل]بچه های تند و زننده نیاز به اعتماد به نفس دارند

9. The engineer is capable of handling the problem.
[ترجمه ترگمان]مهندس قادر به رسیدگی به این مشکل است
[ترجمه گوگل]مهندس قادر به حل مشکل است

10. The police were praised for their restraint in handling the demonstrators.
[ترجمه ترگمان]پلیس بخاطر خودداری از برخورد با تظاهر کنندگان مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه گوگل]پلیس برای دست زدن به تظاهرکنندگان ستایش کرد

11. He was handling his toy all the morning.
[ترجمه ترگمان]کل صبح داشت اسباب بازی هاش رو کنترل می کرد
[ترجمه گوگل]او تمام صبح دست و پنجه نرم کرد

12. You must be careful when handling chemicals.
[ترجمه ترگمان]وقتی مواد شیمیایی رو کنترل می کنی باید مراقب باشی
[ترجمه گوگل]هنگام دست زدن به مواد شیمیایی، باید مراقب باشید

13. A computer is a device for handling of processing information.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر وسیله ای برای پردازش اطلاعات پردازش است
[ترجمه گوگل]یک کامپیوتر یک دستگاه برای مدیریت پردازش اطلاعات است

14. I was impressed by his handling of the affair.
[ترجمه ترگمان]من تحت تاثیر این قضیه قرار گرفتم
[ترجمه گوگل]من تحت تأثیر رفتار او قرار گرفتم

15. Her handling of the crisis fills me with admiration.
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد او با بحران، مرا تحسین می کند
[ترجمه گوگل]اداره او از بحران، من را تحسین می کند

پیشنهاد کاربران

standard ground handling agreement

کار انداختن

سازوکار

در نانوایی به معنی ورز دادن با دست

بررسی


کنترل، مدیریت

حمل و نقل، جابجایی

تولید با دست، دستی

کنترل کردن، اداره کردن، مدیریت کردن، جرح و تعدیل کردن، تصحیح کردن

معامله کردن، اداره کردن

توانایی

گرداننده

در مبحث اموال مسروقه در حقوق به معنی نگهداری هست. Handling stolen goods نگهداری اموال مسروقه

دستکاری

این کلمه در بازی های ماشینی به معنای فرمان پذیری میباشد. هر چه قدر فرمان پذیری بیشتر باشد، با ماشین راحت تر مانور میدهید.
☺متشکرم که این توضیح را خواندید. ☺

جمع کردن یه قضیه ای


handling ( noun ) =کنترل، مدیریت، رسیدگی، حمل و نقل، جابه جایی، هزینه ( حمل و نقل ) ، هدایت پذیری، بررسی، دستگردانی، لمس، سازماندهی، اداره ( کردن )

definition = طوری که کسی با یک موقعیت یا شخص برخورد می کند/چگونگی کنترل آسان وسیله نقلیه/عمل یا هزینه حمل و نقل یا جا به جایی ، ذخیره سازی یا بسته بندی کالا/روند برخورد با یک وضعیت ، به ویژه یک شرایط دشوار ( careful/skillful handling = کنترل یا مدیریت دقیق، کنترل یا مدیریت ماهرانه ) /عمل انتقال ، ذخیره یا سازماندهی اطلاعات:


examples :
1 - This horse needs firm handling.
این اسب به رسیدگی مداوم ( سفت و سخت ) نیاز دارد.
2 - President Kennedy made his reputation with his handling of the Cuban missile crisis.
رئیس جمهور کندی شهرت خود را با مدیریت بحران موشکی کوبا به دست آورد.
3 - Power steering can dramatically improve a car's handling.
فرمان خودکار می تواند به طور چشمگیری کنترل خودرو را بهبود بخشد.
4 - The company is able sell its wares for 30% less by cutting out the layers of middlemen who each tack on a charge for handling.
این شرکت با کنار گذاشتن لایه های واسطه ( دلال ) هایی که هرکدام از آنها هزینه کار را می گیرند ، می تواند کالاهای خود را به قیمت 30 درصد کمتر بفروشد.
5 - U. S. industry contends that segregating biotech from conventional varieties of crops would raise handling costs.
صنعت ایالات متحده ادعا می کند که تفکیک بیوتکنولوژی از انواع متداول محصولات کشاورزی هزینه های جابجایی را افزایش می دهد.
6 - the handling of sth His handling of economic policy has been especially bad.
کنترل سیاست های اقتصادی وی به خصوص بد بوده است.
7 - The inspector general's report focuses on the FBI's handling of information.
گزارش بازرس کل متمرکز بر نحوه سازماندهی ( اداره ) اطلاعات FBI است.
8 - they president's handling of the crisis was widely applauded.
مدیریت بحران از سوی رئیس جمهور مورد استقبال گسترده قرار گرفت.



پرداختن برخورد

رتق و فتق

جابجایی کوتاه

handling ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: فرمان پذیری
تعریف: برداشت ذهنی هر فرد دربارۀ چگونگی پاسخ گویی هواگرد به فرمان ها

عملیات


کلمات دیگر: