1. opposite angles
گوشه های همارا (زوایای متقابل)
2. the opposite direction
جهت مخالف
3. on the opposite side of the road
در طرف مقابل جاده
4. the very opposite of the truth
کاملا خلاف واقع (یا حقیقت)
5. a people of opposite political inclinations
مردمی با گرایش های سیاسی متضاد
6. he and i hold opposite views on this issue
در این باره او و من عقاید متضادی داریم.
7. he is the direct opposite of his brother
او درست نقطه ی مقابل برادرش است.
8. this word has two opposite meanings
این واژه دو معنی مخالف دارد.
9. love and hate are two opposite extremes
عشق و تنفر دو نقطه ی مقابل هم هستند.
10. his shop is on ferdowsi avenue opposite bank melli
مغازه ی او در خیابان فردوسی روبروی بانک ملی است.
11. mina burst in excitedly through the opposite door
مینا سراسیمه از در مقابل پرید تو.
12. an individual is presumed innocent unless the opposite is proven
هر فرد بی گناه فرض می شود مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.
13. each side of a triangle subtends the opposite angel
هر بر مثلث در جلو زاویه ی مقابل قرار دارد.
14. he is polite toward the (members of the) opposite sex
او نسبت به جنس مخالف (زنان) مودب است.
15. She's so cussed she always does the opposite of what you ask.
[ترجمه ترگمان]او همیشه مخالف چیزی است که تو از او می پرسی
[ترجمه گوگل]او خیلی متقاعد شده است که او همیشه مخالف آنچه شما میپرسد
16. There's a photo of him on the opposite page/on the page opposite.
[ترجمه ترگمان]تصویری از او در صفحه مخالف در صفحه مقابل وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک عکس از او در صفحه مخالف / در مقابل متن وجود دارد
17. His words had exactly the opposite effect.
[ترجمه ترگمان]کلمات او دقیقا برعکس بود
[ترجمه گوگل]کلمات او دقیقا همان اثر متضاد را داشتند
18. Drivers coming in the opposite direction swerved to avoid the bodies.
[ترجمه ترگمان]رانندگانی که در جهت مخالف پیش می آیند، برای اجتناب از اجساد منحرف می شوند
[ترجمه گوگل]رانندگان که در جهت مخالف قرار می گیرند، برای اجتناب از بدن ها استفاده می شود
19. The people sitting opposite us looked very familiar.
[ترجمه ترگمان]مردمی که روبروی ما نشسته بودند خیلی آشنا به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]مردم نشسته مقابل ما به نظر بسیار آشنا بودند
20. We're in the very modern-looking building opposite the station.
[ترجمه ترگمان]ما در ساختمان بسیار مدرن روبروی ایستگاه هستیم
[ترجمه گوگل]ما در ساختمان بسیار مدرن به نظر می رسد در مقابل ایستگاه
21. Her second husband was the exact opposite of her first .
[ترجمه مریم] شوهر دوم او دقیقا مخالف اولی ( شوهر اولش ) بود
[ترجمه ترگمان]شوهر دومش دقیقا برعکس او بود
[ترجمه گوگل]شوهر دوم او دقیقا مخالف او بود
22. South is opposite north on a compass.
[ترجمه ترگمان]جنوب در قطب مخالف قطب شمال است
[ترجمه گوگل]جنوب در قطب نما در مقابل شمال قرار دارد
23. In England you must drive on the opposite side of the road to the rest of Europe.
[ترجمه ترگمان]در انگلستان شما باید طرف مقابل جاده را به بقیه اروپا برانید
[ترجمه گوگل]در انگلستان شما باید در طرف مقابل از جاده به بقیه اروپا رانندگی کنید
24. He cried to his friend on the opposite side of the street.
[ترجمه مریم] او در طرف دیگر خیابان برای دوستش گریه کرد
[ترجمه ترگمان]به دوست خود در سمت دیگر خیابان فریاد زد:
[ترجمه گوگل]او به طرف او در طرف مقابل خیابان گریه کرد