کلمه جو
صفحه اصلی

vertex


معنی : سر، قله، نوک، تارک، راس، فرق، فرق سر، سمتالراس
معانی دیگر : (بخشی از خورشید و ماه که از افق ظاهر می شود - بخش فرازین سر یا جمجمه یا تپه و غیره) تارک، فرازگاه، فرازبخش، بالا، چکاد

انگلیسی به فارسی

راس، تارک


نوک، سر، تارک، فرق، قله، راس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: vertexes, vertices
(1) تعریف: the highest point of anything; apex.
مشابه: apex, height, pinnacle, summit, tip, top, zenith

- After much climbing, we reached the vertex of the mountain.
[ترجمه ترگمان] بعد از بالا رفتن زیاد، به راس کوه رسیدیم
[ترجمه گوگل] پس از بالا رفتن از ارتفاع، به ریشه کوه رسیدیم

(2) تعریف: the point of intersection of the two sides of an angle, or of three or more sides of a geometric solid.

- A cube has eight vertices.
[ترجمه ترگمان] یک مکعب هشت راس دارد
[ترجمه گوگل] مکعب دارای هشت رأس است

• peak, highest point, top, summit

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] راس - نوک - نوک منتهی الیه
[برق و الکترونیک] راس، قله
[مهندسی گاز] راس، نوک
[زمین شناسی] رأس، فرق سر.
[ریاضیات] راس
[آمار] رأس

مترادف و متضاد

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

قله (اسم)
point, acme, climax, culmination, zenith, top, peak, summit, crest, vertex, knoll, pap, knap

نوک (اسم)
end, bill, point, top, head, tip, peak, summit, horn, apex, beak, vertex, barb, ascender, neb, knap, jag, fastigium, ridge, nib

تارک (اسم)
apex, tiara, diadem, vertex

راس (اسم)
end, climax, pinnacle, top, head, tip, peak, leader, vertex, cap, fastigium

فرق (اسم)
top, vertex, distinction, sinciput, odds, difference, contradistinction, crown, discrimination, inequality

فرق سر (اسم)
top, vertex, sinciput, crown

سمت الراس (اسم)
zenith, vertex, heyday

top


Synonyms: acme, apex, apogee, cap, cope, crest, crown, culmination, extremity, fastigium, height, peak, pinnacle, roof, summit, tip, upper extremity, zenith


Antonyms: bottom, nadir


جملات نمونه

1. vertex of an angle
راس زاویه

2. the vertex of the skull
تارک جمجمه

3. the building on the vertex of the hill
ساختمان روی قله ی کوه

4. the vertex of a mountain.
[ترجمه براتی] قله کوه
[ترجمه ترگمان]راس یک کوه است
[ترجمه گوگل]ریشه کوه

5. Now we need a vertex buffer.
[ترجمه ترگمان]حالا ما به یک بافر راس نیاز داریم
[ترجمه گوگل]حالا ما نیاز به یک بافر ریشه داریم

6. Draw a perpendicular from the vertex of the triangle to its base.
[ترجمه فرید] یک خط قائم از راس تا قاعده مثل بکشید.
[ترجمه ترگمان]یک عمود از راس مثلث تا پایه خود رسم کنید
[ترجمه گوگل]قرعه کشی عمود بر از رأس مثلث به پایه آن

7. Each vertex may have a number of edges emanating from it.
[ترجمه ترگمان]هر راس ممکن است تعدادی از لبه ها را داشته باشد که از آن نشات می گیرند
[ترجمه گوگل]هر رأس ممکن است تعدادی از لبه ها را از آن بیرون بیاورد

8. Burning in vertex of head with coldness in the forehead.
[ترجمه ترگمان]سوزاندن در راس سر با سردی در پیشانی
[ترجمه گوگل]سوزش در سر رشته با سرما در پیشانی

9. The feet, eyes, ears, nose, throat, vertex of head, stomach, chest all burn.
[ترجمه ترگمان]پاها، چشم ها، گوش ها، بینی، بینی، راس سر، قفسه سینه، قفسه سینه همه می سوزند
[ترجمه گوگل]پاها، چشم ها، گوش ها، بینی، گلو، ریشه سر، معده، قفسه سینه همه سوختن

10. This locates the vertex of both tractrix and catenary and their vertical axis of symmetry can be erected.
[ترجمه ترگمان]این امر نشان می دهد که راس هر دو tractrix و catenary و محور عمودی آن ها را می توان بنا کرد
[ترجمه گوگل]این رأس هر دو تراکتریس و کانتینری را می دهد و محور عمودی تقارن آنها می تواند نصب شود

11. First, the model is transformed into a vertex design by means of a transformation, and a simple variable matrix and a variable function are given.
[ترجمه ترگمان]اول، مدل به طراحی یک راس با استفاده از یک تبدیل، و یک ماتریس متغیر ساده و یک تابع متغیر داده می شود
[ترجمه گوگل]اول، مدل به وسیله یک تحول به یک طراحی ریشه تبدیل می شود و یک ماتریس متغیر ساده و یک تابع متغیر ارائه می شود

12. What's a good usage pattern for vertex buffers if I'm generating dynamic data?
[ترجمه ترگمان]اگر من داده های پویا را ایجاد کنم، یک الگوی کاربرد خوب برای buffers راس وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]اگر داده های پویا را تولید کنم، الگوی مصرف خوبی برای بافرهای ریشه چیست؟

13. The half vertex angle was determined by particulate solid and hopper materials.
[ترجمه ترگمان]زاویه راس نیمه توسط مواد چسبنده و متراکم تعیین شد
[ترجمه گوگل]زاویه نیمی از ستون ها با مواد جامد و قیف ساخته شده است

14. Using vertex shader instructions the polynomial coefficients and spherical harmonics functions can be fast calculated, and then the corresponding irradiance environment maps are also generated.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از دستورالعمل های راس shader، ضرایب چند جمله ای و توابع هارمونیک کروی می توانند به سرعت محاسبه شوند و سپس نقشه های محیط تشعشعات مربوطه نیز تولید می شوند
[ترجمه گوگل]با استفاده از دستورالعمل های شیدر vertex، ضرایب چند جمله ای و توابع هارمونیک های کروی می توانند به سرعت محاسبه شوند و سپس نقشه های محیط زیست تابشی نیز تولید می شوند

15. A concave vertex method for solving rectangle feasible region problem is presented F.
[ترجمه ترگمان]یک روش راس مقعر برای حل مساله منطقه امکان پذیر مستطیل، F نشان داده شده است
[ترجمه گوگل]یک روش رگه ای مقعر برای حل مسئله منطقه امکان پذیر مستطیل ارائه شده است

vertex of an angle

رأس زاویه


the vertex of the skull

تارک جمجمه


the building on the vertex of the hill

ساختمان روی قله‌ی کوه


پیشنهاد کاربران

نقطه ی اوج

در توابع ریاضی به معنی راس است که میتواند ماکسیمم ( بیشینه ) یا مینیموم ( کمینه ) باشد.


در آناتومی جانوری: نقطه ای با بیشترین تحدب در ساختار ماهیچه دیافراگم: vertex of the diaphragm نام دارد


کلمات دیگر: