کلمه جو
صفحه اصلی

sediment


معنی : رسوب، ته نشین، طاقی، ته نشست، درده، لای، رسوب کردن
معانی دیگر : نهشت، نهشته، ته نهشت، درد، لرت

انگلیسی به فارسی

ته نشین، ته نشست، لای، رسوب، درده، رسوب کردن


رسوب، لای، ته نشست، ته نشین، درده، طاقی، رسوب کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: solid material that settles to the bottom of a liquid.
مترادف: dregs, lees, settlings
مشابه: deposit, ground

(2) تعریف: in geology, material deposited by water, wind, or ice.
مشابه: deposit

• solid matter which settles at the bottom of a liquid; material deposited by ice or wind or water (geology)
sediment is solid material that settles at the bottom of a liquid.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] ته نشست، ته نشین شدن
[عمران و معماری] رسوب - ماده رسوبی - تهشنست
[مهندسی گاز] رسوب، ته نشست
[زمین شناسی] رسوبات - ذراتی که توسط آب، باد و یخ حمل و سپس نهشته شده اند.سنگ جامدار استحکام نیافته وتکه های کانی که از هوازدگی سنگها به دست می آیند و آب،هوا یایخ آنها را حل نموده ولایه هایی بر روی سطح زمین تشکیل می شود
[نساجی] رسوبات - رسوب - ته نشین
[خاک شناسی] رسوب
[آب و خاک] مواد رسوبی،رسوب

مترادف و متضاد

رسوب (اسم)
alluvium, sediment, fouling, sinter, tartar, condensate, residuum, dreg

ته نشین (اسم)
residual, alluvium, sediment, tartar, deposit, residue, lees, dreg

طاقی (اسم)
sediment, imparity, oddness, urinary foam

ته نشست (اسم)
sediment, deposit

درده (اسم)
sediment, fouling, tartar, lees, slag, silt, dreg, magma

لای (اسم)
ooze, sediment, silt, sludge

رسوب کردن (فعل)
sediment

solid residue from liquid solution


Synonyms: debris, deposit, dregs, dross, gook, grounds, gunk, lees, matter, powder, precipitate, precipitation, residuum, settling, silt, slag, solids, trash, waste


Antonyms: whole


جملات نمونه

1. the sediment at the bottom of a vinegar bottle
نهشت ته بطری سرکه

2. There was a brown sediment in the bottom of the bottle.
[ترجمه Z.rsl] ماده ایی که ته نشین میشود وچگالی بیشتری دارد
[ترجمه ترگمان]در ته بطری یک رسوب قهوه ای رنگ وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک پایه قهوه ای در انتهای بطری وجود دارد

3. The sediment settled and the water was clear.
[ترجمه زحل] رسوبات ته نشین شد و آب شفاف و زلال شد.
[ترجمه ترگمان]آب جا به جا شد و آب شفاف بود
[ترجمه گوگل]رسوب حل شد و آب روشن بود

4. Or, what were the source rocks of a sediment?
[ترجمه ترگمان]یا، منبع آب یه رسوبات چی بوده؟
[ترجمه گوگل]یا، سنگ های منبع رسوبات چیست؟

5. Cold and shaken from the journey, thick with sediment and drunk from a plastic beaker, it tasted like medicine.
[ترجمه ترگمان]سرد و لرزان از سفر، غلیظ از رسوبات و نوشیدن یک ظرف پلاستیکی، مزه دارو می داد
[ترجمه گوگل]از راه سفر سرد و متزلزل، ضخیم با رسوب و مستی از یک فنجان پلاستیکی، آن را مانند طبخ طعم

6. In consequence the use of sedimentation columns or tubes to determine the fall velocities of sediment particles has become very popular.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه استفاده از ستون های رسوب و یا لوله ها برای تعیین سرعت سقوط ذرات رسوب بسیار محبوب شده است
[ترجمه گوگل]در نتیجه استفاده از ستون ها یا لوله های رسوب گذاری برای تعیین سرعت سقوط ذرات رسوب بسیار محبوب شده است

7. Over millions of years, large amounts of sediment have been transported through this area from the Himalayas to the Arabian sea.
[ترجمه ترگمان]طی میلیون ها سال، مقدار زیادی رسوب از طریق این منطقه از هیمالیا تا دریای عمان منتقل شده است
[ترجمه گوگل]در طول میلیون ها سال، مقدار زیادی از رسوب از این منطقه از هیمالیا به دریای عرب منتقل شده است

8. The slimy floor of shifting sediment is useless to young oysters in search of a hard sea bed for a lifetime's home.
[ترجمه ترگمان]کف لجن of در جستجوی صدف جوان در جستجوی یک رختخواب سخت برای یک زندگی در خانه است
[ترجمه گوگل]کف باریک رسوب جابجایی برای صدف های جوان برای جستجوی یک بستر سخت برای زندگی برای یک خانه تمام وقت بی فایده است

9. Furthermore, simple measurements of sediment at a point represent only the net result of all the processes going on upstream.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، اندازه گیری ساده رسوب در یک نقطه تنها نتیجه خالص همه فرایندهایی است که در بالادست حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، اندازه گیری ساده رسوب در یک نقطه نشان دهنده تنها نتیجه خالص تمام فرآیندهای جریان دارد

10. Sediment also clogs the gills of fishes.
[ترجمه ترگمان]Sediment ها هم پر از ماهی ها هستند
[ترجمه گوگل]رسوب نیز غازها از ماهی ها را مسدود می کند

11. This suggests that the subducted sediment somehow survived as a chemically and physically distinct region large enough to avoid obliteration by diffusion.
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که رسوب subducted به گونه ای از یک منطقه متمایز فیزیکی و فیزیکی به اندازه کافی بزرگ باقی مانده است تا از محو شدن با نفوذ اجتناب کند
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که رسوب سوخته به نحوی به عنوان یک منطقه شیمیایی و جسمی متمایز به اندازه کافی به اندازه کافی برای جلوگیری از ختنه منتشر شده است

12. Coring equipment would drill into lithified sediment to a depth of between 200 and 800 metres.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات coring در رسوبات lithified تا عمق بین ۲۰۰ تا ۸۰۰ متر حفاری می شوند
[ترجمه گوگل]تجهیزات خسته کننده به عمق بین 200 و 800 متر به رسوبات رسوبی متصل می شوند

13. Sediment from the tailings has increased the area of the river delta from 65 to 900 hectares.
[ترجمه ترگمان]تخلیه ضایعات حاصل از این زباله ها، مساحت دلتای رودخانه را از ۶۵ به ۹۰۰ هکتار افزایش داده است
[ترجمه گوگل]رسوب از زباله ها منطقه دلتا رودخانه را از 65 تا 900 هکتار افزایش داده است

14. Many organisms that die in the sea are soon buried by sediment.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از موجودات زنده که در دریا می میرند به زودی با رسوب مدفون می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از ارگانیسم هایی که در دریا می میرند، به سرعت توسط رسوب دفن می شوند

15. With construction of the dam, the loss of nutrient rich sediment led to the collapse of sardine fishing in the delta.
[ترجمه ترگمان]با ساخت سد، از دست رفتن رسوب غنی از مواد مغذی منجر به فروپاشی of ماهیگیری در دلتا شد
[ترجمه گوگل]با ساخت سد، از دست دادن رسوبات غنی از مواد مغذی به سقوط ماهیگیری سدار در دلتا منجر شد

the sediment at the bottom of a vinegar bottle

نهشت ته بطری سرکه


پیشنهاد کاربران

آزمایشگاه تشخیص طبی
sediment =رسوب
مانند Erythrocyte Sediman
=رسوب گویچه قرمز

ته نشست ( مواد جامد و ریز در کف )

رسوب میشه fouling
اصلا رسوب چیز دیگست خیلی باهم فرق دارن زمانیه که مواد میچسبه به سطح و به آسانی کنده نمیشه

sediment ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: رسوب 2
تعریف: مواد جامد معلق در مایع که ته‏نشین شود


کلمات دیگر: