کلمه جو
صفحه اصلی

recovery


معنی : حصول، بهبودی، ترمیم، جبران، بهبود، وصول، بهوش امدن، تحصیل چیزی، استرداد، باز یافت، بخودایی
معانی دیگر : بازیابی، بازستانی، اعاده، سالم شدن، شفا، (پس از پرواز فضایی) بازیابی کلاهک یا کابین، بازیابی مواد مفید (زباله و اشیای قراضه)

انگلیسی به فارسی

ترمیم، بهبود، بازیافت


بهبودی، بازیافت، حصول، تحصیل چیزی، استرداد، وصول،جبران، بخودایی، بهوش آمدن


بهبود، بهبودی، ترمیم، جبران، استرداد، وصول، حصول، باز یافت، تحصیل چیزی، بخودایی، بهوش امدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: recoveries
(1) تعریف: the act of receiving back that which had been lost or stolen.
متضاد: loss
مشابه: recoup, return, salvage

(2) تعریف: a return to normal conditions or health.
متضاد: relapse
مشابه: convalescence, cure, rally

- the economic recovery following the war
[ترجمه ترگمان] بهبود اقتصادی بعد از جنگ
[ترجمه گوگل] بهبود اقتصادی پس از جنگ
- a quick recovery from her operation
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] یک بهبودی ( بهوش آمدن ) سریع پس از عمل جراحی اش
[ترجمه ترگمان] به سرعت از کارش دور شد
[ترجمه گوگل] بهبود سریع از عملیات او

(3) تعریف: the act of reclaiming waste substances for reuse in new products.
مشابه: salvage

• recuperation; getting well; return
if a sick person makes a recovery, he or she becomes well again.
when there is a recovery in a country's economy, it improves after being in a bad state.
the recovery of something that was lost or stolen is the fact of getting it back; a formal use.
the recovery of someone's physical or mental state is their return to this state; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] بازیافت
[شیمی] بازیابی
[عمران و معماری] برگشت - بازیافت - جبران - استحصال - بازیابی - بازگشت
[کامپیوتر] بازیافت، بهبود ترمیم
[برق و الکترونیک] بازیافت
[فوتبال] بازگشت کردن
[مهندسی گاز] بازیابی، بازیافت
[زمین شناسی] بازیابی ،ترمیم، بهبود، بازیافت - نسبت یا درصد زغال یا کانه استخراج شده از رگه یا کانسار اصلی
[حقوق] جبران، جبران خسارت، دریافت خسارت، مبلغ حکم، اعاده تصرف، وصول، استرداد
[ریاضیات] آزاد سازی، بازیافت، بهبودی، ترمیم، بازیابی
[معدن] بازیابی (عمومی فرآوری)
[خاک شناسی] بازیابی
[پلیمر] بازیابی
[آب و خاک] بازیافت، بازگشت، ترمیم

مترادف و متضاد

حصول (اسم)
reach, gain, attainment, acquisition, recovery, procuration

بهبودی (اسم)
recovery, betterment, amelioration, recuperation, health

ترمیم (اسم)
recovery, amendment, relief, restoration

جبران (اسم)
back, recovery, recoupment, relief, rectification, amends, compensation, restitution, recompense, reprisal, atonement, quid pro quo

بهبود (اسم)
improvement, recovery, betterment

وصول (اسم)
collection, recovery

بهوش امدن (اسم)
recovery

تحصیل چیزی (اسم)
recovery, procuration

استرداد (اسم)
recovery, restoration, retraction, refund, reclamation

باز یافت (اسم)
recovery, resumption

بخودایی (اسم)
recovery

جملات نمونه

1. spontaneous recovery from a disease
بهبودیابی خودانگیخته از بیماری

2. the recovery of occupied territories
بازستانی سرزمین های اشغالی

3. the recovery of stolen rugs
بازیابی فرش های مسروقه

4. a sound recovery
بهبودی کامل

5. her quick recovery surprised the doctors
بهبود سریع او دکترها را متعجب کرد.

6. his quick recovery was quite surprising
بهبودی سریع او شگفت انگیز بود.

7. devout wishes for her recovery
آرزوی صمیمانه برای بهبود او

8. on the road to economic recovery
در راه احیای اقتصادی

9. we hope for your quick recovery
بهبود سریع شما را آرزومندیم.

10. Our main objective was the recovery of the child safe and well.
[ترجمه موسی] هدف اصلی ما بهبودی سلامت وتندرستی کودک بود.
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی ما بازیابی ایمن و سلامت کودک بود
[ترجمه گوگل]هدف اصلی ما بازسازی کودک ایمن و خوب بود

11. He made a remarkable recovery from a shin injury.
[ترجمه موسی] وی بهبودی چشمگیر از ناحیه آسیب دیدگی استخوان ران داشت.
[ترجمه ترگمان]از زخم ساق پا بهبود قابل توجهی به دست آورد
[ترجمه گوگل]او بهبود قابل ملاحظه ای از آسیب های ناگهانی ایجاد کرد

12. Recovery after the accident will be a continuous process that may take several months.
[ترجمه موسی] بهبودی پس از حادثه یک روند مداوم خواهد بود که ممکن است چندین ماه طول بکشد.
[ترجمه ترگمان]بهبودی پس از سانحه یک فرآیند مداوم خواهد بود که ممکن است چند ماه طول بکشد
[ترجمه گوگل]بازیابی پس از حادثه یک فرآیند مداوم است که ممکن است چند ماه طول بکشد

13. She is on the road to recovery.
[ترجمه ترگمان]او در راه بهبودی است
[ترجمه گوگل]او در راه بهبود است

14. My father has made a full recovery from the operation.
[ترجمه ترگمان]پدرم از این عملیات بهبود کامل داشته است
[ترجمه گوگل]پدرم بازسازی کامل از عملیات را انجام داده است

15. The horse made a mira-culous recovery to finish a close third.
[ترجمه ترگمان]اسب برای پایان دادن به یک سوم نزدیک، بهبود mira - culous را به وجود آورد
[ترجمه گوگل]این اسب یک بهبودی میرا-کولوس را به پایان رساند

16. His amazing recovery confounded the medical specialists.
[ترجمه موسی] بهبودی شگفت انگیز وی متخصصان پزشکی را مات و مبهوت کرد.
[ترجمه ترگمان]بازیابی شگفت انگیز او متخصصان پزشکی را مبهوت ساخت
[ترجمه گوگل]تجدید شگفت انگیز او متخصصین پزشکی را متزلزل کرد

17. He has made a good recovery but still tires easily.
[ترجمه stysh] او بهبود خوبی داشته است ولی هنوز به راحتی خسته میشود.
[ترجمه ترگمان]او بهبود خوبی داشته است ولی به راحتی لاستیک ها را ترک می کند
[ترجمه گوگل]او بهبود خوبی را انجام داده است، اما هنوز هم به راحتی لاستیک

the recovery of occupied territories

بازستانی سرزمین‌های اشغالی


the recovery of stolen rugs

بازیابی فرش‌های مسروقه


Her quick recovery surprised the doctors.

بهبود سریع او دکترها را متعجب کرد.


پیشنهاد کاربران

بازپس گیری

استراحت

جبران

جان بخش ، جان بخشی ، زندگی بخش ، زندگی بخشی ، زنده سازی ، برگشت به زندگی ، بازگشت به زندگی

وایابی

بازیابی

بهبود
To whom you love، See every day with new eyes
به آنهایی که دوستشان دارید ، هرروز با چشمانی نو بنگرید

بازپس گیری
برای دریافت خسارت جبران شده توسط صندوق تامین خسارات بدنی در حق زیاندیده یا اولیای دم از اشخاص مسئول

بازگشت به حالت عادی

بهبودیافتن

دوره نقاهت ( recovery period )

be coming well again

بازیابی، بهبود، نقاهت

Healing

خوب شدن

دوران نقاهت، دوران بهبودی، ترمیم

recovery ( noun ) = واحد مراقبت پس از بیهوشی، بهبود، بهبودی، ترمیم، بازیابی، بازیافت، افاقه، نقاهت، بازسازی، خودیابی ( رهایی از اعتیاد و بازگشت به وضعیت سلامت ) ، جبران ، وصول ، اصلاحیه، استرداد، استخراج

file recovery = ترمیم فایل
self recovery = خودیابی ( رهایی از اعتیاد و بازگشت به وضعیت سلامت )
cost recovery = جبران هزینه
Slow Recovery = بهبود کند، ترمیم کند
Fast Recovery = ترمیم سریع، بهبود سریع
Stress recovery = بهبود استرس
data recovery = بازیابی اطلاعات

examples:

The economy is showing signs of recovery.
اقتصاد نشانه هایی از بهبود را نشان می دهد.
The government is forecasting an economic recovery.
دولت پیش بینی بهبود اقتصادی را دارد.
Your mother is now in recovery.
مادر شما اکنون در اتاق ریکاوری است.

بهبودی

برابر پارسی recovery، ( ( بازیابی ) ) ویا ( ( بازوَرزی ) ) می باشد.
در ورزش می توان از واژه ( ( بازوَرزی ) ) بهره برد.

[فرآوری مواد معدنی] بازیابی

باز پس گیری
استراحت برای برگرداندن انرژی استفاده شده


کلمات دیگر: